تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817079533




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دلی برای امام رضا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دلی برای امام رضا تنها جایی که می دانست دست خالی برنمی گردد مشهد بود. آرزوی داشتن پسر او را به مشهد کشانده بود. آمده بود تا از آقا حاجتش را بگیرد.
سقاخانه
خودش می گوید: "از کنار سقاخانه تکان نخوردم، به آقا گفتم تا حاجتم را ندهی وارد حرمت نمی شوم. آقا را به حق امام جوادش قسم داد تا بین او و خدا واسطه شود." می خواست اگر پسر دار شد اسمش را علیرضا بگذارد. علیرضا غلام امام رضا(ع) .دوست داشت پسرش نوکر اهل بیت باشد. همان جا از امام رضا (ع) خواست امام جواد (ع) را سرلوحه پسرش قرار دهد. حالا از آن روزها 8سال می گذرد و امام رضا (ع) تمام حاجت هایش را برآورده کرده است از علیرضایش که تا بود نوکر اهل بیت بود و تا شهادت پسرش که مانند امام جواد(ع) در 25 سالگی به شهادت رسید. مادر شهید علیرضا شهبازی به گذشته برمی گردد به سال 1355 و تولد علیرضا. «بالاخره آقا علی بن موسی الرضا (ع) به حرفهایم گوش داد و با وجود این که گناهکار بودم حاجتم را داد. چهل روز بعد از تولد علیرضا پسرم را به پابوسی آقا آوردم. بازهم مثل قبل کنار سقاخانه ایستادم و از امام هشتم بابت عنایتش تشکر کردم. مادرش می گوید: رضا همیشه تولد و شهادت حضرت را به مشهد می رفت گویی مشهدالرضا(ع) نقطه اتصال علیرضا با خدا بود.» نمی دانی خاک فکه چقدر مظلوم است. به خاطر همین مظلومیت است که عاشق فکه و شهدایش هستم . با وجود این که 8 سال از شهادت علیرضا شهبازی می گذرد اما هنوز هم چهارشنبه شبها که می شود خواب به چشمان مادرش نمی آید. منتظر است تا هوا روشن شود تا او به مزار فرزند شهیدش بیاید. می گوید: «چهارشنبه شب ها خواب به چشمانم نمی آید. از شوق این که فردا بر مزار علیرضا می آیم سر از پا نمی شناسم. در هر شرایطی باید پنج شنبه ها را با علیرضا باشم، برف، باران، سرما و گرما هم هیچ تاثیری در برنامه ام ندارد اینجا که می آیم انگار وارد بهشت شده ام. اینجا هستم تا حاج آقا پدر، علیرضا بیاید دنبالم و باهم برگردیم منزل.» بازهم در صحبت هایش به امام رضا(ع) برمی گردد و به شهادت علیرضا. :بعد از این که علیرضا شهید شد درست بعد از چهل روز باز هم به سرقرارم با آقا رفتم. مشهد، حرم، سقاخانه. بازهم ایستادم اما این بار دیگر چیزی از آقا نمی خواستم. تنها برای تشکر آمده بودم. گفتم یا امام رضا(ع) راضی ام به رضای خدا که خوب رضایی به من داده، باایمان و نمونه و به بهترین راه هم او را برد.
شهید علیرضا شهبازی
علیرضا شهبازی عاشق شهدا بود و همیشه به مادر می گفت: آن قدر در سرزمین فکه به دنبال پیکرهای شهدا خواهم گشت تا خودم هم سعادت شهادت پیدا کنم.» مادرش درحالی که بالای مزار یکدانه پسرش نشسته با بغضی در گلو می گوید: « هر وقت می خواستم نماز بخوانم می گفت مادر تو را به خدا برای شهادتم دعا کن. می گفتم آخر تو یکدانه پسرمی من بعد از شهادتت چه کنم؟» پاسخش کوتاه بود: «مثل بقیه مادران شهدا، آرام باش. می گفت: وقتی من به شهادت رسیدم شما اصلا گریه، داد و فریاد نکن.» من هم به وصیت علیرضا عمل کردم چون شهادت آرزویش بود و حالا به آرزویش رسیده. مادر شهید شهبازی از شهادت پسرش می گوید، از کار در تفحص شهدا و علاقه اش به فکه، از عضویتش در بسیج مسجد امام رضا(ع) که راهش را به سرزمین فکه بازکرد. علیرضا همیشه می گفت: «مادر نمی دانی خاک فکه چقدر مظلوم است. به خاطر همین مظلومیت است که عاشق فکه و شهدایش هستم.» ماه رمضان سال 1380 برای مادر حال و هوای دیگری دارد روزی که شهید شهبازی عازم فکه بود و از مادرش تنها نان و پنیر توشه راه خواست مادرش آن روز را این طور تعریف می کند:«علیرضا اکثر اوقات روزه بود. ولی آخرین باری که برای تفحص شهدا عازم فکه شد، ماه مبارک رمضان بود. گفتم چه غذایی برایت بپزم گفت: با 5 نفر از بچه ها باهم به فکه می رویم. اگر می شود برایمان نان بربری و پنیر و سبزی بگیر.» این آخرین غذایی بود که برای علیرضا فراهم کردم به همین خاطر هم هر پنجشنبه به همان مقدار نان و پنیر می گیرم و بر سر مزارش می آیم.فردای عیدفطر بود که علیرضا شهید شد. علیرضا به آرزویش رسید و خاک مظلوم فکه نقطه وصالش به حضرت حق شد. بیست و ششم آذرماه سال1380  علیرضا شهبازی و محمد زمانی بر روی مین رفتند تا سالها بعد از جنگ از خیل شهدا عقب نمانند. بیست و ششم آذرماه سال 1380 علیرضا شهبازی و محمد زمانی بر روی مین رفتند تا سالها بعد از جنگ از خیل شهدا عقب نمانند. شهادت پسرش و حال و هوای خود می گوید: خواب علیرضا را دیدم که داخل خانه دراز کشیده بود و تعداد زیادی هم کبوتر از هواکش منزلمان به داخل آمده بودند. در خواب به رضا گفتم بگذار کبوترها را بیرون کنم که رضا گفت: نه مادر اینها کبوترهای امام رضا(ع) هستند، نباید بیرونشان کنیم. فردای آن روز رفتم امامزاده سیدنصرالدین و برای علیرضا سفره انداختم چون رضا ارادت خاصی به این امامزاده داشت و هر وقت دلش می گرفت برای زیارت به آنجا می رفت. اما دلم طاقت نیاورد و سریع برگشتم خانه . ساعت 5 بعدازظهر که شد زنگ تلفن قلبم را از جا کند صدایی از پشت گوشی خبر شهادت رضا را داد و تلفن قطع شد.
شهید علیرضا شهبازی
 با این که 8 سال از شهادت علیرضا می گذرد اما هنوز هم یادآوری خاطرات پسر، مادر را می سوزاند. پسری که تازه 2 ماه از عقدش می گذشت. ماجرای ازدواج علیرضا نیز شنیدنی است. مادرش می گوید: « هروقت می گفتم ازدواج کن می گفت: نه، من می خواهم شهید شوم » خلاصه زیربار نمی رفت. تا این که یک روز خودش پیشنهاد داد که می خواهم ازدواج کنم. برای خواستگاری که رفتیم، تا علیرضا را دیدند جوابشان مثبت بود. اما بعد از عقد به من گفت: مادر من که نمی خواهم با ایشان زندگی کنم به خودش هم گفته ام که هدفم از ازدواج کامل شدن دینم و آماده شدن برای رفتن است. مامان من عقد کردم که بعد از شهادتم شما با دیدن عروسی پسرهای فامیل ناراحت نشوید. حالا مادرش برای همسر شهید، آرزوی خوشبختی می کند .دیگر وقت رفتن است نگاهی به صورت مادر شهید می اندازم هنوز نگاهش به سنگ مزار پسر و شعر روی آن مانده است می گوید آن شعر را بعد از شهادت در جیبش پیدا کردند: « توی این عالم هستی که همه رو به فناست به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست »وقت رفتن مادر شهید شهبازی می گوید: بد نیست سری هم به موزه شهدای گلزار شهدای بهشت زهرا بزنی چون تنها دارایی علیرضا را آنجا گذاشته ام. توی این عالم هستی که همه رو به فناست به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست .علیرضا تنها از دار دنیا همین یک دوچرخه را داشت. حتی حقوقش هم مال خودش نبود آخر ماه که می شد می گفت دو سه هزار تومان به من می دهی؟ می گفتم شما که خرجی نداری پس حقوقت را چه می کنی؟ جوابش کوتاه بود: «حقوق من صاحب دارد.» علیرضا حقوقش را به محض این که دریافت می کرد بین فقرا تقسیم می کرد. مادر شهید شهبازی بعد از شهادت پسرش تنها یک آرزو دارد؛ طول عمر رهبر معظم انقلاب و یکبار دیدن آقا از نزدیک، می گوید: « تنها آرزویم این است که رهبری را از نزدیک ببینم و بگویم خداوند سایه شما را بالای سر ما خانواده شهدا و مردم ایران نگه دارد.مطلب مرتبط :هدیه امام رضامنبع :روزنامه خراسان ( با اندکی تخلیص و تصرف ) تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن