تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851397488




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: رضا داورى دين و تجدد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: رضا داورى دين و تجدد
خبرگزاري فارس: اين تاريخ هرچه باشد ما هم از حدود صد سال پيش به نحوى در آن سهيم و شريك شده‏ايم. ما هنگامى كه دين در برابر تعرض‌هاى مدرنيته موضع دفاعى گرفته بود و مجال تفكر و تامل، چندان وسعت نداشت ‏با تجدد برخورد كرديم.
1. تجربه‏اى كه مسيحيت در غرب از مدرنيته دارد با تجربه ما يكى نيست; البته ما چيزهايى در باب آزمايش غربى در گزارشهاى تاريخى و در آثار كلامى و فلسفى و كتابهاى علوم اجتماعى خوانده‏ايم. غرب نيز از وضع ما بى‏خبر نيست، ولى درد ما به آسانى در خبر رسمى عصر نمى‏گنجد. به اين جهت، اگر شرح اين تجربه‏ها را به هم باز مى‏گفتيم گام بزرگى در راه حصول همزبانى و هم‏سخنى و همداستانى برمى‏داشتيم.
مسيحيت در خانه خود شاهد و تماشاگر روييدن و رشد نهال مدرنيته (تجدد) بوده است و حال آن كه ما آن را در زمانى كه بر و بار آورده بود، در بيرون خانه خود ديديم و ثمرش را پسنديديم و قدرى از آن را خريدارى كرديم.
مسيحيت اكنون چند قرن است كه با مدرنيته به سر مى‏برد; من در باب اين تاريخ حكمى نمى‏كنم، ولى بدون تامل در آن هيچ چيز در خصوص نسبت ميان مدرنيته و دين نمى‏توان گفت. اين كه چگونه مدرنيته پديد آمد و در خانه مسيحيت نزول كرد و به آن خانه نظم تازه بخشيد و صاحب خانه را به ورود و شركت در نظم خود و پيروى از آن فراخواند و صرفا گوشه كوچك اما مجللى از خانه را براى نيايش و عبادت در اختيار او گذاشت، درام تاريخ جديد است و شايد نيچه حق داشت كه اين تاريخ را تاريخ تراژيك مى‏ديد. اين تاريخ هرچه باشد ما هم از حدود صد سال پيش به نحوى در آن سهيم و شريك شده‏ايم. ما هنگامى كه دين در برابر تعرضهاى مدرنيته موضع دفاعى گرفته بود و مجال تفكر و تامل، چندان وسعت نداشت ‏با تجدد برخورد كرديم.
فرويد معتقد بود كه در دوران جديد سه ضربه كارى بر جامعه كهن قبل از تجدد وارد شده است: اول ضربه كيهانى كه گاليله و كپرنيك فرود آوردند; دوم ضربه زيست‏شناسى كه لامارك و داروين وارد ساختند و سوم ضربه روان‏شناسى كه نشان داد عقل جزيره‏اى شناور در اقيانوس نيروهاى ناخودآگاه است. من سخن فرويد را به قصد تصديق يا تكذيب نقل نكردم و اگر بخواهم در مورد آن چيزى بگويم ضربه سوم را ضربه‏اى نه بر جامعه قديم، بلكه بر تن و جان مدرنيته (تجدد) مى‏بينم; ولى اينجا مجال اين بحثها نيست. اگر تاريخ تجدد را با ميزان و ملاك فرويدى تقسيم بندى كنيم، وقتى كه ضربه دوم بر جامعه قرون وسطى و به طور كلى بر عالم قبل از مدرنيته (تجدد) وارد آمده بود ما با تجدد آشنا شديم; و در اين آشنايى هزار مشكل داشتيم. الفاظ و تعبيرات و كلماتى كه ترجمه مى‏شد معنايى غير از آنچه در زبان اصلى داشت پيدا مى‏كرد. براى مثال، را ترقى و Liberte را حريت ترجمه كرديم.
اين ترجمه‏ها نادرست نبود، اما ترقى و حريت‏سابقه‏اى در زبان عرفان، معرفت و اخلاق ما داشت كه به آسانى از الفاظ مزبور كه در بازى زبانى ديگرى مى‏بايست‏به كار رود، جدا و منفك نمى‏شد. به يا (Progress چون و چرا و پرسش كند به او مى‏گفتند شما با ترقى و حريت كه شرط و لازمه استقلال آدمى است مخالفيد. مدرنيته را هم تجدد ترجمه كردند. تجدد در فلسفه و عرفان و كلام، معنى و مقام خاصى دارد; اما آن معانى، بر معنى جديد قابل تطبيق نيست و حتى نظر داشتن به آن معانى مانع درك درست‏حقيقت مدرنيته مى‏شود. يكى از سوءتفاهم‏هايى كه در اين قبيل ترجمه‏ها پيش مى‏آيد اين است كه يك حقيقت تاريخى به صرف لفظ و مفهوم تحويل مى‏شود. در نظر آوريم كه مدرنيته يك حقيقت تاريخى است كه كم و بيش به همه جا سرايت كرده و، به درجات مختلف، در سراسر روى زمين تحقق يافته است و حال آن كه مفهوم تجدد چنانكه در كتاب لغت و در حافظه ما وجود دارد، هيچ مخالفت و موافقتى را برنمى‏انگيزد و چيزى را تغيير نمى‏دهد. اگر تجدد، صرف يك مفهوم باشد جمع دين و مدرنيته (تجدد) مساله‏اى نيست و هيچ اشكالى ندارد; ولى اگر به معنى تاريخى تجدد نظر كنيم فهم نسبت آن با دين دشوار است.
هيچ كس نمى‏تواند بگويد كه دين نسبت‏به پيشامد تجدد، و تجدد نسبت‏به اعتقادات و تعلقات دينى بى‏نظر و بيطرف بوده است. نمى‏گويم كه تمام سخنگويان تجدد با دين مخالف بوده‏اند; از سوى ديگر، همه مراجع و مقامات دينى هم با تجدد مقابله و مبارزه نكرده‏اند، اما در تجدد نسبت آدمى با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم تغيير كرده است و اين نسبت، هرچه باشد، نسبت دينى نيست. در عين حال، گروههاى زيادى از مردمان، با اين كه از موضع تجدد يا تجددمآبى به مسائل مى‏نگرند صورتى از اعتقادات و آداب دينى را حفظ كرده‏اند; ولى دين در عالم متجدد و تجدد، همان چيزى نيست كه در اصل بوده است. در تجدد، دين تفسير شده است; مؤسسان جامعه جديد و متجدد در دوره رنسانس، با اين كه غالبا اعتقادات دينى و حتى درد دين داشتند و بعضى از ايشان نيز جان بر سر اعتقاد خود گذاشتند، در طرح عالم جديد دين را در نظر نگرفتند. اما دين چيزى نيست كه بتوان آن را ناديده گرفت. بنابراين در جامعه جديد براى اين كه هماهنگى حفظ شود مى‏بايست دين با تجدد سازگار شود; اصلاح (رفورم) دينى و تفسير كتابهاى مقدس كوششى در طريق اين سازگارى بود. بعد هم فيلسوف بزرگ مدرنيته، كانت، طرح «دين در حدود عقل‏» را درانداخت.
اين تحولات و پيشامدها در اروپا، همين بسط تجدد بود و كسانى كه، براى مثال، دين را تفسير كردند و آن را با عقل جديد سنجيدند، مقصد و مقصود خاصى نداشتند و در انديشه حل مسائل تمدنى و مثلا باز كردن راه توسعه اقتصادى‏اجتماعى نبودند; اما اقوامى كه تجدد را از غرب اخذ و اقتباس كردند، به طور كلى سه نحوه برخورد و تلقى نسبت‏به آن مى‏توانستند داشته باشند: اول برخورد با اشياء و آثار برگرفته از تجدد بود كه معمولا در آنها به ديده شك و بدگمانى مى‏نگريستند؛ هرچند كه خيلى زود همين اشياء اعتبار پيدا كردند و احيانا حجت موجه تجدد شدند. برخورد دوم قبول يكسره تمام شئون تجدد و تسليم در برابر آن و دعوت به پيروى بى‏چون و چرا از غرب بود كه به صورتهاى مختلف ظاهر شد و كسانى پيدا شدند كه گفتند هم تجدد را بايد اخذ كرد و هم سنت و دين را بايد نگاه داشت. و بالاخره ديگرى كه بيشتر بايد آن را در بقعه امكان ديد، توجه به ماهيت مدرنيته بود. اما برخورد ما با مدرنيته يك روى قضيه است و روى مهم‏تر قضيه اين است كه مدرنيته (تجدد) با ما چه كرد. در پاسخ كوشش مسلمانانى كه از علم و عقل جديد استقبال كردند، كسانى مثل ارنست رنان كه تجدد را در مقابل دين و ديندارى قرار داده بود گفتند كه اسلام با علم و تجدد مخالف است.
2. چون نام ارنست رنان را بردم بى‏مناسبت نيست‏به جدالى اشاره كنم كه ميان او و سيد جمال‏الدين اسدآبادى در پاريس درگرفت. رنان در يك سخنرانى، اسلام را دين ضد علم و مخالف تجدد معرفى كرد و سيد جمال‏الدين به او پاسخ داد; ولى بحث‏به جايى نرسيد و حتى محل نزاع و اختلاف نيز روشن نشد. سيد جمال‏الدين از دينى دفاع مى‏كرد كه با تجدد سازگار باشد و ارنست رنان تمناى او را تمناى محال مى‏دانست. رنان معتقد بود كه كار تجدد وقتى به پايان مى‏رسد كه هر گونه اعتقاد به امر قدسى منسوخ شود. به نظر او صرفا علم جديد بايد به زندگى بشر سر و سامان و سازمان بدهد. او حتى مى‏گفت كه نه فقط عالم و زندگى بشر با علم سامان مى‏يابد، بلكه علم و عقل بايد با خدا هم همان كارى را بكند كه با عالم و آدم كرده است.
بنابراين، رنان لزومى نمى‏ديد كه براى دين، حتى در ذيل علم و عقل، جايى در نظر گرفته شود. او فقط به علم مى‏انديشيد; چنانكه وقتى رومن رولان، نويسنده فرانسوى، به او گفته بود كه در كتاب «آينده علم‏»، اميدها و علايق و تعلقات بشر جايى ندارد، ارنست رنان با غرور بدبينانه خود پاسخ داده بود كه دلبستگيها و اميدهاى بشر اهميتى ندارد، بلكه مهم اين است كه علم پيشرفت كند. وقتى برتراند راسل، كه از حيث روحيه و سنخ فكر با رنان نزديكى داشت، تعبير «جهنم علمى‏» را به كار برد شايد به افراط‌هايى از نوع افراط ارنست رنان هم نظر داشت.
به هر حال، رنان نتايج فرهنگى‏اخلاقى اصول منورالفكرى قرن هجدهم را باز مى‏گفت و از قرن هجدهم هم دورتر مى‏رفت. او مى‏گفت اگر در مدرنيته بتوان به علمى يقينى رسيد با اين علم، بشر مى‏تواند جاى خدا را بگيرد و عالم را سر و صورت و سازمان دهد.
اصل قدرت مدرنيته (تجدد) نيز از همين جاست؛ در عالم مدرنيته هيچ چيز، مطلق و مقدس نيست و نبايد از حوزه پژوهش و رسيدگى و از قلمرو علم و تكنيك و هنر خارج باشد. ما با رجوع به ارنست رنان نمى‏توانيم معنى و حقيقت مدرنيته را درك كنيم. زيرا او از مدرنيته يك ايدئولوژى ساخته و طورى از آن سخن مى‏گويد كه گويى آيين پرستش تجدد را تبليغ و ترويج مى‏كند.
مقصود اين نيست كه او با متفكران و صاحب‏نظرانى كه در باب تجدد چيزى گفته‏اند يكسره مخالف است و نظرى به كلى متفاوت دارد. او ستايشگر عقل و قدرت تجدد است و نه فيلسوف تجدد. فيلسوف تجدد كانت است; او پيش از آن كه تجدد متحقق شود صفت و ماهيت آن را باز گفته بود. يعنى با اين كه قاعدتا چيزى كه به صورت يك تلقى و وجهه نظر پديد آمده، بايد تحقق پيدا كند تا بتوان آن را وصف و تعريف كرد، كانت در پاسخى كه به پرسش‌هاى سه‏گانه «ما كيستيم و چه بايد بكنيم و چه اميدى مى‏توانيم داشته باشيم‏» داده بود، كم و بيش جوهر آدم و عالم مدرن را بيان كرده بود. بعد از او، هگل و ماركس هم راه او را دنبال كردند. كانت‏بناى سوبژكتيويته را استحكام بخشيد و طرحى درانداخت كه با آن و در آن، بشر به همه چيز صورت مى‏دهد و در باب چيزى كه بيرون از فهم و قدرت بشر قرار دارد حكمى نمى‏توان كرد و هرچه از اين قبيل گفته‏اند حاصل يك اشتباه است. او علاوه بر اين، كتاب دين در حدود عقل را نوشت و البته دراين كتاب دين را انكار نكرد، بلكه نشان داد كه چگونه دين مى‏تواند با عقل مدرن سازگار شود. ارنست رنان مى‏گفت مدرنيته حد و حدود ندارد و در آن همه چيز مباح است.
جامعه‏هاى قديم و اديان، امر و نهى و حلال و حرام و حرم و قدس و كعبه و... دارند، ولى جامعه متجدد از اين قيدها رهاست. بعدها ماكس وبر گفت كه عالم صورت عقلانى پيدا كرده و ديگر هيچ چيز صفت افسون‏كنندگى ندارد. گرفتارى رنان در اين بود كه هنوز از افسون علمى جديد آزاد نشده بود و، مثل كانت، نمى‏توانست‏به دين در حدود عقل فكر كند. او نمى‏دانست كه مدرنيته، خود يك شريعت است‏يا مى‏خواهد كه به صورت شريعت ظاهر شود.البته در مدرنيته رجوع به كتاب و قانون آسمانى، به شرط آن كه آن قانون با شرايط تجدد وفق داده شود و در حدود آن قرار گيرد، منع نمى‏شود. مدرنيته قانون معتبر را قانون طبيعى مى‏داند. قوانين وضعى، اعم از الهى و غير الهى، نيز بايد با قوانين طبيعى وفق داده شوند; ولى اين قوانين از خارج بر بشر حكومت نمى‏كنند. در مدرنيته، طبيعت‏به معنايى كه يونانيان تصور مى‏كردند، معنا ندارد، بلكه طبيعت عبارت است از قوانين طبيعى; طبيعت، امر ابژكتيو است. هگل مى‏گفت ما در تلاش براى استيلا بر طبيعت، خود را باز مى‏شناسيم. ماركس هم از بشرى شدن طبيعت و شان طبيعى پيدا كردن آدمى سخن مى‏گفت و اين هر دو قول، ريشه در راى كانت داشت كه بر اساس آن، بشر در شناخت طبيعت، خود و حدود علم و قدرت عقل را باز مى‏شناسد و با اين باز شناختن به درجه بلوغ مى‏رسد و از بندگى خارج از خود آزاد مى‏شود و ديگر غايتى بيرون از خود نمى‏طلبد و به حكم غير، گردن نمى‏گذارد و بر عهده مى‏گيرد كه خود قانونگذار باشد و از قانونى كه خود وضع كرده است پيروى كند. مدرنيته، به صورتى كه كانت تحقق آن را مى‏ديد، ضد ديانت نبود بلكه در آن، مسيحيت از باطن قدسى خود جدا مى‏شد و به صورت زيور و ظاهر عالم سكولاريزه درمى‏آمد.
3. با وجود آنچه گفتيم هنوز بدرستى روشن نشده است كه بشر مدرن كيست و مدرنيته چيست و با ديانت چه نسبتى دارد. اگر از مردمى كه با فلسفه و كلام و اين قبيل معانى سر و كارى ندارند بپرسيم كه مدرنيته چيست، وضع زندگى در عالم جديد و ترتيبات و رسوم و آداب دنياى غرب را نشان مى‏دهند و مى‏گويند مدرن همين بشر غربى است و مدرنيته وضع و شيوه زندگى او. به عبارت ديگر، آنان در برخورد اول با مدرنيته، آن را عين اشيائى كه در عالم مدرن وجود دارد مى‏انگارند و معمولا آن را مى‏پذيرند. البته كسانى هم در ابتداى برخورد با اين اشياء به آن روى موافق نشان نداده‏اند; اين كه در كشورهاى در حال توسعه و طالب مدرنيزاسيون مى‏گويند كه براى توسعه، بايد چيزهاى مناسب عالم متجدد را اختيار كرد و اجزاء نامناسب را واگذاشت، صورت مبدل شده برخوردى است كه به آن اشاره كردم.
در اوايل برخورد جامعه‏هاى قديم با عالم جديد، زعما و پيشوايان آن جامعه‏ها به آنچه از غرب مى‏آمد با نظر بدگمانى و بيگانگى نگاه مى‏كردند و در آن، خطرى براى دين و اعتقادات و آداب مى‏ديدند. اما بتدريج كه مدرنيته در همه جا انتشار يافت و در وجود اشخاص اثر گذاشت و آنها با اشياء عالم مدرن آشنا شدند، نه فقط تجدد را مطرود ندانستند، بلكه در آن به چشم تحسين نگريستند. از ميان اينها كسانى هم گفتند كه مدرنيته مجموعه چيزهاى خوب و بد است كه خوبيهايش را بايد گرفت و از بدي‌هايش بايد احتراز كرد. اين راى و نظر خوبى است و نمى‏توان و نبايد آن را رد كرد، اما مى‏توان و بايد پرسيد كه اين كار تا چه اندازه عملى است و انتخاب‏كنندگان تا چه حد و چگونه قدرت انتخاب و گزينش دارند; حتى شايد كسى بگويد كه اين يك سوداى محال است. ولى مشكل اين است كه اگر امكان انتخاب خوب و رد بد را نپذيريم چه بايد بكنيم، و آيا به اين بن‏بست ظاهرى برنمى‏خوريم كه يا بايد تمام مجموعه خوب و بد را بپذيريم و يا هيچ چيز را از هيچ جا اخذ نكنيم؟ ظاهرا ميان اين دو راه هيچ راهى نيست; اما شايد ما، در واقع، بر سر اين دو راهى قرار نگرفته باشيم. يعنى هنوز اين حكم اثبات نشده است كه عالم مدرن و مدرنيته، مجموعه اشياء عالم فنى‏علمى، (Technico-Scientific) است. ولى اگر بگويند كه مدرنيته يك كل واحد تاريخى است، كار آسان نمى‏شود. زيرا در اين صورت، تجزيه و تفكيك هيچ چيز از يك تاريخ و عالم ممكن نيست و ارتباط و تبادل علمى و فرهنگى محال يا دست‏كم بسيار دشوار مى‏شود. وانگهى، ما در تاريخ مدرنيزاسيون مى‏بينيم كه چيزهايى از عالم غرب به همه جاى زمين رفته است، ولى نمى‏توان گفت كه كل و تماميت تجدد در هيچ جا تحقق پيدا كرده باشد; چنانكه مى‏دانيم صاحب‏نظرى مثل‏هابرماس مى‏گويد. هنوز تمام امكانات تجدد به فعليت نرسيده است.
اين مشكل، كم و بيش و گه‏گاه، مورد نظر پيشروان تجدد در برخى از كشورهاى اسلامى، از جمله ايران، نيز بوده است. سيد جمال‏الدين اسدآبادى در يكى از بهترين مقالات خود، كه تحت عنوان «سخنرانى در تعليم و تربيت‏» انتشار يافته است، مى‏گويد دولت عثمانى چهل سال است كه مدارس جديد باز كرده و در طى اين مدت به نتيجه‏اى كه انتظار داشته نرسيده است. نظر سيد جمال‏الدين اين است كه اخذكنندگان روش تعليم و تربيت جديد اروپايى اساس و مبناى اين روش را نديده و به آن توجه نكرده‏اند. در واقع هركس كه اشياء و اجزاء عالم مدرن و مدرنيته را بپسندد و آنها را اخذ كند، در آن عالم وارد نمى‏شود و اگر وارد شود وطنش آنجا نيست و در آن، قرار و آرام نمى‏گيرد. بسيارند كسانى كه شيفته بعضى از ظواهر عالم متجددند، اما سنخيتى با آن ندارند و در مقابل، شايد كسانى كه خود اهل تجددند يا گونه‏اى خويشاوندى با اين عالم دارند، تمام مظاهر اين عالم را نپسندند و تحسين نكنند. اين نكته براى من بسيار پرمعنى است كه يك اديب بزرگ متضلع در تاريخ علم و ادب و شعر گذشته، قصيده‏اى در مدح راه آهن گفت و يك شاعر متجدد، در قطار راه آهن چيزى جز «جيغ بنفش‏» نديد.
پس تعلق به مدرنيته غير از علاقه داشتن به اشياء عالم متجدد است. اشياء عالم متجدد به هر عالم و تاريخى عرضه شود، ممكن است طالبان و خواهندگانى داشته باشد; اما توجه كنيم كه ما را به فروشگاه تجدد نبرده‏اند كه هرچه را مى‏خواهيم انتخاب كنيم و بخريم; اصلا از ما نخواسته‏اند كه در مورد تجدد حكمى بكنيم. بى‏ترديد اهل ديندارى و دينداران مى‏توانند در باب مدرنيته حكم كنند، اما چيزى كه مخصوصا بايد به آن توجه كرد، اين است كه تجدد با هر دينى و هر صورتى از دين نمى‏سازد، بلكه ابتدا دين را با خود سازگار مى‏كند و سپس آن را به خود راه مى‏دهد. بى‏جهت نيست كه اينجا و آنجا كسانى دعوت مى‏كنند كه دين با تجدد همساز و دمساز شود. ولى اين امر چگونه ممكن است؟ گفته‏اند مدرنيته شهرى است كه شبهايش با نور برق روشن شده و اولين شاعر بزرگ آن بودلر است. اگر اين طور باشد مشكل است كه بتوان شهر را با دستكارى در آراء و عقايد مردم مدرن كرد و چه كسى قدرت دارد كه هر طور بخواهد در عقايد مردمان تصرف كند. بودلر با شعر خود و با چراغهاى برق كه شب و روز را يكسان كرده است، شهر مدرن را بنيان گذاشته است. البته عقايد مردم اين شهر با عقايد مردم شهر پيش از مدرنيته تفاوت دارد و مدرنيته در هرجا وارد شود، عقايد و آداب و مناسبات كهن را تغيير مى‏دهد. ولى اگر تصور شود كه مدرنيته عين اين تغييرات ظاهرى است و هرجا و به هر طريق اين تغييرات پديد آيد، مدرنيته هم حاصل مى‏شود، اشتباه بزرگى است. زيرا چنين كسانى اولا نظم امور را وارونه ديده‏اند; ثانيا پنداشته‏اند كه در تاريخ بشر، هر كسى مى‏تواند هر كارى كه بخواهد بكند و هرچه را كه نمى‏پسندد تغيير دهد.

نه هركه چهره برافروخت دلبرى داند
نه هركه آينه سازد سكندرى داند

4. مدرنيته نحوه خاص نسبت‏بشر با عالم و آدم و مبدا عالم و آدم است و اين نحوه خاص نسبت، در علم جديد و در تكنولوژى ماشينى و با پوشيده شدن امر قدسى و قرار گرفتن هنر در قلمرو زيباشناسى و در بعضى مظاهر ديگر، ظهور پيدا كرده است. پس مدرنيته يك راى يا سليقه نيست و مدرن بودن را نمى‏توان به بعضى احوال روان شناختى و اخلاقى برگرداند. اين درست است كه آدم مدرن كسى است كه موافق و سازگار با عصر و زمان خود باشد و خود را با تغييرات زمانه سازش دهد; اما عصر و زمان مدرنيته قيد كوچكى نيست. البته يك معنى از سخن بالا مى‏توان استنباط كرد كه مدرن بودن، به معنى هر روزى بودن است. چند سال پيش در گالرى لافايت پاريس اين آگهى را نصب كرده بودند كه: «طبق مد زندگى كنيد و در انتخاب لباس و وسايل شخصى ذوق و سليقه خاص خود را نشان دهيد.» در اين آگهى شخصيت داشتن به معنى مثل همه كس بودن است. ولى اين تعارض را بايد به نحو رفع كرد. اولا توجه كنيم كه مدهايى كه اشخاص از آن پيروى مى‏كنند هر چيزى نمى‏تواند باشد و اين مدها محدود به عالم مدرن و مدرنيته است; ثانيا خود بودن و شخصيت داشتن هم در عالم مدرن صورت خاصى دارد. پس شخصيت داشتن و پيروى كردن از مد، هر دو محصور در شرايط مدرنيته است. مشترى گالرى لافايت آزاد است كه در آن فروشگاه هر لباسى مى‏خواهد بخرد و بپوشد. اين آزادى او به بيرون از ديوارهاى گالرى لافايت هم وسعت پيدا مى‏كند; اما اگر او بخواهد از شهر مدرنيته، يعنى شهرى كه شاعرش بودلر است، بيرون برود و باز هم مدرن خوانده شود، سوداى بيهوده مى‏پزد. مدرنيته يك راى و نظر و سليقه شخصى نيست; منتها ما كه آن را تجدد ترجمه كرده‏ايم، تمام معانى تجدد در زبان خود را به مدرنيته هم نسبت داده‏ايم. اين ترجمه نادرست نيست، اما در غرب لفظ مدرنيته را بر چيزى اطلاق كرده‏اند كه، چنانكه اشاره شد، يكى از لوازم آن هم Progress بود كه ما آن را ترقى ترجمه كرديم. وقتى مدرنيته به تجدد ترجمه مى‏شود چه بسا اين گمان پديد آيد كه معناى اين دو لفظ از هر حيث‏يكى است و هرجا يكى به زبان آمده باشد مى‏توان ديگرى را به جاى آن گذاشت. مدرنيته لفظى است كه در قرن نوزدهم به كار رفته است، اما تجدد اصطلاحى قديمى در فلسفه و عرفان و كلام ماست و شايد وقتى لفظ تجدد را به كار مى‏بريم همه آن معانى به ذهن ما متبادر شود و نسبتى كه با آن لفظ پيدا مى‏كنيم جاى نسبت ميان ما و مدرنيته را بگيرد.
مشكل ما محدود به ترجمه الفاظ مدرن و مدرنيته نيست; بلكه ما در ترجمه بيشتر اصطلاحات فلسفه و كلام با اين مشكل مواجهيم. مدرنيته صرف يك مفهوم نيست كه با ترجمه، معنى آن دانسته شود. مدرنيته چيزى است كه تكليف مفاهيم را روشن مى‏كند، نه آن كه در شمار مفاهيمى باشد كه در اختيار ماست. مدرنيته يك تاريخ است; تاريخى كه همه مردم عالم در آغاز به آن تعلق نداشته‏اند، ولى اكنون تاريخ همه عالم شده است.
بسيارند كسانى كه چون مى‏بينند بشر مى‏تواند چيزها را مورد و متعلق نظر و علم و عمل خود قرار دهد، مى‏پندارند كه با مدرنيته هم همين كار را مى‏توان كرد; يعنى آن را هرجا بخواهند مى‏توانند ببرند و هر صورتى بخواهند مى‏توانند به آن بدهند و آن را با هرچه بخواهند جمع كنند و خلاصه چيزى باشد در اختيار آنان. غافل از اين كه اين نسبت‏با اشياء در مدرنيته ميسر و محقق شده است. مدرنيته شرط ظهور و بروز تواناييهايى است كه بشر در خود يافته است، و اگر اين شرط خلل يابد قدرت هم از ميان مى‏رود. نيچه درست دريافته بود كه بشر در آخرين منزل مدرنيته تواناييهايش را از دست مى‏دهد; بشر در عالم مدرنيته هرچه مى‏توانسته انجام داده و اكنون كه دور قدرتش به پايان رسيده است، در وهم و سوداى قدرت بودن گرهى از كار فروبسته‏اش نمى‏گشايد و شايد اين وهم، فردا مايه مضحكه باشد. كسانى كه صد سال در رؤياى مدينه كامل مدرنيته بوده و به آن راه نبرده‏اند، و اين راه نيافتگى و شكست‏خوردگى را به حساب ممانعت و مخالفت اشخاص و گروههاى مخالف تجدد گذاشته‏اند، قاعدتا بايد به ناتوانى خود پى ببرند. زيرا اگر گروهى كوچك مى‏توانند راه آنان را سد كنند، نشانه اين است كه در حقيقت، خود اينان ناتوانند و ناتوان اگر از ناتوانى خود بى‏خبر باشد شايد حرفهاى خطرناك بزند و كارهاى خطرناك بكند و بالاخره دير يا زود مضحكه خلق شود. ولى مگر مى‏توان از مدرنيته اعراض كرد يا به آن بى‏اعتنا بود؟ بشر اكنون در وضعى نيست كه بتواند مدرنيته را ناديده بگيرد يا از آن رو بگرداند و حتى كسانى كه از شرايط پست مدرن سخن مى‏گويند، مدعى نيستند كه از تجدد (مدرنيته) خارج شده‏اند. شرايط پست مدرن ادامه مدرنيته است، با اين تفاوت كه زوال مدرنيته در آن ظاهر شده است. پس مى‏شود در مدرنيته به سر برد، اما آن را ارزش مطلق و ملاك همه چيز ندانست.
5. از آنچه تاكنون گفتيم برنمى‏آيد كه مدرنيته نسبت‏به دين بيطرف است و در آن ديندارى و بى‏دينى يكسان تلقى مى‏شود. مدرنيته شهرى است كه بانيان آن، حتى اگر مانند تامس مور ديندار باشند جان بر سر اعتقاد خود گذاشته باشند براى دين شانى قائل نيستند و بعضى از آنان صريحا با دين مخالفت كرده‏اند. اين مخالفت معمولا به سليقه خاص و شخصى آنان برگردانده مى‏شود، ولى مهم اين است كه نظام عالم متجدد با تفكر غير دينى برپا شده است و نگاه بشر مدرن به موجودات، نگاه غير دينى است; هرچند كه در آن بعضى از اعتقادات دينى محفوظ مانده باشد.
