واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: مروري بر توطئه خوارج بر شهادت امام علي(ع)
گروه خبرنگاران افتخاري / جمشيد غضنفري: سه تن از فراريان خوارج به نامهاى «عبدالرحمان بن ملجم مرادى» و «برك بن عبدالله» و «عمرو بن بكر تميمى» به اين نتيجه رسيدند كه باعث اين خونريزى و برادركشى، على(ع)، معاويه و عمروعاص هستند.
جنگ نهروان پايان يافت و امام على(ع) به كوفه مراجعت فرمود، ولى عدهاى از خوارج كه در نهروان توبه كرده بودند دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بناى فتنه و آشوب گذاشتند. على(ع) براى آنان پيام فرستاد و آنانرا به آرامش دعوت كرد و از مخالفت با حكومت برحذر داشت، ولى چون از هدايت ايشان نااميد شد با قدرت آن گروه ماجراجو و طغيانگر را تار و مار كرد و در نتيجه برخى از آنان كشته و زخمى شدند و عدهاى هم پا به فرار گذاشتند. يكى از فراريان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبيله مراد بود كه به مكه گريخت.
فراريان خوارج مكه را مركز عمليات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نامهاى «عبدالرحمان بن ملجم مرادى» و «برك بن عبدالله» و «عمرو بن بكر تميمى» در يكى از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزيها و جنگهاى داخلى را بررسى كردند و از نهروان و كشتگان خود ياد كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه باعث اين خونريزى و برادركشى، على(ع)، معاويه و عمروعاص هستند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمانان تكليف خود را خواهند دانست و به ميل خود خليفهاى انتخاب خواهند كرد. پس اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا به سوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنان متعهد كشتن يكى از سه نفر شود.
ابنملجم متعهد قتل على(ع) شد و عمرو بن بكر عهدهدار كشتن عمروعاص شد و برك بنعبدالله نيز قتل معاويه را به عهده گرفت. نقشه اين توطئه به طور محرمانه در مكه كشيده شد و براى اينكه هر سه نفر در يك وقت هدف خود را عملى سازند، شب نوزدهم ماه مبارك رمضان را تعيين كردند و هر يك براى انجام مأموريت خود به سوى شهر مورد نظر خود حركت كرد. عمروبن بكر براى كشتن عمروعاص به مصر رفت و برك بن عبدالله براى قتل معاويه به سوى شام حركت كرد و ابن ملجم نيز راهى كوفه شد. برك بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در شب موعود در صف اول به نماز ايستاد و در حالى كه معاويه سر به سجده داشت با شمشير به او حمله كرد، ولى در اثر اضطراب روحى و دستپاچگى، شمشير او به خطا رفت و به جاى سر، بر ران معاويه فرود آمد و معاويه زخم شديدى برداشت. او را فورا به خانهاش منتقل كردند و بسترى شد. وقتى ضارب را در پيش او حاضر كردند، معاويه از او پرسيد: چگونه بر اين كار جرات كردى؟ گفت: امير مرا معاف دارد تا مژدهاى به او بدهم. معاويه گفت: مژده تو چيست؟ برك گفت: على را امشب يكى از همدستهاى من كشته است و اگر باور ندارى مرا توقيف كن تا خبر آن به تو برسد، و اگر كشته نشده باشد من تعهد مى كنم كه بروم و او را بكشم و باز نزد تو آيم. معاويه او را تا رسيدن خبر قتل على(ع) نگه داشت و چون خبر مسلم شد او را رها كرد و بنابر نقل ديگر، همان وقت او را به قتل رساند.
طبيبان چون زخم معاويه را معاينه كردند گفتند: اگر امير اولادى نخواهد مىتوان با دوا معالجه كرد وگرنه محل زخم بايد با آتش داغ شود. معاويه از داغ كردن با آتش ترسيد و به قطع نسل راضى شد و گفت: يزيد و عبدالله براى من كافى هستند. عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ايستاد. از قضا در آن شب عمروعاص را تب شديدى عارض شده بود كه از التهاب و كسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود و خارجة بن حنيفه (حذافه) را براى اداى نماز به مسجد فرستاده بود و عمرو بن بكر او را به جاى عمروعاص كشت و چون جريان را دانست گفت: «اردت عمرا و ارادالله خارجة: من كشتن عمرو را خواستم و خدا كشتن خارجه را.»
اما عبدالرحمان بن ملجم مرادى در روز بيستم ماه شعبان سال 40 هجرى به كوفه آمد. گويند چون على(ع) از آمدنش با خبر شد فرمود: آيا رسيد؟ همانا جز آن چيزى بر عهده من نمانده و اكنون هنگام آن است. ابن ملجم در خانه «اشعث بن قيس» فرود آمد و يكماه در خانه او ماند و هر روز، با تيز كردن شمشير، خود را آماده مىكرد. در آنجا با دخترى به نام قطام، كه او نيز از خوارج بود، مواجه شد و عاشق او شد.
طبق نقل مسعودى، قطام دختر عموى ابنملجم بود و پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند. قطام از زيباترين دختران كوفه بود و چون ابنملجم او را ديد همه چيز را فراموش كرد و رسما از وى خواستگارى كرد. قطام گفت: من با كمال ميل تو را به همسرى خود مىپذيرم، مشروط بر اين كه مهريه مرا مطابق ميل من قرار دهى. عبدالرحمان گفت: بگو بدانم مقصودت چيست؟ قطام كه عاشق را تسليم ديد، مهر را سنگين كرد و گفت: سه هزار درهم و يك غلام و يك كنيز و قتل على بن ابىطالب.
ابن ملجم: تصور نمىكنم مرا بخواهى و آن وقت قتل على را به من پيشنهاد كنى! قطام: تو سعى كن او را غافلگير كنى. در آن صورت، اگر او را بكشى هر دو انتقام خود را گرفتهايم و روزگار خوشى خواهيم داشت و اگر در اين راه كشته شوى جزاى اخروى و آنچه خداوند براى تو ذخيره كرده است از نعمتهاى اين جهان بهتر و پايدارتر است.
ابن ملجم گفت: بدان كه من جز براى اين كار به كوفه نيامدهام. قطام گفت: من جمعى را از قبيله خود با تو همراه مىكنم كه تو را در اين باره يارى دهند و همين كار را هم كرد و مرد ديگرى از خارجيان كوفه به نام «وردان بن مجالد» از همان قبيله تيم الرباب را با وى همراه ساخت. ابنملجم كه مصمم به قتل على(ع) بود با يكى از خوارج به نام «شبيب بن بجره» كه از قبيله اشجع بود ملاقات كرد و به او گفت: آيا طالب شرف دنيا و آخرت هستى؟! پرسيد: منظورت چيست؟ گفت: به من در قتل على بن ابىطالب كمك كن. شبيب گفت: مادرت به عزايت بنشيند، مگر تو از خدمات و سوابق و فداكاريهاى على در زمان پيامبر(ص) اطلاع ندارى؟
ابن ملجم گفت: واى بر تو، مگر نمىدانى كه او قائل به حكميت مردم در كلام خدا شد و برادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراين، به انتقام برادران دينى خود، او را خواهيم كشت. شبيب پذيرفت و ابن ملجم شمشيرى تهيه كرد و آنرا با زهرى مهلك آب داد و سپس در موعد مقرر به مسجد كوفه آمد. آندو در آنجا با قطام، كه در روز جمعه سيزدهم ماه رمضان معتكف بود، ملاقات كردند و او به آن دو گفت كه «مجاشع بن وردان بن علقمه» نيز داوطلب شده است كه با آنان همكارى كند، چون هنگام عمل فرا رسيد قطام سرهاى آنان را با دستمالهاى حرير بست و هر سه شمشيرهاى خود را به دست گرفتند و شب را با كسانى كه در مسجد مىماندند به سر بردند و در مقابل يكى از درهاى مسجد كه معروف به «بابالسده» بود نشستند و اينگونه بود كه حضرت علي(ع) به ضرب شمشير ابنملجم به شهادت رسيد.*
*منبع: پايگاه اطلاعرساني تبيان
دوشنبه 1 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]