واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ازدواج با دو نفر! تله یا موفقیت ؟!
ازدواج در سنین بالاتر به راحتی ازدواج در دهه بیست یا سی زندگیتان نیست. شانس این که بتوانید با مردی مجرد ازدواج کنید بسیار پایین میآید و معمولاً کسانی سر راه شما قرار میگیرند که یا ازدواج ناموفق قبلی داشتهاند و یا زندگیشان با مرگ همسر تغییر کرده است. در چنین موقعیتهایی احتمالاً فرزندان را هم باید در نظر بگیرید. اگر با فرد مورد نظرتان به توافقات کلی هم رسیده باشید باز هم بحث مسئولیت فرزندان برای شما به عنوان یک تصمیم مهم و اساسی مطرح است و شما نمیتوانید هیچ تصویر روشنی از آیندهتان با فرزندان داشته باشید. زندگی با فرزندان دیگری به ویژه وقتی که شما هیچ تجربهای در پرورش و تربیت فرزند ندارید میتواند در زندگیتان یک مسأله و تغیییر ناگهانی باشد اگرچه کار شما میتواند ستایشآمیز و قابل قدردانی باشد. آنچه میخوانید نکاتی است که باید پیش از «بله گفتن» به همسری با چنین موقعیتی بدانید: 1- به احساساتتان درباره بچهها رجوع کنید اگر شما بچه ندارید به چه دلیلی این ازدواج را قبول میکنید؟ آیا این ازدواج برای شما فرصتی است برای تجربه مادر شدن ؟ آیا اصلاً به بچهها علاقهای دارید؟ آیا این ازدواج برای شما فرصتهای دیگری ایجاد میکند که وسوسهتان میکند تا مسئولیت بچهها را هم بپذیرید؟ آیا وجود این بچهها به شما کمک میکند تا دیگر فکر بارداری را نکنید؟ 2- اگر شما خودتان علاقهای به مادر شدن ندارید و یا نمیتوانید ارتباط خوبی با بچهها برقرار کنید، باید صدای زنگ خطر را بشنوید شما نمیتوانید تمایلات منفیتان نسبت به بچهها را به یکباره تغییر بدهید و تبدیل به موجودی محافط و نگهبان برای آنها بشوید همانگونه که یک مادر این کار را میکند. شما حتی نمیتوانید بخواهید که بین پدر و فرزندش فاصله بیندازید. از طرف دیگر اگر شما بچهها را دوست دارید و از این تجربه محروم بودهاید، این ازدواج میتواند فرصتی برای تجربه مادر شدن برای شما باشد. 3- اگر شما تجربه یک زندگی مشترک را داشتهاید و فرزند و یا فرزندانی را تحت حضانت دارید برای تشکیل یک زندگی جدید باید تلاش بیشتری بکنید شما باید بتوانید بین فرزند خودتان و فرزند همسر جدیدتان رابطه خوبی ایجاد کنید. شما باید به فرزندتان موقعیت جدید را توضیح دهید. زندگی جدیدتان باید آنقدر خوب باشد که فرزندان تان از آن راضی باشند. پیش از ازدواج امکان آشنایی فرزندان را با هم ایجاد کنید. اگر هنوز کوچکند به آنها اجازه بدهید با هم بازی کنند و حرف بزنند. به گردش بروند و تفریح کنند. این آشنایی به شما هم اجازه میدهد که تصمیم درستتری درباره زندگیتان بگیرید. اگر فرزندان با هم سازگار نیستند و یا تربیتها با هم متفاوت است شما باید درباره این ازدواج بیشتر تأمل کنید. اگر درباره این نوع ازدواج شک یا شبههای دارید بهتر است برای یک تصمیم نهایی دست نگه دارید. به این شک و دودلی توجه کنید شاید اصلاً به صلاحتان نباشد که چنین ازدواجی را قبول کنید. پرسشهای زیادی هست که باید خودتان به آنها یک پاسخ درست بدهید: آیا میتوانید زندگی با فرزندان فرد دیگری را برای خودتان تصور کنید؟ آیا میتوانید برای آنها مادری کنید؟ آیا در دراز مدت از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نمیکنید؟ آیا این کار برای شما لذت بخش هست همانطور که برای فرزند واقعی خودتان هست؟ آیا میتوانید آنها را به خودتان علاقهمند کنید؟ آیا همانقدر که یک مادر واقعی میتواند، قادر هستید که التیام بخش دردها و رنجهای روحی و جسمی این فرزندان باشید؟ آیا میتوانید بدون هیچ تفاوتی آنها را دوست داشته باشید؟ آیا میتوانید همانقدر که برای فرزند خودتان وقت و انرژی صرف میکنید برای آنها هم وقت و هزینه صرف کنید؟ آیا مسئولیت پرورش، تربیت و تعذیه آنها را با علاقه پذیرا میشوید؟ آیا به همسرتان اجازه میدهید که هر چقدر که میخواهد برای فرزندانش خرج کند و یا آنها را به اندازه کافی حمایت مالی و عاطفی کند؟ آیا حمایتهای معنوی و مادی کافی برای این ازدواج را دارید؟ آیا مادر و پدر، خانواده و دوستانتان از این تصمیم حمایت میکنند؟ آیا این مرد درک کافی از این موقعیت پیچیده درباره ارتباط شما با فرزندانش دارد؟ آیا شما علت واقعی جدایی یا مرگ همسر سابق را میدانید؟ آیا مادر واقعی آنها زنده است؟ آیا او شما را به عنوان مادر دوم بچههایش پذیرفته است؟ آیا او با شما در تربیت فرزندانش همکاری میکند؟ آیا این فرزندان تحت تأثیر دیدگاههای مادرشان هستند؟ آیا شما میتوانید در مواقع حساس زندگی درباره این فرزندان با مادرشان مشورت کنید؟ 4- بیشترین توجه تان را نثار فرزندان کنید! وقتی تصمیم به این ازدواج میگیرید، شما اختیار زندگیتان را در دست دارید. خیلی راحت است که اگر راضی نباشید تن به این ازدواج ندهید؛ اما برای بچهها معمولاً هیچ اختیاری وجود ندارد. آنها تابع تصمیم شما و همسرتان هستند. بنابراین بسیار مهم است که به نگرانیها و دلمشغولی بچهها توجه کنید. اگر آنها مادرشان را از دست داده باشند و یا در روند طلاق پدر و مادرشان بوده باشند؛ بسیار آسیبپذیر و حساس خواهند بود و به شدت به پدرشان وابسته هستند.در این وضعیت ممکن است پذیرش شما برای آنها راحت نباشد. شما یک نامادری خواهید بود که جامعه چندان نگاه خوبی به آن ندارد، بنابراین آنها نمیتوانند خیلی زود به وضع جدید اعتماد کنند. 5- قدری تامل کنید گرچه که بسیاری از مسائل با همسر و فرزندانش را تنها میتوانید زمانی که زیر یک سقف هستید بفهمید و بشناسید. اما بهتر است برای این ازدواج زود تصمیم نگیرید. این به این معنی نیست که ممکن است آنها خوب نباشند بلکه بیشتر به این معنی است که شاید شما نتوانید در این زندگی موفق شوید. تمام تلاشتان را بکنید که پیش از ازدواج شناخت بیشتری از فرزندان پیدا کنید. اگر بتوانید با آنها رابطه خوبی برقرار کنید زندگیتان بهتر خواهد شد. وقتی به هم فرصت شناخت بیشتر را میدهید در واقع پایههای زندگیتان را مطمئنتر بنا میکنید. 6- خودخواه نباشید وجود فرزندان ناخودآگاه رابطه عاطفی بین زن و مرد را تا مدتها کم میکند. مسائلی که در ابتدای این نوع زندگی با آن مواجه میشوید بسیاری از فرصتهای ابراز علاقه به همسرتان را میگیرد. این وضعیت درست مثل زمانی است که زن و مردی تازه صاحب فرزند میشوند. گاهی در این زندگی به نظر میرسد که روابط عاطفی در حاشیه قرار میگیرند. واقعیت این است که در زندگی همه اعضای این خانواده جدید تحول مهمی رخ داده است. باید بسیار صبور باشید و بحرانها را برای رسیدن به یک آرامش واقعی تحمل کنید. چه نکتههای دیگری را باید بدانید؟ * اگر قصد بچهدار شدن را دارید، بسیار مهم است که پیش از ازدواج درباره آن با هم به تفاهم برسید. * با فرزندان درباره این که چه نوع زندگیای را میخواهند صحبت کنید. شاید متوجه شوید که اصلاً تصمیمتان برای این ازدواج از اساس اشتباه است و یا برعکس ممکن است بفهمید که چقدر در کنار هم خوشبخت خواهید بود. * و باز هم فراموش نکنید که بچهها در این تصمیم انتخابی ندارند. آنها فقط میتوانند تسلیم تصمیم شما شوند. پس هر دوی شما باید حق آنها را در این تصمیمگیری در نظر بگیرید. این هشدارها را جدی بگیرید! * یکی از اتفاقات شایع در این نوع زندگیها این است که فرزندان از همسر جدید پدر یا مادرشان شکایت کنند و یا همسر جدید از آنها گلهگذاری کند. اما شما باید حواستان به یک تفاوت مهم باشد؛ شما قدرت و اعتبار بیشتری از فرزندان دارید؛ پس مهربانتر و عاقلانهتر رفتار کنید. * هرگز با این پیش فرض که باید در این زندگی نقش مادری را بازی کنید پیش نروید. در بسیاری از اوقات بهتر است یک دوست یا یک همراه باشید؛ کاری که لازم است پدر یا مادر واقعی هم برای فرزندانشان انجام بدهند. برای شما بهتر است که مسئولیت تربیت آنها را به پدرشان واگذار کنید و شما هم مسئولیت تربیت فرزند خودتان را به عهده بگیرید. اگر شما به تفاهم رسیده باشید تربیتهایتان متفاوت نخواهد بود. * فرزندان را مجبور نکنید که شما یا همسرتان را مادر یا پدر خطاب کنند. به ویژه اگر پدر یا مادرشان زنده باشند. بگذارید آنها خودشان انتخاب کنند که شما را چه صدا بزنند. اینکه شما را پدر یا مادر خطاب کنند راه نفوذ به قلب آنها نیست! شاید اگر آنها شما را از صمیم قلب دوست داشته باشند خودشان بخواهند که به شما مامان یا بابا بگویند. * هرگز درباره پدر و مادرشان بدگویی نکنید. اگر اعتیاد یا فسادهای اخلاقی دیگر باعث جدایی بودهاند هرگز آنها را به روی فرزند نیاورید. این کار تنها تحقیر آنهاست و هرگز شما را عزیز نمیکند با این کار جز این که یک جنگ را آغاز کنید کار دیگری نکردهاید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 292]