واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: استاد در دستشویی مردخاکستری
دیروز امتحان آنالیز 2 داشتم. عجب امتحانی بود. شب قبلش تا نزدیکی صبح با دوستم مشغول خوندن بودیم. قرار گذاشتیم 2 ساعت بخوابیم و بعدش بلند شیم و ادامه درس اما 2 ساعت ما شد 4 ساعت و من زودتر از دوستم که به گفته خودش خواب سبک داره بلند شدم. ساعت موبایلم زنگ نزده بود. دوستم را صدا زدم و بلند شدم که آب رو جوش بیارم برای چای. دیگه فکر درس خوندن رو نداشتم چون می دونستم که هیچ تاثیری نداره. دوستم شروع کرد به خوندن و در حین خوندن از صفحات جزوه عکس می گرفت. این یه روش تقلبه!من هم یه کم به این فکر افتادم. بهتون بگم من اصلا اهل تقلب کردن نیستم ولی بعضی وقت ها که تقلب سایر بچه ها رو می بینم و به سادگی این عمل پی می برم به خودم می گم چرا یه بار امتحان نکنم. من تو زندگیم یک بار تقلب کردم اونم امتحان زیست شناسی دوم دبیرستان بود.با خودم فکر کردم که کیف و جزوه رو سر امتحان نمی برم و وسط امتحان از استاد اجازه می گیرم و به قصد رفتم به دستشویی ، نیم نگاهی هم به جزوه می کنم چون اکثرا من در اثبات قضیه ها تکنیک کلیدی که با اون قضیه خیلی راحت اثبات می شه یادم می ره مگر اینکه درس رو خوب خونده باشم.دیگه داشت دیر می شد که از خونه به قصد دانشگاه و امتحان زدیم بیرون. از در پشت دانشکده وارد شدیم و من هم کیفم را کنار نگاهبانی ورودی دانشکده گذاشتم و به سر کلاس رفتم.استاد برگه های امتحان رو پخش کرد و گفت : “تا 9:30 بیشتر وقت ندارید.برگه سوالات رو نگاه کردم. پنج سوال که چهار تای اون قطعا تو جزوه استاد بود. افسوس می خوردم که چرا زودتر درس رو شروع نکردم به خوندن تا خوب قضیه ها و تمرین ها به خاطم بمونه. آخه من روز قبل از امتحان تازه شروع کرده بودم به خوندن! سوال اول رو نصفه نوشتم چون همون تکیک کلیدی قضیه یادم رفته بود. به سوال 2 و 3 و 4 نگاه کردم دیدم ببببببللللله. همه تکنیک کلیدی قضیه ها از مغزم پریده بود. حالا چه کنم؟ ناگهان فکر تقلب و کیفم که کنار نگهبانی گذاشته بودم افتادم. آره . تنها راهش این بود. 10 دقیقه از امتحان بیشتر نگذشته بود که می خواستم بلند شم برم بیرون. همون موقع دوستم که با فاصله یک صندلی بغل من نشسته بود از جاش بلند شد و از استاد اجازه گرفت بره بیرون . استاد هم اجازه داد. این هم شانس ما. رفت بیرون که خلاصه کاراشو انجام بده!10 دقیقه گذشت دوستم هنوز نیومده بود. از استاد پرسیدم:- می تونم برم بیرون یا اینکه صبر کنم اون آقا بیاد.- بیرون چی کار داری؟- حتما کارم ضروریه استاد گلاب به روتون می خوام برم دستشویی! ( حتما باید اینو بگم تا بذاره برم!)- اینطور که نمی شه. اگه اینطوری باشه همه می خوان موقع امتحان برن دستشویی.- آخه استاد …- باشه هروقت اومدن برو ولی زود بیا.استاد در کلاس رو باز کرد و بیرون رو یه نگاهی انداخت . چهار پنج دقیقه بعد دوستم اومد.گفتم :- حالا می تونم برم؟- برو ولی زود بیاموقعی که داشتم می رفتم بیرون یکی از دانشجو ها اومد جلو که از استاد سوال بپرسه برای همین نمی تونست بیاد و بیرون کلاس منو بپاد. من هم همون موقع سریع رفتم کیف رو از نگهبانی برداشتم و زدم تو دستشویی.اول تو فضای عمومی دستشویی ،جایی که همه دست و صورتشون رو میشورن، کیف را باز کردم و همینطور که دستم می لرزید دنبال ورقه های جزوه ام می گشتم. قبل از اینکه بیام بیرون سوال ها رو خوب به خاطر سپرده بودم. جزوه پیدا شد و مشغول ورق زدن و پیدا کردن قضیه ها بودم. با خودم گفتم نکنه الان استاد یا یکی از کارمند های آموزش منو تو این وضع ببینه؟! زدم تو یکی از توالت ها. کیف رو از جالباسی که رو دیوار بود آویزون کردم و شروع کردم به خاطر سپردم تکنیک ها و روش های اثبات فراموش شده! هنوز 5 دقیقه نشده بود. آخرین نگاه ها رو هم کردم و جزوه ها رو گذاشتم تو کیف. در توالت رو باز کردم. در حالی که با دست راستم داشتم کیف رو برمی داشتم از توالت می خواستم بیام بیرون. نصف بدنم بیرون از توالت و ننصفش تو مونده بود که در ورودی دستشویی باز شد. استاد بود. من مثل جن زده ها داشتم به استاد نگاه می کردم. رنگم پرید. هرچی تو اون چهار پنج دقیقه حفظ کرده بودم پرید. دست راستم رو انداختم پایین و در توالت رو پشت خودم بستم. نزدیک بود خودم رو ببازم و به استاد بگم غلط کردم. اشتباه کردم. درونم غوغایی بود ولی خودم رو خونسرد نشون دادم. استاد گفت:- دیرکردید آقای …- هنوز 5 دقیقه هم نشده استاد- فکر کردیم چیزیتون شده که هنوز نیومدید- الان میام استاد شما بفرمایید- زود بیایید.به طرف دستشویی رفتم تا دست و صورتم رو بشورم. موقعی که استاد داشت بیرون می رفت یه پسری وارد دستشویی شد. نگاه کردم که استاد از در رفته باشه بیرون. رو پسره که داشت صورتش رو آب میزد کردم و با صدای آروم گفتم:- آقا . هی آقا . آقاپسره با تعجب نگام کرد و با اشاره گفت چیه؟- یه کیف تو توالت آخری هست لطف می کنی ببری جلو نگهبانی بذاریش؟- کدوم توالت- آخری- چرا خودت نمی بری؟- مگه ندیدی استاد اومده بود دنبالم؟- آهان باشه می برم.- دستت درد نکنه.من از دستشویی اومدم بیرون. از لحظه ورود استاد به دستشویی تا خروج من 2 دقیقه هم نشده بود. داشتم خدا رو شکر می کردم که آبروم جلو استاد نرفته بود. یعنی استاد از من آتویی نگرفته بود. فقط شک کرده بودکه اومده بود دنبال من. رفتم سر کلاس سر جایم نشستم. دوباره ورقه و سوالات. با اون اتفاقی که برای من افتاده بود مگه چیزی هم یادم موند؟ و دوباره با سوالات کلنجار رفتن. چند بار استاد اومد بالای سرم ببینه بعد از رفتن دستشویی آیا من چیزی به سوالات پرگه پاسخم اضافه شده یا نه.اگه من تو همون دستشویی جزوه ام رو نگاه می کردم یا اینکه موقعی که می خواستم بیام بیرون کیفم رو با خودم می اوردم یا اینکه استاد کمی دیرتر می آومد و کیف رو تو دستم می دید باید قید آنالیز رو می زدم و می فتم حذف می کردم.این دومین و فکر کنم آخرین تقلبی بود که تو زندگیم کرده بودم که البته هیچ فایده و خطری جز صفر شدن درس و یا حذفش نداشت.بعد امتحان از دوستم پرسیدم:- عکس هایی که گرفته بودی به دردت خورد ؟- آره پسر کلی حال داد همه سوالات رو نوشتم! منبع: مرد خاکستری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]