محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853150668
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر خبرگزاري فارس: شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر از زيباترين و عظيمترين آثار حماسى ملتهاى جهان است. در اين آثار مشابهتها و همسانىهايى وجود دارد كه برخى از دلايل آن به شرح زير است. چكيده شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر از زيباترين و عظيمترين آثار حماسى ملتهاى جهان است. در اين آثار مشابهتها و همسانىهايى وجود دارد كه برخى از دلايل آن به شرح زير است: 1. آميختگى اساطير ملتهاى گوناگون و تاثيرپذيرى آنها از يكديگر 2. اساطير ايرانى از خانواده اساطير آريايى است و اين خود جزء اساطير هند و اروپايى به شمار مىرود و يونانيان نيز يك شعبه از هند و اروپاييان هستند. 3. برخى از آثار هومر در دوره سامانيان به زبان پهلوى ترجمه شده بود و با علاقه شديدى كه فردوسى به اين نوع آثار داشت حتى اگر ترجمه مستقيم آثار هومر را به دست نياورده باشد به احتمال قوى از اين حماسهها آگاهى داشته است. 4 .همسانىهاى دو اثر نتيجه تلفيق فرهنگى و اجتماعى بين ايرانيان و يونانيان است از جمله موارد همسان اين آثار، اشخاص و موجودات مابعدالطبيعى مثل شاهان پهلوانان، ديوان، جادوان، پرندگان، درختان، گياهان، اشيا و ... است. كه در بخش حاضر درباره همسانىهاى شاهان، شاهزادگان و پهلوانان بحث كردهايم. شاهنامه فردوسي، ايلياد و اديسه هومر بزرگترين منظومه حماسى تاريخى ايران، شاهنامه فردوسى است. اين اثر يكى از زيباترين و عظيمترين آثار حماسى ملتهاى جهان است. در شاهنامه سه دوره متمايز وجود داردكه عبارتند از: 1. دوره اساطيري، 2. دوره پهلواني،3. دوره تاريخي. 1 .دوره اساطيري: يعنى عهد كيومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشيد و ضحاك تا ظهور فريدون در اين دوره، بيشتر به حوادث اساطيرى توجه مىشود. اين عهد دوره پيدايش حكومت و يافتن آدمي، خوراك، پوشاك، مسكن، كشف آتش و آموختن زراعت و پيشهها است. اين دوران، دوران نزاع آدميان با ديوان است و بر اثر قدرت پادشاهان اين دوره، چون تهمورث و جمشيد، ديوان مطيع آدميان مىشوند و آنان را با اسرار تمدن، چون بناى خانه، مسكن، خط و ... آشنا مىكنند. 2. دوره پهلواني: اين قسمت از بهترين و مهمترين قسمتهاى شاهنامه است. در اين دوره پهلوانان بزرگى چون رستم و اسفنديار در عرصه شاهنامه ظاهر مىشوند و در حوادث مهم داستانها نقش بسزايى ايفا مىكنند. در اين قسمت، پادشاهان، زمان حكمرانى آنها، رخدادها، حوادث و اشخاص، همه خارقالعادهاند به گونهاى كه اعجاب و شگفتى خوانندگان را بر مىانگيزد. 3. دوره تاريخي: در اين دوره شخصيتهاى اساطيري، پهلوانان، اشخاص و اعمال فوق طبيعى از ميان مىروند و اشخاص و اعمال طبيعى جايگزين آنها مىشوند. منظومه ايلياد نيز از عظيمترين حماسه يونانيان است و موضوع آن جنگى است كه ميان يونانيان و تراوائيان در گرفته است. “پاريس” فرزند پادشاه تروا، “هلن” شاهزاده زيباى يونانى را از چنگ شوهرش “منلاس” مىربايد و خشم يونانيان را بر مىانگيزد. از اين رو جنگ ميان آنان ده سال به طول مىانجامد و مردم يونان در گشودن شهر تروا موفق مىشوند. ديگر شاهكار هومر، شاعر بزرگ يوناني، اديسه است. اين كتاب داستان بازگشت “اوليس”، پهلوان نامدار جنگ تروا است كه خشم خدايان را برانگيخته است و آنان با بازگشت او به وطن خود موافق نيستند. در زادگاه او، همسرش “پنلوب”، وفادار و پسرش “تلماك”، چشم به راه او هستند اما گروهى از مردم، اوليس را نابود شده مىانگارند و “پنلوب” را ناگزير