واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: با وجود این كه زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردارند، اما به معنای واقعی مستقل نیستند و هنوز هم به استقلال كامل دست نیافته اند. آنها از فراز هزاران سال كه نقش زنان تحت ستم را داشتند، توانسته اند خود را فقط از نظر فرم روبنایی آزاد سازند. به دلیل آن كه مطیع بودن و متابعت هنوز در اندیشه های آنان باقی مانده است. آن ها اغلب در فرهنگ مطیع باقی می مانند و مانند انسانهای تحت ستم، این روش را به كار می گیرند تا به اهدافشان برسند. در یك هرم قدرتی خشك و غیرقابل انعطاف، مسلمأ فرهنگ مطیع یك راهكار معنایی را میسر می كند.
انسان، چهره خوب را تبدیل به بازی زشت می كند تا هدف خود را به طور غیرمستقیم دنبال كند. چاپلوسی كردن، ایجاد دگرگونی، فروتنی یا آمادگی برای قربانی شدن، راه هایی هستند كه برای شناخت، قبول و تأیید ارزش یك رهبر می توان از آنها استفاده كرد.
خوشبختانه ساختار اجتماعی امروز انعطاف پذیر گشته است.
نظریه های جدید، از دیرباز مشروط بر برابری حقوق مرد و زن است. البته لازم به تذكر است كه زنان اغلب به نحوی رفتار می كنند كه گویی قانون تساوی حقوق زن و مرد برای آنها ضروری است كه با قدرتمندان سازش نمایند، تا از این طریق به حقشان برسند و با استفاده از این روش مورد حمایت قرار گیرند.
زن و مرد، امروز رقیب یكدیگر هستند، اما به طور خودكار دشمن هم نیستند. مردان رقبایی هستند كه در هر لحظه شاید یك قدم از زنان جلو باشند. همان طور كه در هر بازی رسم است، شجاعت و خلاقیت و مقاومت برای رسیدن به هدف لازم است. یا شاید انتظار دارند در هنگام رویارویی،* دیگران موانع را از جلوی پایشان بردارند، بنابراین دیگر نباید هیچ گونه ترانه ای كه شكوه ای را در مورد زشت بودن دنیا بیان می كند، سروده شود.
این حركت زنان را به جلو نمی برد. آنچه كه آنان را به جلو می برد تصمیمی واضح، علیه روحیه و طرز فكر تابع خویش است، به دلیل آن كه این طرز تفكر متأسفانه امروزه نوع رفتار بسیاری از زنان را تحت الشعاع قرار داده است و هدایت می كند.
گاهی این گونه رفتار پنهان می ماند و ظاهر نمی شود و علیه تكامل فرد كاربرد پیدا می كند. این نوع رفتار پنهان شده، مانع از آن می شود كه زنان از یك احساس خود ارزشی سالم برخوردار شوند. من این پدیده ی رفتاری را كه از طرز تفكر و خود پنداره های منفی فرد نشأت می گیرد به پدیده ی ذهنی مونالیزایی تشبیه می كنم و به این جهت مونالیزا می نامم، زیرا این لبخند بی دلیل برای من قوی ترین سمبل فرهنگ مطیع زنانه است. هنگامی كه شما یك بار در مقابل تابلوی لبخند مونالیزا در موزه لوور پاریس برای چند لحظه ای قرار بگیرید و به آن بنگرید، شاید لبخند ملانكولی، مالیخولیایی و سودایی همراه با غم را به وضوح در آن احساس كنید.
با اطمینان، این لبخند سودایی هم یكی از دلایلی است كه به تابلو معروفیت بخشیده است.
این تابلو در من بیشتر ناآرامی ایجاد می كند، تا این كه ستایش مرا برانگیزد. مدت زیادی برایم واضح و آشكار نبود كه چگونه و به چه علت، حالت غیرخواستن در من بیدار شده بود، تا این كه در تابلوی لبخند مونالیزا دوباره این حالت را كشف كردم و این همان بود كه در جلسات روان درمانی خود اغلب مشاهده كرده بودم: یك علامت مطمئن كننده برای تكلیف شخصی زنان، البته به روش دیگری برای كاربرد هنری این تكلیف شخصی وجود دارد كه خودم را به طور عمیق تحت تأثیر قرار داده است.
من اغلب در جلسات مشاوره مقابل زنانی نشسته ام، كه لبخندشان همان كیفیت لبخند مالیخولیایی را داشت. حتی هنگامی كه آنان توسط مردان، تحقیر، زخمی یا به طور ناگواری با آنان رفتار می شد، یك لبخند مشكوك روی صورتشان نقش می بست. هنگامی كه زنان از امید سخن می گفتند یااز لحظات زیبای خود در ابتدای آشنایی سخن می راندند، تمامی آن صحنه ها باقی می ماند. به لبخند نیز می توان به این دلیل شك كرد. بسیاری از این زنان مطمئن بودند كه دوباره به سوی همان دوست خود برمی گردند، به شرطی كه او آغازگر ارتباط باشد. این روند دشواری است كه زنان می باید آن را پشت سر بگذارند تا در مقابل دوست قدیمی یا دوست جدید خود بتوانند حضور فعال و مناسب داشته باشند.
این نوع متد روش درمانی برای حذف همیشگی ناراحتی اغلب ماه ها به طول می انجامید، تا نفرت ذوب شده كه اغلب پشت صبر كردنها مخفی شده بود، مانند مواد مذاب یك كوه آتشفشان پشت سر هم راه باز كند.
دختران خوب به بهشت می روند، دختران بد به همه جا
«من بی نهایت از این لبخند لعنتی سیرم» لیلا (سی و چهار ساله) با خشم به تصویرش فریاد می زند.
او در یك سمینار كه درباره ی زبان حركت تن برای زنان تشكیل شده، شركت می كند. با عصبانیت روی مونیتور، چهره لبخندگونه خود را مورد دقت قرار می دهد. «این پوزخند احمقانه، از سی سال پیش تا به حال، من به هر انسانی مهربانانه لبخند می زنم. حتی زمانی كه طرف مقابل از سر راه من كنار می رود یا در مقابل من رفتاری زشت انجام می دهد. لیلا می خواهد از این حالت بیرون بیاید.
او ادامه می دهد:
این یك مرض است، هرچقدر هم كه نفس عمل مهربانانه تلقی شود و از دیگران جانب داری كند، باز هم وقتی كه به طور چندش آوری با احساسات من بازی می شود به نظرم یك بیماری می آید». «تاكنون او این حركت رفتاری خود را به عنوان نقطه ضعف می دانست تا جایی كه در عمل ثابت كرد كه تا چه حد یك فرد روح او را آزرده ساخته است». در این حالت دندانهای خود را به هم می فشارد و لبخندی ساختگی می زند و ادامه می دهد:
«من هرگز نفهمیدم كه چرا در این گونه موقعیتها آشوبی در دلم به پا می شد». من می توانستم آن را پیش بینی كنم. شبها هنگام خواب با مشكل مواجه می شدم ولی نمی دانستم چه عاملی مرا به كلی از پای انداخته است. حالا دیگر فهمیده بود كه دلیلش چیست؟ این چهره.
«حالا او دلیل آن را می دانست». این «لبخند لعنتی» كه به همه می گفت: «من از تو عصبانی نیستم و خواهش می كنم روی خود را از من برنگردان». «من می توانستم لعنت بفرستم، فریاد بزنم، عصبانی شوم، بشقاب كنار دست را بشكنم یا روی پاشنه پا بچرخم و برای همیشه گم شوم».
بسیاری از زنان مسؤولیت را یكسان درك می كنند. آنها آگاهانه با لبخند محبت آمیز، خود را لو می دهند و سرانجام خویش را قربانی می كنند. چرا كه معتقدند تنها از این طریق به هدف می رسند و بدون آن كه انرژی زیادی در تغییر صورت خود صرف كنند، یك موقعیت بسیار حساس را پشت سر می گذارند. آنها در واقع از خود دفاع نمی كنند، حتی موقعی كه با آنها بسیار زشت، بازی می شود و اغلب، زمانی این امكان ایجاد می شود كه نسبت به اطرافیانمان نظر مساعدی داشته باشند، غم درون آنان دیگران را مجبور می كند كه آنها را نفی و از خود دور كنند. لبخندی در چهره، در این حالت لبخند نشانه ای از یك شادی حقیقی نیست، بلكه برای وانمود كردن به داشتن تمایل ظاهری نسبت به محیط، به كار می رود: «دوستم داشته باش، مرا اذیت نكن، تركم مكن».
این حالتها از طریق لبخند انجام می گیرد.
آیا می توانید تصور كنید كه بگویید: «مرا آرام ولی با عصبانیت نگاه كن. این زیاد ناگوار نیست، هنگامی كه كسی نسبت به من عصبانی شود». در هر حال جا دارد در تفكر خود تجدید نظر كنید.
به چه علت زنان در این دامها می افتند؟
به آسانی نمی توان توضیح داد كه چه عواملی باعث می شوند، زنان علی رغم میل باطنی خود مبادرت به لبخند زدن كنند و آن هم درست هنگامی كه احساسات مخالف، فضای درونی آنها را معین می كند. البته قبل از آن كه به علل لبخند زنان كه در خدمت فرهنگ مطیع هستند بپردازم، مایلم كه نظر كلی خود را درباره ی لبخند زنان، به طور آشكار و واضح اعلام كنم. شاید تعدادی از خوانندگان گمان كنند كه من یك زن بدبین هستم كه زندگی را تحقیر می كنم و لبخند را به عنوان یك بیماری می پندارم. كاملأ برعكس، من لبخند را به عنوان نمادی از بیان احساس با ارزش می دانم. هنگامی كه لبخند، قدرت شخص را به نمایش می گذارد و نیروی مثبت نهفته در او را مشخص می كند به تنهایی نشان می دهد: «من به تو توجه دارم، من به تو تمایل دارم!» در این حالت لبخند به عنوان علامتی برای شادی و تصمیمی آگاهانه بسیار قابل اهمیت و زیبا توصیف می شود.
متأسفانه ما اغلب با این انگیزه لبخند نمی زنیم، بلكه به یك لبخند مونالیزایی بسنده می كنیم. درواقع به تله ی لبخند مونالیزایی سقوط می كنیم. زنان همواره لبخندی بر لب دارند، هرچند كه اوضاع روحی آشفته ای داشته باشند. در این حالت به دام لبخند مونالیزا می افتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]