واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تـولسـتوي، عـاشـق ادبـيات فـارسـي بـود
لئو تولستوي در 28 آگوست 1828 در روسيه به دنيا آمد. او يكي از كلاسيكهاي جهان به شمار ميآيد.
تولستوي هر بار با خواندن حكمتهاي فارسي، سعي ميكرد آنها را مختصرتر و در عين حال نزديك تر به اصل ترجمه كند. با مشاهده كتابهاي منتشره شده در سالهاي مختلف، ميبينيم چگونه تولستوي روي ترجمه اين حكمتها كار كرده و آنها را به اصل فارسيشان نزديكتر و در عين حال شبيه به ضربالمثلهاي روسي كرده است.
تولستوي روي آثار فولكلور فارسي نيز همين كار را انجام داده است. او از ترجمههاي انگليسي و فرانسوي گوناگوني استفاده كرده و با دقت روي آنها كار كرده و آنها را براي خوانندگان روسي جالب ساخته در حالي كه سعي كرده اصالتشان حفظ شود.
به آساني ميشود احساس كرد كه تولستوي علاوه بر مسائل و ايدههاي اخلاقي، براي حكمت آدمي، آزاديخواهي، دشمني با بردگي و استهزاء در داستانهاي تودهاي مردم ايران اهميت زيادي قائل بوده و اين نمونهها را طوري ترجمه كرده كه به گوش روسها كه به زرق و برق شرقي كمتر عادت كردهاند خوشايند و پندآموز باشند.
تولستوي به موسيقي ايراني نيز علاقه زيادي داشت. به اعتقاد او اين موسيقي خيلي خوش آهنگ، صميمي و عامهفهم است.
او مينويسد: «من با موسيقي شرقي آشنايي دارم. آهنگهاي فارسي با وجود اينكه ساخت موسيقايي آهنگهاي فارسي فرق دارد، براي من كاملاً قابل فهم و دلنشيناند.
از اين رو فكر ميكنم كه موسيقي ما هم براي آنها كاملاً قابل فهم باشد. آهنگ تازه، اول به گوش ناآشناست ولي وقتي انسان آن را فهميد لذت ميبرد. موسيقي خلقي را همه مردم خوب درك ميكنند. موسيقي فارسي را دهقان روسي خواهد فهميد همانطور كه موسيقي خلقي روس را يك نفر ايراني كاملاً درك خواهد كرد.»
تولستوي آثار سعدي را خيلي دوست ميداشت. در ايام جواني وقتي گلستان را مطالعه ميكرد، مجذوب اين امر شده بود و از همان وقت تا آخر عمر براي نظم و حكمت فارسي ارج فراوان قائل بود. وقتي در سالهاي هفتاد قرن 19، تولستوي روي كتاب الفبا و كتابهاي روسي براي قرائت كار ميكرد، يكي از داستانهاي باب سوم گلستان (دو درويش خراساني ملازم يكديگر سفر كردندي) را به شكل قصه جداگانهاي در آورد. تولستوي در سال 1904 ميلادي براي مجموعه دائره القرائت بسياري از حكمتهاي سعدي را كه از ترجمه روسي گلستان گرفته بود، وارد اين كتاب كرد. مقصود از نشر اين كتاب آن بود كه به مردم درس انسانيت، نيكي، محبت و صلح بياموزد. از اين روي تولستوي به پند و حكمتهاي سعدي روي آورده و از جمله از حكمتهاي زيرين استفاده كرده است: انديشه كردن كه چه گويم، به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم.
به نطق آدمي بهتر است از دواب
دواب از توبه، گرنگويي صواب
گربه شير است در گرفتن موش
ليك موش است در مصاف پلنگ
نيم ناني گر خورد مرد خدا
بذل درويشان كند نيمي دگر
ملك و اقليمي بگيرد پادشاه
همچنان دربند اقليمي دگر
سر چشمه شايد گرفتن به بيل
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمي بزرگ شود
راستي موجب رضاي خداست
كس نديدم كه گم شد ز ره راست
تولستوي ادبيات كلاسيك فارسي را مطالعه كرده و به آثار فردوسي، سعدي و حافظ ارج ميگذاشت. او با تاريخ و ادب فارسي هم به زبان روسي و هم به زبانهاي ديگر اروپايي آشنايي پيدا كرد.
در كتابخانه شخصياش كتابهايي درباره تاريخ و ادب ايران موجود بود.
تولستوي در جواني با اشعار حافظ از طريق ترجمههاي اشعار او به زبانهاي اروپاي غربي آشنا شده بود. او در سالهاي بعدي ترجمه اين غزلها را به زبان روسي كه «فت» شاعر معروف روس برايش فرستاده بود، بارها مطالعه كرد. نام حافظ در بسياري از نامههاي تولستوي و «فت» در اين دوره آمده است.
ايوان تورگنيف نويسنده معروف روس در سال 1859، ديوان حافظ چاپ آلمان را به فت هديه داد و فت به قدري از آن خوشش آمد كه خودش شروع به ترجمه روسي آنها كرد. تولستوي باور نميكرد كه غزلهاي فلسفي و صوفيانه حافظ را فت كه شاعر عاشق پيشه و ليريك بود، بتواند خوب ترجمه كند و به او چنين نيشخند ميزد: «اگر شما تا اين حد سرگرم اين كار شدهايد كه بدون آن نميتوانيد زندگي كنيد، خدا به شما توفيق بدهد كه بتوانيد بخوبي حافظ غزلسرايي كنيد.» اين نامه را تولستوي اوايل اكتبر 1859 به فت نوشته بود. تولستوي در نامه ديگرش ميپرسد: «خب، بالاخره حافظ شما چه شد؟ خواهشمندم يكي از بهترين غزلهاي حافظ را كه ترجمه كردهايد برايم بفرستيد تا دهنم آب بيفتد.»
فت، در ماه نوامبر 1859 چند ترجمه خود از غزلهاي حافظ را براي وي فرستاد، ولي تولستوي همانطور كه تصورش ميرفت اين ترجمهها را نپسنديد. وي در تاريخ 20 دسامبر 1859، براي باريسوف، يكي از خويشاوندان فت، چنين مينويسد: «به فت بگوييد خيلي معذرت ميخواهم، اما از غزلسرايي حافظانه او خوشم نيامد. در ترجمههايي كه فرستاده معاني عميق يافت نميشود و رنگ و شكل فارسي در اين ترجمهها ديده نميشد.» ولي وقتي چندي بعد مجله روسكويه سلوو ترجمه 27 غزل حافظ را به قلم فت منتشر كرد، تولستوي از آشنايي بيشتر با اين شاعر بزرگ ايراني بسيار خوشحال شد.
نگاهي به انديشه اجتماعي تولستوي
تولستوي شاعر قيام دهقاني است كه از سال 1861 تا 1905 ادامه داشت. در تمام آثار ادبي زندگياش، دهقان استثمار شده همان قهرمان اصلي حاضر و ديدني و ناديدني است. در توصيف زندگي شاهزاده نخليودوف در رمان «رستاخيز» كه از آخرين آثار تولستوي است، چنين ميخوانيم: «او كار ديگري نداشت جز اين كه لباس فرم زيباي اتوكشيده و بُرسزدهاي را بپوشد، كه نه خودش بلكه ديگران برس كشيده و دوخته بودند، كلاهي نظامي بر سر گذاشته و اسلحهاي به كمر بندد كه آن هم ديگران ساخته و تميز كرده و در دستهايش گذاشته بودند، بر اسبي سوار شود كه باز هم ديگران پرورش داده و تربيت كرده بودند و سوي ميدان رژه يا بازرسي ... بتازد.»
چنين توصيفهايي را در آثار تولستوي فراوان ميبينيم، مسلماً داراي جزئيات بسياري نيز هستند. اما اين جزئيات براي روشن كردن ويژگيهاي خاصي كه توصيف ميشوند نيست، بلكه تاكيدي است بر الزام اجتماعي كه ضرورت استفاده از چنين موضوعهايي را ايجاب ميكند و اين الزام اجتماعي از استثمار دهقانان توسط مالكان زمين حكايت ميكند.
در آثار تولستوي، دهقان استثمار شده، پيدا و ناپيدا، نه تنها در پديدههاي كوچكتر و بزرگتر حضور دارد بلكه هرگز از شعور شخصيتها غايب نيست.
شغل شخصيتها و الزامات آن و هر تصوري كه انسانها از آن دارند، آگاهانه يا ناآگاهانه ، مربوط به مسائلي است كه كم و بيش بيواسطه به اين مسئله اصلي پيوند ميخورد.
دوشنبه 29 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 238]