در حقيقت، مساله نسبت دين و مدرنيته مساله چندان دشوارى نيست و اگر گاهى دشوار مى‏نمايد از اين روست كه كسانى مايلند و ادعا دارند كه مى‏توانند دست مدرنيته را در دست دين بگذارند و با اين هر دو به سر برند و اگر كسى بگويد كه اين كار چه دشواريهايى دارد، از همه سو مورد اعتراض قرار مى‏گيرد. يكى مى‏گويد او دشمن علم و تجددستيز است و ديگرى بانگ برمى‏دارد كه فلانى ديندارى را محال و ممتنع مى‏داند. البته اگر كسى معتقد باشد كه مدرنيته بهترين عالم امكان است و همواره پاينده و پايدار مى‏ماند، يا بايد از دين رو گرداند يا آن را با مدرنيته به نحوى سازش دهد (كه در نهايت امر، اين هر دو يكى مى‏شود) چنين كسى بايد متوجه باشد كه عالم تجدد در نظر او ديگر يكى از عوالم امكان نيست، بلكه وجودش واجب است و در اين عالم واجب، اشخاص يا دست‏كم بعضى از اشخاص هر طور بخواهند مى‏توانند زندگى و عمل كنند و اعتقاداتشان هم هرچه باشد در مسير و اداره امور، مؤثر است. مى‏گويند اشخاصى هستند كه دانشمند و مهندس و تكنوكراتند و در اداره امور تكنولوژى سهم مؤثرى دارند و داراى اعتقادات دينى هم هستند; بنابراين ممكن است كه ديندارى در عالم مدرن محفوظ و پايدار بماند. در اينجا مساله اين است كه اين اشخاص در كار خود از كدام قواعد و قوانين پيروى مى‏كنند. هيچ كس نمى‏تواند بگويد اعتقادات دينى و به جا آوردن فرائض و مناسك دين در جامعه مدرن ممكن نيست; اما اعتقاد داشتن و فرائض و مناسك را انجام دادن، چيزى است و نگاه دينى به عالم داشتن و در كار و شغل از حكم دين پيروى نمودن، چيزى ديگر. مدرنيته نمى‏خواهد و نمى‏پذيرد كه دين در گردش امور و ترتيب كارها دخالت كند. يعنى در عقلانيت تجدد، سخن و قانون، سخن و قانون بشرى است و هرچه وراى اين باشد بى‏اعتبار و اساطيرى و مردود است. مگر اين‏كه تغييرى در اساس مدرنيتته پديد آيد. يعنى اگر بشر آينده‏اى داشته باشد محكوم و مجبور نيست كه در اين عالم بماند و اين عالم ابدى نيست. ما هر قدر كارمان دشوار باشد افق امكان به روى بشر باز است. اگر در مدرنيته، با اين كه همه چيز همواره در حال تغيير و نو شدن است، فردا با امروز تفاوتى ندارد و آنچه هست تكرار مى‏شود، به پس‏فردايى مى‏توان اميد بست كه تكرار امروز و فردا نيست.
نتيجه‏گيرى: دين در هر عهدى، حتى در عهد مدرنيته، حفظ مى‏شود و باقى مى‏ماند و اگرچه در دورانى كه مدرنيته قوت و استوارى دارد تفكر دينى دشوار مى‏شود، در گوشه و كنار همين عالم باز هم دينداران و متفكران دينى پيدا مى‏شوند; هرچند كه گوشه‏نشين و غريب باشند. همان طور كه عالم جديد با پيشامدهاى بزرگى كه عالم كهن را لرزاند پيدا شد، پيشامد تفكر آينده هم مدرنيته را تكان مى‏دهد و ما هم اكنون آن تكان را حس مى‏كنيم. پست مدرن يك عالم مستقل نيست و متفكران آن خود را متفكر عالم آينده نمى‏دانند و داعيه ديندارى هم ندارند. زيرا آنان خود را سخنگويان دوران آخر مدرنيته مى‏دانند; يعنى دورانى كه بشر مدرن ديگر به مبانى مدرنيته ايمان ندارد. شايد غياب و پوشيدگى دين در عالم مدرن در سستى گرفتن مبانى تجدد و پيشامد تفكر پست مدرن مؤثر بوده است. در عين حال، هيچ نسبت ضرورى‏اى ميان ديانت و تفكر پست مدرن وجود ندارد و مى‏بينيم كه بعضى از نمايندگان مدرنيته، آشكارا با ديانت مخالفت كرده‏اند و بعضى ديگر اين مخالفت را مظهر اصلى تجدد مى‏دانند. به اين جهت، دين در تقدير تمام ادوار تاريخ و جامعه، و از جمله در تقدير عالم متجدد، اثرى اساسى داشته است. شايد اين بحث من در ظاهر، به بحثهاى كلامى و جامعه‏شناختى شبيه باشد، اما من نظر فلسفى داشتم. و اصلا در اين انديشه نبودم كه چگونه مى‏توان تجدد را با دين جمع كرد يا ميان آنها صلح و آشتى پديد آورد. هركس چنين پرسشى را مطرح كند، به ناچار در وادى ايدئولوژى وارد شده است. من چندى پيش كه با دو دوست و همكار در باب نسبت دين و مدرنيته سخن مى‏گفتم، از ايشان پرسيدم اگر كسى بگويد مدرنيته دين را دوست نمى‏دارد شما چه مى‏گوييد؟ يكى از آنان گفت: مدرنيته نسبت‏به دين بيطرف و بى‏تفاوت است. دوست ديگر گفت: شايد به تو جواب بدهند كه مسيح(ع) فرمود دشمن خود را نيز دوست‏بداريد و من به ياد بيت‏حافظ افتادم كه:
سراسر بخشش جانان طريق لطف و احسان بود
اگر تسبيح مى‏فرمود اگر زنّار مى‏آورد
.............................................................................
منبع:فصلنامه نقد و نظر، شماره 17
 دوشنبه 29 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن