واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - دکتر رضا داوری اردکانی از معدود اندیشمندانی است که همواره دغدغه مسائل مردم را داشته و به آن پرداخته و معتقد است وظیفه اهل فلسفه پرداختن به مسائل زندگی روزمره مردم هم هست. دکتر داوری علاوه بر رسانه و فرهنگ، راجع به مشکلات جامعه و حتی فوتبال هم حرف زده است. وی در گفت و گو با آخرین شماره خردنامه همشهری (ضمیمه کتاب) به پرسش هایی درباره این دغدغه اش پاسخ گفته است.دکتر داوری در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود اینکه در آثارش به مسائل و مشکلات زندگی روزمره مردم پرداخته، کمتر به گفتههای او توجه میشود، گفته است : وقتی راجع به امور انسانی مینویسم، ممکن است عدهای بگویند این شخص نه با روانشناسی کار دارد نه با جامعهشناسی، نه با مردمشناسی نه با جمعیتشناسی، نه با سیاست و نه با اقتصاد؛ با اینها که کاری ندارد، درس اینها را هم که نخوانده، بنابراین حرفی برای گفتن ندارد. اهل فلسفه هم با خواندن آثار من خواهند گفت که در این حرفها نه از جوهر و عرض خبری هست، نه از ماده و صورت، نه از اصالت ماهیت حرفی زده شده و نه از اصالت وجود. اگر درباره اینها حرفی زده نشده پس فلسفه هم نگفته است، صرفا یک چیزهایی راجع به علوم انسانی و غیره به هم بافته است. مشکل این است که باید مشخص و معین باشد که دارید چه کار میکنید. باید از پیش تعیین شده باشید. اگر آدم از پیش تعیین شده نباشید کسی به حرفتان گوش نمیدهد. هیچکسی اهمیت نمیدهد که آدم از پیش تعیین شده سوال ندارد یا عدهای میگویند فلانی روزنامهنویس است. روزنامهنویس بدی هم هست، چون روشن و روان نمینویسد، مغلق مینویسد. وی درباره اهمیت پرداختن به امور جزئی توضیح داده است : درست است که فلسفه به مسائل سهل میپردازد؛ به نان، آب، خیابان، آسفالت و بیمارستان ولی با این مسائل سهلانگارانه مواجه نمیشود. من رفتم بیمارستان و چیزهایی در بیمارستان دیدم که بیماران دیگر ندیدند. من در بیمارستان فریادی کشیدم که دیگر بیماران نکشیدند. نظم بیمارستان نظمی است که آدم را به فغان وامیدارد. وقتی مشکلی به وجود میآید ما آن مشکل را نمیبینیم؛ درست است که باید آسان گرفت اما نباید آسان انگاشت. ما میخواهیم همه مشکلات را در جا حل کنیم ولی مسائل درجا حل نمیشوند. مسائل به هم ربط دارند، همه چیز به هم بسته است. ما عادت نداریم به مسائل جزئی اعتنا کنیم. فقط مسائل کلی انتزاعی را درنظر میگیریم و خیال میکنیم با پرداختن به این مسائل کلی و انتزاعی، بحرانهای دیگر حل میشوند. برعکس ما باید به مسائل جزئی بنگریم و میان آنها ارتباطها را کشف کنیم باید بفهمیم این مشکلی که اینجا در این جزء پدیده آمده به کجا مرتبط است، بر کجا اثر میگذارد و از کجا اثر میپذیرد؛ ما میتوانیم این ارتباطات را به طور تجربی درک کنیم. نمیشود مسائل را در یک موضع خاص محدود کرد و بیارتباط با دیگر مسائل آن را حل کرد. وقتی فیلسوف میگوید همه مسائل در ارتباط با یکدیگرند میگویند او تعریف به محال کرده و مساله را تعطیل کرده است. من نمیگویم مساله را حل نکنید. شما تدابیر خودتان را به کار ببرید. شما امر جزئی را در درون خودش حل کنید، این کار شما لازم است اما حکم مسکن را دارد. اگر به دنبال علاج هستید باید ریشه را پیدا کنید، باید ببینید که منشاء و سرچشمه مشکل کجاست. من اینطوری نگاه میکنم. استاد فلسفه دانشگاه در بخش دیگری از گفت و گو درباره مشکلات فوتبال اظهار کرده است : مشکل در اینجا ریشه دارد که ما میخواهیم مسائل را مستقیم و بدون واسطه حل کنیم ما فکر میکنیم جامعه مانند یک ماشین است که اگر قطعهای از آن خراب شد بشود به سادگی با قطعه دیگر جایگزینش کرد. میخواهیم مسائل فوتبال را در فدراسیون فوتبال حل کنیم. من مشکلات فوتبال را محدود به فدراسیون نمیدانم بلکه باید فدراسیون فوتبال را در فدراسیون فوتبال حل کنیم. من مشکلات فوتبال را محدود به فدراسیون نمیدانم بلکه فدراسیون فوتبال را در دل فوتبال جای میدهم. فوتبال یک جایگاهی دارد. چیزهایی با فوتبال مرتبط و وابستهاند. من همه این عوامل را در تحلیل فوتبال درنظر میگیرم. من اینطور بحث میکنم ولی دیگران میگویند داوری مسائل را پیچیده میکند. خیلی خوب، من کارتان را مشکلتر نمیکنم، بروید و مشکلات فوتبال را در فدراسیون فوتبال حل کنید ولی مطمئن باشید به این شیوه هیچ مشکلی حل نمیشود. اصلا مساله این نیست که چه کسی صلاحیت دارد و چه کسی صلاحیت ندارد. قضیه فوتبال پیچیدهتر از این است. قضیه پیچیده است ولی ما میخواهیم سادهاش کنیم. سهلانگاری مطلوب ماست اما فلسفه با سهلانگاری سر سازگاری ندارد. /62
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 314]