مىكنند تا همسرى برگزيند اما “پنلوب” از اين كار سر باز مىزند تا اينكه “اوليس” براى فرونشاندن خشم خدايان قربانى مىكند و در پيشگاه آنها به دعا و نماز مىايستد و بدين گونه رضايت آنها را جلب مىكند و به طور ناشناس به زادگاه خود باز مىگردد و از خواستگاران انتقام مىگيرد. علت همسانى انديشهها و اعتقادات فردوسى و هومر شاهنامه، شاهكار حماسى فردوسي، سرگذشت حماسى نبرد نيكى با بدي، نور با ظلمت و داد با بيداد است و معيار استوار فردوسى در اين مايه فكرى و بيان انديشه، نبرد كيخسرو، پادشاه نيكىها و روشنىها، با افراسياب، پادشاه بدىها و تيرگىها است و او كه بزرگمرد انديشه و خرد است و عقل سليم و فكر باريكبينش را در بيان افسانهها و حكايتهاى تاريخى به كار برده است، از ميان اين دو يكى را بر مىگزيند و آن نيكى است . او در جاى جاى شاهنامه، نيكىها را مىستايد و بر بدىها و تيرگىها يورش مىبرد. در دو شاهكار بزرگ هومر، ايلياد و اديسه، نيز همين ساختار فكري، يعنى نبرد نيكى با بدي، ظلمت با نور و حتى مجادله خدايان - كه آفريننده نيكى ها و بدىها هستند - به وضوح آشكار است. از اين دو كتاب چنين بر مىآيد كه خشم قواى اهريمنى را مىتوان با اوراد و عبادتهاى مختلف و قربانى به رحمت مبدل كرد و خلاصه اينكه بايد با خشم و غضب آنها ساخت. براى نمونه در كتاب اديسه “پوزئيدون” خداى درياها و چشمهسارها، بارها بر اوليس خشم مىگيرد و كشتى او را در ميان امواج دريا درهم مىشكند و او را اسير خيزابهها مىكند و اوليس هر بار كه نجات مىيابد براى فرونشاندن خشم او قربانى مىكند و در واقع مىكوشد خشم و زيان او را به رحمت و لطف مبدل سازد. دلايل وجود اين همسانىها و مشابهتها در اين حماسهها به شرح زير است: 1. عدهاى از محققان بر اين اعتقادند كه اساطير ايران تا حدودى ملهم از اساطير آيينهاى آسياى غربى است و همان گونه كه مردم سرزمينهاى ديگر با اقوام گوناگون و ملتهاى ديگر، ارتباط و پيوند برقرار كردهاند و بر آنها اثر گذاشتهاند و از ايشان اثر پذيرفتهاند، اساطير ما نيز با اساطير ملتهاى گوناگون درآميخته و از آنها اثر پذيرفته و بر آنها اثر نهاده است. (بهار، 1368، 57) 2. اساطير ايرانى از خانواده اساطير آريايى است و اين خود از اساطيرهند و اروپايى به شمار مىرود و يونانيان نيز خود يك شعبه از هند و اروپاييان بودند كه به باختر مسافرت كردند. (معين، 47 :1368) و بديهى است كه انديشههاى نبرد ظلمت و نور، يا مبارزه روشنىها و تاريكىها، با اعتقاد تعدد خدايان در آيين يونانيان و ايرانيان كه اجداد آنها بدان معتقد بودند، در بستر اذهانشان موجود بوده است ولى به مرور در عقايد آنان تحول و تبدلى ايجاد مىشود. براى مثال، خدايان آريايىها به صورت مذكر و مونث شناخته مىشد و آسمان را خداى بزرگ مىدانستند و معتقد بودند كه چون از ميان خدايان فقط آسمان جاودان است، آن را پدر تلقى مىكردند و سپيدهدم را دختر او. و ديوان را پسران او مىپنداشتند اما به مرور زمان، عقايد يونانيان تبدل و تحول يافت، چنانكه آسمان را از پدرى خلع كردهاند و پسر مىنامند. (معين، 159 :1368) 3. آثار هومر از جمله عالىترين آثار زبان يونانى و در حقيقت در نوع خود، باشكوهترين آثارند و در نويسندگان مختلف پس از وى نفوذ عظيمى داشتهاند. تحقيقات سعيد نفيسى اين نكته را آشكار كرده كه در ادبيات ملل مسلمان پس از اسلام، هومر چهره ناشناختهاى نبود، چنان كه يكى از مترجمان عرب (متوفى در سال 60)، يعنى حدود هفتاد سال قبل از تولد فردوسي، كه از زبانهاى سريانى و يونانى ترجمه مىكرد،در خانه خود راه مىرفت و شعرهاى هومر را از بر مىخواند (جمالي، 44 :1368.) در ضمن اين تحقيقات نشان داده است كه برخى از آثار هومر در دوره ساسانيان به زبان پهلوى ترجمه شده بود و با علاقه شديدى كه فردوسى به اين نوع آثار داشت، اگر ترجمه مستقيم آثار هومر را به دست نياورده باشد، به احتمال قوى از اين حماسهها اطلاع داشته است. 4. علت ديگر همسانىها و مشابهتهاى بين دو حماسه، تلفيق فرهنگى و اجتماعى بين ايرانيان و يونانيان بوده است. در دوره پادشاهان سلوكي، اكثر زمين هاى زراعى ايران در دست مالكان بزرگ ايرانى بود. اين املاك يا ميراث كهن بود كه به اين اشراف ايرانى رسيده بود و يا از جمله املاك سلطنتى عهد هخامنشى بود كه به بزرگان واگذار شده بود، تا در برابر، شاهنشاه را در نبردها يارى دهند اما اين مالكان بزرگ، هرگز به حمايت سروران تازه به دوران رسيده سلوكى برنخاستند و آنها را يارى نكردند. اين نكته را مىتوان از گروه بسيار اندك سواران ايرانى كه همان ارتشتاراناند، در سپاه سلوكيان دريافت. درنتيجه همين امر نيز بود كه سلوكيان فقط بر يونانيان و شهرهاى يونانىنشين آسيا تكيه مىكردند. اما در همين دوره، وضع در خاور ايران، سرزمين بلخ و سغد، ديگرگونه بود. مالكان ارتشتار ايرانى در اين منطقه ضد سلوكيان كه فقط به گرفتن خراج از ايشان توجه داشتند، با حكام يونانى همكارى كردند و بدين سبب اوضاع اجتماعى بلخ و سغد در اين دوره به شدت شكوفا شد و به قول سياح معروف چينى چانگ كئين، بلخ به تنهايى بيش از يك ميليون جمعيت داشت. يونانيان بلخ را با صفت گرانبهاترين مىشناختند و آن را گوهر ايران نام داده بودند. اين نزديكى وسيع مالكان اشرافى ايران با اشراف حاكم يونانى كه به رشد اقتصادى كشور و ثروت روزافزون خاندانهاى اشرافى آسياى ميانه منجر شد، نمىتوانست بدون تلفيقهاى اجتماعى و فرهنگى باشد. در زمينه اجتماعى آثار ساختهاى اجتماعى شهركها و روستاهاى يونانى را مىتوان تا حدى در اوضاع روستاها و شهركهاى آسياى ميانه ديد. در زمينه فرهنگى بارزترين اثر اين دوره استفاده از الفباى يونانى در بلخ است كه آثار بسيارى از آن در دست است.(بهار، 1352، ص 58-61.) به گمان مهرداد بهار، نگارنده كتاب اساطير ايران، داستان رستم و اسفنديار نيز يكى از آثار اين تلفيق فرهنگى است. اگر درست باشد كه اشراف ايرانى با درباريان و اشراف يونانى باختر بيش از يك قرن محشور بودهاند، بىگمان افسانههاى حماسى يونان براى اين افراد، افسانههاى ناشناختهاى نبوده است و در راس اين افسانهها، داستانهاى شيرين ايلياد و اديسه قرار دارد. (بهار، 1352، 65.) همچنين از منابع يونانى چنين بر مىآيد كه پس از به آتش كشيدن پرسپوليس، معبدى در آنجا ساخته شد كه در آن پيكرهاى از آناهيتا قرار داشت كه تلفيقى از ويژگىهاى ايزد بانوى ايرانى و ويژگى آرتميس و آتنا بود و اين نيز تاثير متقابل فرهنگ يونانى و ايرانى را نشان مىدهد (گويري، 1372، 65.) از جمله موارد مشابه اين آثار عبارتند از: 1. گفتارها، كردارها و پندارهاى مابعدالطبيعي 2. اشخاص و موجودات مابعدالطبيعى مثل شاهان، پهلوانان، ديوان، جادوان، درختان، گياهان، پرندگان، اشيا و ... است كه در اين بخش درباره همسانىهاى شاهان و پهلوانان بحث مىكنيم. سياووش و بلورفون سياووش و بلورفون هر دو سرنوشت يكسانى دارند. هر دو وقتى به دنيا مىآيند، همه از ديدن رو و موى آنها در شگفت مىمانند. سياووش و بلورفون، هر دو زيبا و دلربايند. در هر دو داستان، زنان عاشق اين پهلوانان شدهاند و در هر دو داستان، هر دو متهم مىشوند و شاهان براى آنها، آزمونهاى سختى را فراهم مىآورند تا پاكى يا ناپاكىشان روشن شود هر دو از آزمونهاى سخت؛ جان سالم به در مىبرند و پاكى آنها بر همگان آشكار مىشود. در شاهنامه، سودابه، عشقى ناپاك به ناپسرىاش سياووش دارد و چند بار او را به سراى خود فرا مىخواند، اما سياووش فرمان او را نمىبرد. سودابه علاوه بر دلباختگي، سنگدل و غدار نيز هست. او فقط مىخواهد از جوانى و رعنايى سياووش برخوردار شود و به محض آنكه از دوستى او طمع مىبرد، كينهاش را به دل مىگيرد و به نابودىاش كمر مىبندد. در نزد شوهر خود او را متهم مىكند و شاه را بر آن مىدارد تا او را از ميان آتش بگذراند، تا پاكى و ناپاكى او روشن شود اما سياووش سرافراز و تندرست از ميان آتش خارج و عشق ناپاك سودابه بر شاه آشكار مىشود. عاقبت سياووش، براى رستن از دست سودابه و سوءظن پدر راهى ميدان جنگ مىشود تا با افراسياب جنگ را بياغازد. در ايلياد نيز همسر پزوتوس، آنته، در شهوت ناپاكى كه به بلورفون داشت مىسوخت و چون نتوانست اين شاهزاده را كه در فرزانگى يكتا بود از راه به در برد مانند سودابه به همسرش گفت: اين پروتوس! يا بمير يا جان بلورفون بستان! خواسته است مرا ناگزير كند كه بستر تو را بيالايم شاه از اين سخن در خشم شد و او را به ليسى نزد پدر زنش فرستاد، تا وى را به هلاكت برساند ... امير اين سرزمين، به اين پهلوان فرمان داد كه عفريت اهريمنى را كه تا آن روز شكست ناخورده و از نژاد خدايان بود، بكشد؛ سرش مانند سر شير، پيكرش مانند بز مادهاى و دم آن اژدهايى بود چون دمى سهمگين بر مىآورد شرارهاى سوزان از آن بر مىجست با اين همه بلورفون زمين را از آن پاك كرد و خود را به يارى خدايان واگذاشت. او با سوليمها نبرد كرد و بر آنها پيروز شد. در بازگشت، شاه دامى ديگر در راهش گسترد. در همه ليسي، دلاورترين جنگجويان را برگزيد و آنان را دركمين نشاند. هيچ يك از آنها به خانه بازنگشت و بلورفون آنها را از ميان برد و سرانجام شاه به پاكى او پى برد و وى را در ليسى نگاه داشت و دختر به او داد و همه سرافرازىهاى شاهى را به او بخشيد.(هومر، 220-221 :1370) “بلورفون، بعدها دچار خودبينى و غرور شد و به فكر افتاد تا با اسب خود به آسمانها برود و به مقام زئوس برسد ولى زئوس او را به زمين پرتاب كرد و بلورفون خود را كشت.(گريمال، 1367، 132) و بدين گونه داستان بزرگى و شكوهمندى در اين منظومه به پايان آمد. اما برگ ديگر داستان زندگى شاهزاده ايرانى با صلح كردن او با اسفنديار و رفتن او به توران زمين گشوده مىشود. سياووش در توران زمين با دختر افراسياب ازدواج مىكند، گنگ دژ را بنا مىنهد اما اخترشناسان او را فرخنده بنياد نمىدانند.(فردوسي، 1370، 454-458.) از اخترشناسان بپرسيد شاه كه من سازم ايدر يكى جايگاه از او فرو بختم به سامان بود و يا دل ز كرده پشيمان بود؟ بگفتند يكسر به شاه زمين كه بس نيست فرخنده بنياد اين سياووش به سبب فرهمندى و شكوهمندي، راز چرخ بلند را مىداند و با “پيران” سخن از بودنىها مىگويد (فردوسي، 460:1370 .) من آگاهى از فر يزدان دهم هم از راز چرخ بلند آگهم بگويم تو را بودنىها درست از ايوان و باغ اندرآيم نخست بدان تا نگويى چو بينى چنان كه اين بر سياووش چرا بد نهان سپس سياووش، كشته شدن خود به دست افراسياب، آشفتگى ايران و توران و جنگ و كينهجويى ميان قهرمانان دو كشور را پيشبينى مىكند و دل “پيران” از شنيدن سخن او پر از درد مىشود. سياووش، شبى به خواب مىبيند كه ميان رودي، آتش برافروختهاند و آتش به سوى سياووشگرد در حال زبانه كشيدن است و افراسياب، در جلوى لشكر به تلخى به او مىنگرد. او از خواب بيدار مىشود و خواب خود را با فرنگيس در ميان مىگذارد و فرنگيس مىگويد: اين آتش دامن گرسيوز را خواهد گرفت چون دو بهره از شب مىگذرد، پيك گرسيوز از راه مىرسد و به سياووش پيغام مىدهد كه براى جنگ آماده باشد و سياووش پس از آگاهى از عزيمت افراسياب به فرنگيس مىگويد: در اين جنگ به فرمان افراسياب، سر از تنم جدا خواهند ساخت و تو را اسير خواهند كرد و “پيران” تو را خواهد رهاند. تو كيخسرو را خواهى زاد و پهلوانى از ايران، تو را همراه با كيخسرو به ايران خواهد برد. كيخسرو شاه ايران مىشود و انتقام مرا از افراسياب و تورانيان خواهد گرفت.(فردوسي، 481-482:1370.) سياووش سپس نزد شبرنگ بهزاد مىآيد و سرش را در بر مىگيرد و به گوش او رازى مىگويد، كه چون كيخسرو به كينخواهى برخيزد، تو باره او باش( !فردوسي، 483-484 :1370.) به گوش اندرش گفت رازى به راز كه بيدار دل باش و با كس مساز! چو كيخسرو آيد به كين خواستن عنانش تو را بايد آراستن از آخر ببر دل به يكبارگي كه او را تو باشى به كين بارگي و چون سر سياووش از تن جدا مىشود، باد تيره رنگ جهان را تيره و تار مىكند.(فردوسي، 491:1370) و همانگه در نقطهاى كه خون سياووش بر زمين ريخته مىشود، درختى سر بر مىكشد كه فردوسى آن را خون اسياوشان خوانده است.(فردوسي، 491:1370.) آخيلوس و اسفنديار آخيلوس پسر پله پادشاه ميرميدونها، بيشتر با اسفنديار جوياى تخت و تاج همخوانى دارد. هر دو شاهزاده نظركرده نيروهاى فوق بشرى هستند. تتيس از الهگان دريا، مادر آخيلوس پسر خود را در رود ستيكس فرو برد تا رويينتن شود. خاصيت آب رود اين بود كه هركس در آن فرو مىرفت،رويينتن مىشد؛ منتهى چون هنگام فرو كردن آخيلوس در آب پاشنه پاى او در دست تتيس بود و آب به آن قسمت نرسيد، فقط اين نقطه از بدن آخيلوس آسيبپذير باقى ماند.(هومر، 1293:1370) و اسفنديار پهلوان نامآور ايرانى به دستور زردشت در رودخانه اساطيرى داهى تى آبتنى مىكند و رويين تن مىشود، اما چشم اسفنديار رويينه نيست، زيرا در موقع غوطهور شدن در آب به ناچار چشمان خود را بست. تيرى كه آپولو آن را هدايت مىكند و پاريس مىافكند، بر پاشنه پاى روييننشده آخيلوس مىنشيند و بدين ترتيب او كشته مىشود و تير گزى كه سيمرغ نشان مىدهد و رستم مىافكند بر چشمان روييننشده اسفنديار اصابت مىكند و او را از پاى در مىآورد.(فردوسي، 1293:1370) اسب آخيلوس، مرگ صاحبش را پيشبينى مىكند (هومر، 601:1370) و شتر پيشاهنگ اسفنديار نيز سر دوراهى دژگنبدان باز مىماند تا اسفنديار را از سرنوشت مرگبارش در زابلستان بياگاهاند. اما اسفنديار به كشتن شتردستور مىدهد و به سوى سرنوشتى كه چارهناپذير است روانه مىشود. (فردوسى 1243:1370) هكتور و اسفنديار اسفنديار را مىتوان با هكتور، شاهزاده تروايى نيز مقايسه كرد. اسفنديار به خوبى مىداند كه وقتى گشتاسب او را به جنگ رستم مىفرستد در واقع او را به سوى مرگ روانه مىكند؛ اما براى پرهيز از ننگ و عار و براى انجام فرمان پدر و كسب افتخار و شهرت به سوى مرگ مىشتابد. “كتايون” مادر او نيز وقتى در مرگ وى ندبه مىكند، “هكوب”مادر هكتور را به خاطر مىآورد. كتايون مانند هكوب فرزند خود را از اين نبرد شوم و بدفرجام باز مىدارد؛ اما ضربه تقدير قطعى و اجتنابناپذير است. حتى سوگوارىهايى كه بعد از مرگ هكتور صورت مىگيرد، نالههاى غمانگيز سوگوارىهاى مرگ اسفنديار را تداعى مىكند. هكتور به هنگام جنگ با آخيلوس، جوشن “پاتروكل” را كه دسترنج “هفائيستوس” بود و حربه در آن كارگر نبود بر تن كرد و فقط جايى كه استخوان گردن را از شانه جدا مىكند نمايان بود. آخيلوس با بازوى خود پر از خشم، زوبين را در آنجا فرو برد و گردن نازك او را شكافت. (هومر، 665:1370) اسفنديار نيز رويينتن بود و هيچ نوع سلاحى بر تن او كارگر نبود و رستم به راهنمايى سيمرغ تير گز را بر چشمان او فرو برد و اينچنين او را كشت. هر دو پهلوان با چوبهايى كه موجودات افسانهاى به پهلوانان داده بودند، كشته مىشوند. شيرون موجود افسانهاى چوب زبان گنجشكى را به پدر آگاممنون داده بود تا دلاورترين قهرمانان را با آن بكشد. (هومر، 496:1370) و سيمرغ موجود مرموز و فوق طبيعى راهنماى رستم در يافتن چوب گز براى كشتن اسفنديار بود. (فردوسي، 1284:1370) اوليس و رستم اوليس قهرمان شكستناپذير اديسه پس از چندين سال سرگردانى و تحمل خيزابههاى جانفرسا و دردناك بالاخره به موطن خود بر مىگردد. وى اورسيلوك پسر ايدومنه را مىكشد، چرا كه او مىخواست او را از آنچه در تروا تاراج كرده بود محروم كند و ديگر اينكه اوليس را زيردست پدر خود قراردهد، اما اوليس خوددارى كرده بود. (هومر(1)، 296:1370) رستم، قهرمان شكستناپذير شاهنامه نيز از ننگ دست بسته بودن و به درگاه شاه گشتاسب رفتن شرايط را براى مرگ اسفنديار آماده مىكند؛ هرچند كه قواى مابعدالطبيعى او را مطلع مىكنند كه از شومى كشتار او بر كنار نخواهد ماند.(فردوسي، 1289:1370) چنانكه مشهود است، هر دو قهرمان براى دورى جستن از ننگ و عار به چارهجويى وترفند رقيب خود را از بين مىبرند. هر دو با ديوان و غولان جنگ مىكنند. رستم با ارژنگديو و ديو سپيد مىجنگد و آنها را مىكشد و اوليس نيز سيكلوپ (غول يك چشم) را با ميخى آتشين از چوب زيتون كور مىكند. آخيلوس و رستم رستم از همه پهلوانان شاهنامه برتر است. او از عهده همه قهرمانان و سپاهيان بر مىآيد و در جنگها هميشه پشت و پناه ايرانيان و تاجبخش همه شاهان است. در برابر توانمندى او، همه حتى كاووس شاه نيز سر تعظيم فرود مىآورد، از اينرو اگر بگوييم رستم برگزيدهترين و برترين پهلوانان شاهنامه است سخنى به گزاف نگفتهايم. آخيلوس نيز از همه قهرمانان ايلياد برتر است. نعره او تراوييان پيروزمند را به گريز وا مىدارد و به تنهايى از عهده سپاهيان بر مىآيد و دلاوران بسيارى از جمله هكتور، دلاور قدرتمند تروايى به دست او كشته مىشوند. مادر آخيلوس به او اطلاع مىدهد كه اگر هكتور را بكشد خود نيز چندان نخواهد زيست (هومر، 562:1370)، اما به خاطر كينخواهى پاتروكل، نزديكترين دوستش انگيزهاى جز كشتن هكتور ندارد. رستم نيز از جانب سيمرغ مطلع مىشود كه اگر اسفنديار را بكشد، سرنوشت شومى خواهد داشت. (فردوسي، 1289:1370) كه هر كس او را خون اسفنديار بريزد ورا، بشكرد روزگار هر دو پهلوان با دلاورترين و قدرتمندترين پهلوانان نبرد مىكنند و هر دو پهلوان از طريق موجودات افسانهاى بر كشتن قهرمانان نامى و دلاور راهنمايى مىشوند و عاقبت نيز بر آنها پيروز مىشوند. شيرون(1( )موجود افسانهاى ازسانتورهاى تسالي)چوب زبانگنجشكى را به پله- پدر آخيلوس- مىدهد تا در آينده نامآورترين جنگجويان را نابود كند.(هومر 496:1370) و رستم به راهنمايى سيمرغ تير گز را بر چشمان اسفنديار مىنشاند و بدينگونه او را مىكشد. هكتور در جنگ با آخيلوس، جوشن شكوهمندى از پاتروكل ربوده و بر تن كرده بود و چون اين جوشن ساخته دست خدايان (هفائيستوس بود)، از اينرو حربه در آن كارگر نمىافتد و تنها استخوان گردن او آنجا كه گردن را از شانه جدا مىكند نمايان بود. به همين دليل آخيلوس با بازى خود پر از خشم، زوبين را در آنجا فرو برد و گردن نازك و نوخيز وى را از اين سوى به آن سوى شكافت. (هومر، 129:1370) اسفنديار نيز رويينتن بود و هيچ نوع سلاحى در بدن او كارگر نبود. سيمرغ رستم را مطلع ساخت كه اسفنديار فقط از راه چشم آسيبپذير است. (فردوسي، 129:1370) البته بايد گفت كه رستم شاهنامه با آخيلوس ايلياد، فقط از همين جهات معدود با هم قابل مقايسهاند چرا كه آخيلوس به خاطر زنى كه آگاممنون از غنايم او كسر كرده بود آرزو داشت زئوس شكست را نصيب همميهنانش كند، تا نبود او در جنگ احساس شود، در حالى كه رستم در همه بلايا پشت و پناه ايرانيان است. آخيلوس ايلياد، بيشتر با اسفنديار جوياى تخت و تاج همخوانى دارد تا با رستم؛ بويژه كه اسفنديار و آخيلوس هر دو نظركرده نيروهاى فوق بشرى هستند. تتيس از الهگان دريا، مادر آخيلوس پسر خود را در رود “ستيكس” فرو برد تا رويينتن شود(هومر، 279:1370) و زردشت، اسفنديار را كمربسته خود كرده بود و هيچ سلاحى بر تن او كارگر نمىافتاد. هكتور و رستم قهرمان ديگر تروا هكتور از جنبه ديگرى با رستم قابل مقايسه است. او به خوبى مىداند كه خدايان مقدمات سقوط تروا را فراهم آوردهاند و سرنوشت نابودى و شكست او را رقم زدهاند؛ با اين حال مردانه مىجنگد و برادر بزدل و زنبارهاش “پاريس”را سرزنش مىكند و بىهيچ اميدى مىكوشد و خود را فدا مىسازد و با تمام توان با شوقى پرجوش دفاع مىكند تا شهرت لايزالى را در اذهان مردم باقى گذارد. رستم نيز مىداند كه اگر دست به بند اسفنديار نهد،در هر صورت سرنوشت شومى خواهد داشت كه بهترين حالتش هلاكت شدن به دست اسفنديار است. او نيز چون هكتور در برابر نيروهاى مابعدالطبيعى مىايستد، هرچند شكست خود را حتمى مىداند، اما سربلند زيستن و مردانهمردن را به بند گشتاسب ترجيح مىدهد. علاوه بر اين هر دو پهلوان قدرتمند با زورمندي، سنگهاى بسيار بزرگى را بر دست مىگيرند و پرتاب مىكنند. رستم سنگى كه هفت گردان از برداشتن آن از دهانه چاه درمانده بودند، به تنهايى از جاى بر مىدارد و در بيشه چين پرتاب مىكند و بيژن را از چاه مىرهاند. (فردوسي، 824:1370) و تخته سنگى را كه بهمن پسر اسفنديار از بلندى به سوى رستم پرتاب كرده است، با پاشنه پا از خود دور مىكند. (فردوسي، 1249:1370) هومر نيز مىگويد: هكتور، تخته سنگى را كه دو تن از زورمندترين مردم روزگار ما با رنجى مىتوانستند آن را از زمين بردارند و بر گردونهاى بار كنند، به تنهايى و كوشش ناكرده تاب مىداد و به سوى دروازههاى مردم آخايى مىافكند. (هومر، 398:1370) زال، اوديپ، پاريس زال، پهلوان ايرانى به سبب سپيدمو زاده شدن از مادر توسط پدرش سام در كوه البرز نهاده مىشود و سيمرغ او را در بر مىگيرد، به لانه خود مىبرد و همراه با بچههاى خود مىپرورد. سالها بعد سام در خواب مىبيند كه شخصى از كشور هند مژده سلامتى فرزند او را مىدهد. سام در پى اين خواب با سران سپاه به سوى كوه البرز مىآيد و چون سيمرغ آنها را مىبيند به زال خبر مىدهد كه پدرش براى بردن او آمده است و از اينرو او را بر مىگيرد و به نزد پدرش مىآورد و او را به پدر باز مىگرداند. (فردوسي، 109-115:1370) اسطوره زال از اين ديد به افسانه اوديپ، در اسطورههاى يونانى مىماند كه “نهانگويان دلف” به “لائيوس”، پادشاه “تب” خبر مىدهند كه فرزندى كه وى از همسرش “ژوكاست” خواهد يافت، او را خواهد كشت. “لائيوس” دستور داد كه نوزاد را بر كوه “تسيرون” بنهند تا توشه ددان شود. چاكرى كه به اين كار گمارده شده بود، پاى كودك را سفت و او را از درختى فرو آويخت. كودك از اينرو اوديپ (در يونانى به معنى پاى برآماسيده) نام گرفت. به يارى بخت، “فورباس”، شبان “پوليپ“ پادشاه “كورنيت” با رمه خويش از آن سوى مىگذشت، فريادهاى كودك را شنيد و به نزد وى شتافت. شهربانوى كورنيت كه فرزندى نداشت، اوديپ را به فرزندى پذيرفت و پرورد و بدينسان او از مرگ رست و چون به نيرومندى رسيد، پس از رويدادهاى شگفت به تب باز رفت و نادانسته پدر خويش را كشت.(كزازي، 40:1367) پاريس نيز چون به دنيا مىآيد، خوابگزاران، حيات او را به نابودى شهر تروا مىدانند. از اينرو پدرش او را به چوپانى مىسپارد تا وى را بكشد. دهقان نرمدل، پاريس را به دست خويش نمىتواند بكشد، از اينرو او را بر كوه “ايدا” مىنهد و در آنجا ماده خرسى او را شير مىدهد. دهقان پس از هفتهاى باز مىآيد و كودك را زنده مىبيند و او را نزد خود مى پرورد تا سرانجام پدر او را باز مىشناسد و به دربار باز مىگرداند. (مختاري، 73:1369) كتابنامه بهار، مهرداد، 1352، اساطير ايران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران بهار، مهرداد، 1368، “اسطوره، بيانى فلسفى يا استدلالى تمثيلي”، مجله ادبستان، شماره 2 بهار، مهرداد، 1362، پژوهشى در اساطير ايراني، تهران: انتشارات توس جمالي، كامران، 1368، فردوسى و هومر، تهران: انتشارات اسپرك سرامي، قدمعلي، 1368، از رنگ گل تا رنج خا، چ1 ، تهران: انتشارات علمى و فرهنگي صفا، ذبيحالله، 1352، حماسه سرايى در ايران، چ3، تهران: انتشارات اميركبير فردوسي، ابوالقاسم، 1370، شاهنامه، به تصحيح ژول مول، ج1 تا 4، چ5، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي كزازي، ميرجلالالدين، 1367، مازماى راز، جستارهايى در شاهنامه، چ1، نشر مركز گريمال، پير، 1367، فرهنگ اساطير يونان و روم، ترجمه احمد بهمنش، تهران: انتشارات اميركبير گويري، سوزان، 372، آناهيتا در اسطورههاى ايران، انتشارات جمال الحق مختاري، محمد، 1362، اسطوره زال، تبلور تضاد و وحدت ملي، چ1، تهران: نشر آگه معين، محمد، 1368، مجموعه مقالات، به كوشش مهدخت معين، ج1 و 2، چ2، تهران: موسسه انتشارات معين هومر، 1370، ايلياد، ترجمه سعيد نفيسي، چ8، تهران: انتشارات علمى و فرهنگي هومر، 1370، اديسه، ترجمه سعيد نفيسي، چ8، تهران: انتشارات علمى و فرهنگي نويسنده:نويسنده:رقيه نيسارى تبريزي ............................................................................................ انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]
صفحات پیشنهادی
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر-1
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر-1 نويسنده:رقيه نيسارى تبريزي همسانىها و ناهمسانىها در شاهنامه فردوسي و ايلياد و اديسه هومر چکيدهشاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه ...
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر-1 نويسنده:رقيه نيسارى تبريزي همسانىها و ناهمسانىها در شاهنامه فردوسي و ايلياد و اديسه هومر چکيدهشاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه ...
خطر افسردگي در كمين نوزادان كم وزن
خطر افسردگي در كمين نوزادان كم وزن - اضافه به علاقمنديها محمدعلی اینانلو: به اندازه 62 سال زندگی كردهام · شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر · سياست چماق ... فرهنگ لغت ...
خطر افسردگي در كمين نوزادان كم وزن - اضافه به علاقمنديها محمدعلی اینانلو: به اندازه 62 سال زندگی كردهام · شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر · سياست چماق ... فرهنگ لغت ...
خدایان و اساطیر یونان 2
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر (بهار، 1368، 57) 2. اساطير ايرانى از خانواده اساطير آريايى است و اين خود از ... روشنىها و تاريكىها، با اعتقاد تعدد خدايان در آيين ...
شاهنامه فردوسى و ايلياد و اديسه هومر (بهار، 1368، 57) 2. اساطير ايرانى از خانواده اساطير آريايى است و اين خود از ... روشنىها و تاريكىها، با اعتقاد تعدد خدايان در آيين ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها