تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835074605




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مامور تقدير


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مامور تقدير جام جم آنلاين: «جايي براي پيرمردها نيست» نهمين رمان كارمك مك‌كارتي، نويسنده برجسته آمريكايي است كه حوادث آن در اوايل دهه 1980 و در جنوب آمريكا اتفاق مي‌افتد. در سال 2007 اين رمان براي ساخت فيلمي با همين عنوان توسط برادران كوئن مورد اقتباس قرار گرفت كه در چند رشته اصلي برنده جايزه اسكار و موجب شهرت مضاعف اين رمان و نويسنده آن شد. مك‌كارتي پس از اين كتاب، در سال 2006 رماني به نام "جاده" نوشت كه براي او جايزه پوليتزر 2007 را به ارمغان آورد. در حقيقت مي‌توان مك‌كارتي را يكي از بزرگ‌ترين نويسندگان حال حاضر آمريكايي دانست، كسي كه بسياري از منتقدان نام او را در رديف ويليام فاكنر قرار مي‌دهند. از ديگر آثار مك‌كارتي مي‌توان به رمان‌هاي "دوراهي" و "باغبان" و نمايشنامه‌هاي "سنگ‌تراش" و "فرزند باغبان" اشاره كرد. اول: جايي براي پيرمردها نيست رماني وحشتناك است. آنقدر خشونت در اين رمان هست كه تنها پس از پايان آن مي‌توان نفس راحتي كشيد؛ هرچند اثر اين خشونت‌ها هيچ‌گاه از ضمير انسان پاك نخواهد شد. يافتن صحنه‌هاي خشن در اين رمان دشوار نيست. يك جا شيگور دستبندش را دور گردن معاون كلانتر مي‌اندازد و او آنقدر تقلا مي‌كند تا بالاخره شاهرگش پاره مي‌شود و شيگور هم به آرامي مي‌رود تا دستش را بشويد و جاي ديگر، كمي بعد از اين جنايت، شيگور با خونسردي تمام از راننده فورد سدان مي‌خواهد تا پياده شود و براحتي با كپسول هوا كه براي كشتن گاو از آن استفاده مي‌شود مغز راننده را متلاشي مي‌كند و اين تنها نمونه‌اي از خشونت‌هاي اين كتاب است. شايد بهترين توصيف اين رمان همان است كه به نقل از "سم شپارد" پشت جلد ترجمه فارسي كتاب نقل شده است: "اين كتاب يك هيولاست. كارمك مك‌كارتي از طريق نوعي فرآيند قدم به قدم سادگي بي‌رحمانه، به نتيجه‌اي حيرت‌انگيز دست يافته است. اين كتاب شما را لرزان و متحير بر جا مي‌گذارد"، اما اين تمام مطلب نيست، اين كتاب مي‌توانست خشن‌تر از اين باشد و وحشيگري عريان‌تري را كه نمونه آن در ادبيات جهان كم نيست به نمايش بگذارد، اما چگونه است كه اين كتاب، خواننده را وحشتزده ميخكوب مي‌كند و او را در ترسي بي‌دليل و بيان نشدني فرو مي‌برد؟ راز آن را بايد در همان سادگي بي‌رحمانه‌اي جست كه شپارد مي‌گويد. مك‌كارتي تمام رمان را چنان خشك و بي‌روح روايت مي‌كند كه انگار خود نيز كسي است مانند شخصيت‌هاي رمان، مانند همان شيگور كه به همان راحتي راه رفتن آدم مي‌كشد، نويسنده نيز نشسته است و تنها ماجراها را همان‌طور كه اتفاق مي‌افتد روايت مي‌كند. انگار خود نيز در صحنه اتفاقات ايستاده و آنقدر در طول عمرش از اين صحنه‌ها به چشم خود ديده است كه ديگر ديدن متلاشي شدن مغز يك انسان برايش مهم نيست يا اين كه اين حوادث چنان سهمگين و اين خشونت‌ها چنان دهشتناكند كه او نيز بر جاي خود خشك شده و ديگر ناي حرف زدن ندارد، مانند همان كلانتر بلي كه خود خلق كرده است. دوم: جايي براي پيرمردها نيست را مي‌توان داستان كلانتر اد تام بل دانست، كسي كه تا پيش از شروع ماجراهاي كتاب تنها يك نفر را اعدام كرده است، يك پسر 19 ساله كه دختري 14 ساله را به قتل رسانده، آن هم نه از سر اشتياق يا هر چيز ديگر بلكه به اين دليل كه از وقتي يادش مي‌آمد، نقشه قتل كسي را مي‌كشيد. اين رمان را مي‌توان همچنين داستان ليولين ماس دانست، جوشكار ساده‌اي كه هرچند در جنگ ويتنام شركت داشته، بعد از جنگ زندگي آرام و ساده‌اي دارد و به قول همسرش "به عنوان شهروند كسي رو نكشته." ماس كه براي شكار به اطراف ريو گراند رفته، اتفاقي به جسدهايي برمي‌خورد كه بازمانده درگيري بين دو گروه خشن قاچاقچي است و در كنار آنان كيفي پيدا مي‌كند كه حاوي 2 ميليون دلار پول نقد است. اما اين داستان، روايت آنتوان شيگور هم هست، كسي كه براي پس گرفتن پول‌ها به دنبال ماس مي‌رود و عامل بسياري از جنايت‌هايي است كه در طول داستان اتفاق مي‌افتد. در حقيقت بايد اين سه شخصيت را 3 ضلع مثلث رمان دانست، 3 ضلعي كه هر كدام بخش مهمي از بار داستان را به دوش مي‌كشند و ديگر شخصيت‌هاي رمان نيز هر كدام به نوعي در ارتباط با اين افراد تعريف مي‌شوند. حلقه اتصال ماس و شيگور همان كيف پر از پولي است كه ماس برداشته، كيفي كه به خاطر دستگاه رديابي كه در آن كار گذاشته شده هميشه موقعيت ماس را به شيگور نشان مي‌دهد، حتي اگر ماس اين اشتباه بزرگ را مرتكب نمي‌شد: هنگامي كه ماس با اجساد روبه‌رو مي‌شود، يكي از قاچاقچيان كه هنوز زنده است به زبان اسپانيايي از او آب مي‌خواهد. ماس كه آبي همراه خود ندارد پول را برمي‌دارد و به خانه مي‌رود، اما شب پس از تحمل مدتي بي‌خوابي بالاخره تصميم مي‌گيرد براي او آب ببرد. آنجا كه مي‌رسد قاچاقچي مكزيكي مرده، اما دردسري بزرگ براي ماس به وجود مي‌آيد، قاچاقچيان براي بردن پول و جنس‌ها به آنجا آمده‌اند و هرچند ماس موفق به فرار از دست آنان مي‌شود، فرصت بردن ماشين خود را پيدا نمي‌كند و شيگور از طريق پلاك ماشين مي‌تواند نشاني او را پيدا كند. از اينجا به بعد، داستان روايت تعقيب و گريز ماس و شيگور است و در نهايت هم به مرگ ماس، همسرش و بسياري ديگر از افرادي ختم مي‌شود كه سر راه شيگور قرار گرفته‌اند. سوم: جايي براي پيرمردها نيست را مي‌توان رمان تقدير دانست. انگار در اين كتاب مهم‌ترين اتفاقات را نه انسان‌ها كه تقدير رقم مي‌زند: روبه‌رو شدن ماس با صحنه درگيري قاچاقچيان و پيدا كردن پول، روبه‌رو شدن او با قاچاقچياني كه شب‌هنگام براي بردن جنس‌ها و پول آمده‌اند، آشنايي ماس و همسرش كارلا جين كه همسرش براي كلانتر بل روايت مي‌كند و البته تقدير دختر نوجواني كه سر راه ماس قرار مي‌گيرد و با او همراه مي‌شود و ندانسته به سوي مرگ خود پيش مي‌رود. در تمام اين ماجراها دست تقدير است كه سرنوشت حوادث را رقم مي‌زند و انسان‌ها چندان در تغيير اين تقدير موفق نيستند، اما شايد در رابطه با 2 ضلع از 3 ضلع اين مثلث، يعني كلانتر بل و شيگور، اين تقدير بيشتر رخ مي‌نمايد. كلانتر بل، انگار نااميدانه نشسته و وضعيت جهاني را نظاره مي‌كند كه به سوي تباهي پيش مي‌رود و هيچ راهي براي جلوگيري از آن نيست. مي‌گويد: "جهان داره به سمت جهنم شدن مي‌ره... يكي دو سال پيش من و لورتا رفتيم يه كنفرانسي تو كورپوس كريستي و من كنار يه خانمي نشستم كه زن يكي از حضار بود... آخرش گفت... من دلم مي‌خواد نوه‌ام بتونه بچه‌اش رو سقط كنه. بهش گفتم... طوري كه من مي‌بينم شك نداشته باش نوه‌ات نه فقط مي‌تونه جون بچه‌اش رو بگيره، به همون آسوني مي‌تونه جون شما رو هم بگيره" و جالب اينجاست كه انگار او مطمئن است هيچ كاري نه از او و نه از كس ديگري برنمي‌آيد و بايد كار را به تقدير سپرد، او مي‌داند كه يك پيرمرد است. شيگور هم رابطه‌اي عجيب با تقدير دارد. او خود را مامور تقدير مي‌داند و معتقد است براي نجات قربانيان كاري نه از دست او برمي‌آيد و نه از دست هيچ كس ديگر، انگار او مجبور به انجام اين كارهاست. شيگور هنگامي كه براي كشتن كارلا جين رفته، در حالي كه روبه‌روي او نشسته والبته هنوز اتفاقي نيفتاده و كارلا جين كشته نشده به او مي‌گويد: "شنيدنش سخته. ولي اتفاقي كه افتاده رو ديگه نمي‌شه عوض كرد. فكر كنم حرفم رو مي‌فهمي." او مي‌گويد به ماس فرصت داده كه با تحويل پول‌ها جان همسرش را نجات دهد، اما او قبول نكرده، انگار ديگر چيزي در اختيار شيگور نيست. او قبلا همين را هم به ماس گفته بود، آنجايي كه اين پيشنهاد را به ماس كرده مي‌گويد: "بهت نمي‌گم ممكنه بتوني خودت رو زنده نگه داري، چون نمي‌توني." اينجا اختيار در دست ماس نيست، ما قبلا ديده‌ايم كه شيگور هر كاري بخواهد مي‌كند و هيچ قدرتي جلودار او نيست، اما انگار خود شيگور باور دارد از او نيز كاري برنمي‌آيد، تقدير اين بوده كه ماس كشته شود و اين تقدير را نمي‌توان عوض كرد، حتي شيگور كه خود مامور اين تقدير است. چهارم: جايي براي پيرمردها نيست يك رمان كاملا آمريكايي است، نه فقط به اين خاطر كه نويسنده‌اش آمريكايي است يا در آمريكا چاپ شده است، بلكه به اين خاطر كه عميقا هويت آمريكايي دارد. اين هويت از جمله‌بندي و لحن كتاب گرفته تا شخصيت‌پردازي و توصيف فضا واضح و روشن است (اين را مقايسه كنيد با حكايت‌هايي كه نويسندگان وطني به عنوان رمان و داستان كوتاه به خورد مخاطب بي‌نوا مي‌دهند.) پنجم: در اين رمان انگار هيچ چيز براي هيچ‌كس مهم نيست. اين بي‌تفاوتي را هم در شيگور و ماس مي‌توان مشاهده كرد و هم در قربانيان ريز و درشتي كه بين شيگور و ماس قرار مي‌گيرند و كشته مي‌شوند. شيگور هنگامي كه در برابر قرباني‌اش قرار مي‌گيرد هيچ خصوصيت انساني از خود بروز نمي‌دهد، مثل يك ماشين عمل مي‌كند، خشك و مكانيكي. چه آنجا كه راننده فورد سدان را مي‌كشد و چه آنجا كه براي كشتن ولز كه مي‌خواست شيگور را بكشد، اما غافلگير شد روبه‌روي او نشسته است و چه زماني كه پيش از كشتن كارلا جين با او صحبت مي‌كند و از قولي كه به شوهر او داده ياد مي‌كند، اما اين حالت ماشين‌وار او تنها در برابر ديگران نيست، هنگامي كه خود نيز زخمي مي‌شود، هم در موردي كه در درگيري با ماس تير خورده و هم در مورد تصادف بعد از قتل همسر ماس، انگار پزشكي است كه ديگري را معالجه مي‌كند، هيچ نشاني از درد يا هر خصوصيت انساني ديگري در او ديده نمي‌شود. ماس هم اين ‌گونه است، او هم چه زماني كه زخمي مي‌شود و چه زماني كه جسد مي‌بيند و چه زماني كه از احتمال كشته شدن خود سخن مي‌گويد، مانند يك ماشين است، سرد و بي‌روح. شخصيت‌هاي اين داستان انگار حتي براي زندگي خودشان هم ارزشي قائل نيستند و وقتي شيگور با اسلحه‌اي پر جلويشان نشسته تنها به آرامي از او مي‌خواهند در تصميمش تجديدنظر كند. مك‌كارتي در برابر چشمان ما دنيايي خلق مي‌كند كه انساني نيست، نمي‌توان گفت چيست، اما هر چه باشد انساني نيست. اين غير انساني بودن حتي به لحن راوي هم كشيده شده، راوي در اين كتاب چنان خنثي است كه خواننده را به وحشت مي‌اندازد، وحشت از زندگي در جايي كه انساني نيست. در دنياي انسان‌ها دنياي پيرمردها، شايد دنيايي كه مك‌كارتي در حسرت آن است حساسيت و انسانيت وجود دارد، فرد نمي‌تواند همان طور كه راه مي‌رود آدم بكشد، اما در آنجا كه پيرمردها جايي ندارند چنين چيزي پيدا نمي‌شود. ششم: جايي براي پيرمردها نيست نمونه‌اي كوچك شده از جهان امروز است، جهاني كه سرتاسر آن را خشونتي غيرانساني فرا گرفته و در مقابل اين خشونت از هيچ كس كاري ساخته نيست. در اين داستان خبري از تقابل خير با شر نيست، انگار اصلا خيري وجود ندارد تا تقابلي با شر داشته باشد. حتي اگر كلانتر را هم نمادي از خير بگيريم، باز هم خبري از تقابل نيست. اين شر است كه حاكم مطلق است و كلانتر نيز تنها نظاره‌گر است و توان عرض اندام ندارد. كلانتر همه جا به دنبال يافتن شيگور يا حداقل نجات قربانيان او و خصوصا ماس و كارلا جين است اما آنچه در نهايت نصيب او مي‌شود، چيزي جز تحقير شدگي نيست، شر هميشه يك قدم از او جلوتر است. جهاني كه در اين داستان ترسيم مي‌شود جهاني است كه در آن شر تقدير آدميان است و چنان بر زندگي آنان سايه انداخته كه هيچ راه فراري ندارند. حتي پيرمردها نيز در اين جهان اميدي به رهايي از شر ندارند، سهل است، حتي خاطره روشني هم از نبود شر ندارند. اينان كه كلانتر بل نيز خود نمونه‌اي از آنهاست تنها حس مي‌كنند اوضاع روز به روز بدتر مي‌شود، اما خاطره‌اي از دوران تسلط خير ندارند. در اين جهان اصلا تقابلي معنا پيدا نمي‌كند، شر حاكم مطلق است و نماينده‌اش مي‌تواند شيگور باشد يا هر كس ديگري كه براحتي و مانند شبحي حركت مي‌كند، شبحي كه هيچ كس نمي‌تواند او را بيابد. اين جهان، جهاني است كه در آن "جايي براي پيرمردها نيست." مهدي رعنايي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن