واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > اروپا - تحلیلی بر جریان های استقلال طلبانه دنیای کنونی و رویکرد آن در مناسبات جهانی مساله خودمختاری منطقه ای در جهان شاید در باطن، اصلی مهم و حیاتی در توازن دولت های بین المللی باشد اما با خود چنان آشوب و همهمه ای به همراه دارد که حتی گاه برخی سردمداران آن را از تکاپوی تلاش باز می دارد. پس از مصاف روسیه و گرجستان در آگوست 2008 کرملین به صورتی یکجانبه استقلال دو ایالت گرجی اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناخت. این در حالی بود که روسیه در موضعی منحصر به فرد ناتو را متهم کرد که برای کمک به کوزوو در جدایی از صربستان از توان نظامی خود استفاده کرده است. این تضاد واضح مردم جهان را شگفت زده کرد. مساله خودمختاری عموما به حق مردم برای تشکیل و تعیین دولت مستقل "خود" تعریف می شود. اما موضوع اصلی این است که این "خود" کیست که چنین تصمیمی می گیرد؟ سومالی دهه 60 نمونه بارزی از ماجرای تلخ خودمختاری در جهان است . آفریقایی ها با ارجاع به همین حقوق خودمختاری تصمیم به پایان سلطه استعمار گرفته بودند که سومالی نیز از جمع کثیر مبارزان استعمار دور نماند. این در حالی بود که کنیا کشور همسایه آن همچنان با قانون استعمار سر می کرد و ده ها قبیله و جماعت مختلف از مردم سرتاسر آفریقا را در خود جای داده بود. در آن زمان در مناطق شمالی کنیا جمعیتی از سومالی سکونت داشتند. چندی نگذشت که سومالی مدعی شد بر اساس حق خودمختاری ملی، مردم سومالیایی شمال کنیا و همین طور جنوب اتیوپی می توانند اعلام استقلال نمایند چرا که آنها همگی از اهالی سومالی هستند. در آن زمان کنیا و اتیوپی از این مساله به شدت سرباز زدند و ادامه روند دولت را بهانه این کار قرار دادند. همین مساله جنگ های بسیاری را در شمال آفریقا به وجود آورد چنان که ملی گراهای سومالی از پا ننشستند و برای اعلام استقلال از کشورهای همجوار تلاش کردند. اما این رویکرد جنگی داخلی در گستره سومالی را به همراه داشت که سران و روسای هر یک از قبایل این کشور آفریقایی را در مصاف هم قرار داد. همه پرسی نیز همیشه نمی تواند تکلیف اعلام استقلال های یک جانبه را مشخص کند. ابتدا این سوال مطرح می شود که اصلا باید به کجا رای داد. ایرلند را به یاد بیاورید. برای سال های بسیار کاتولیک ها بر این باور بودند که در صورت برگزاری انتخابات در شمال ایرلند به طور حتم پروتستان ها قدرت را در دست می گیرند. پروتستان ها هم در مقابل باور داشتند که اگر همه پرسی در فضای جغرافیایی تمامی ایرلند برگزار می شد به طور حتم اکثریت کاتولیک ها پیروز می شدند. به این ترتیب حتی راه برگزاری رفراندم نیز مسدود شد. در نهایت بعد از دهه ها درگیری و تنش این میانجی گری های سایر ملل بود که مناقشه ایرلند را به پایان برد. حتی در زمانی که همه بر برگزاری رفراندوم توافق داشتند این زمان برگزاری انتخابات بود که موجب اختلاف می شد. در دهه 60 زمانی که سومالی خواستار برگزاری هر چه سریع تر انتخابات بود کنیا سعی داشت به هر ترتیبی این روند را به 40 تا 50 سال آینده موکول کند. آنها فقط شکل گیری ساختار جدید کنیا و اعطای هویت کنیایی به قبایل مختلف را بهانه تاخیر قرار داده بودند. سال های بعد 1989 میلادی اوج زمان اعلام استقلال های یک جانبه در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی بود. در قفقاز آذری ها، ارمنی ها، گرجی ها، ازبک ها و مردم چچن هر یک به نحوی خواستار تشکیل دولت مستقل خود شدند. در یوگسلاوی نیز مردم صرب، اسلوونی و کروات علم استقلال طلبی افراشتند به طوری که در آستانه دهه 90 میلادی جمهوری های خودمختار گوناگونی از یوگسلاوی سر برآوردند که البته در این میان مسلمانان بوسنی و هرزگوین نتوانستند به مطلوبی که قصد داشتند برسند. جنگ بوسنی ویرانی های بسیاری را به دنبال داشت و مردم بی گناه بی شماری به تیغ سرکوب سردمداران دولت ها سپرده شدند به طوری که سال 1996 و روزگار بعد آن همه به محاکمه و مجازات عاملان کشتارهای مردمی گذشت. آنچه که جنگ بوسنی را برای جامعه بین المللی پیچیده می کرد سردرگمی در تشخیص این موضوع بود که چه میزان از این مناقشات به درگیری و تنش های همیشه اقوام مسلمان، صرب و کروات بوسنی مربوط می شد و تا چه انداره این خشونت ها با مداخله صربستان انجام گرفته بود. اگر مناقشه داخلی اقوام صربستان هیچ گاه شکل نمی گرفت درآن صورت مداخله های جهانی می توانست منطقه را از وقوع جنایتی به آن عظمت در امان دارد. مانند آنچه که در روندا گذشت جامعه بین المللی در سال 1994 میلادی برای محکومیت خشونت های منطقه بالکان یکصدا شد اما تا زمان پایان این مناقشات در سال 1995 میلادی و تا هنگامی که نیروهای صلح بان ناتو به مناتطق بحران زده فرستاده نشده بودند، حتی جامعه بین المللی هم نتوانست کاری از پیش ببرد. به این گونه است که اعلام استقلال های یک جانبه به رغم همه جسارت و شجاعتی که در ابراز و پشتیبانی درونمایه های ملی افراد در بردارد، همچنان دارای کارکردی مبهم و دوپهلو است. وودرو ویلسون بر این باور بود که اعلام خودمختاری می تواند معضل اروپای مرکزی در سال 1919 میلادی را حل کند اما مصایبی که به همراه دارد بیش از منافعی بود که مردم انتظارش را می کشیدند. امروز حدود 10 درصد دولت های جهان به شکلی مشابه در پی اعلام استقلال های ایالت های مختلف خود به نوعی گرفتار ورطه جنگ های داخلی هستند. در میان بحبوحه جنگ های داخلی کشورها که از عواقب رویکرد های استقلال طلبانه اقوام مختلف است، شاید بهتر باشد در زمانی که در هر گوشه ای از جهان بیرقی از احساسات ملی گرایانه عده ای برافراشته شده، پیش از آن که کار به کشمکش و تنش های درونی بکشد به جای سوال از ماهیت کسانی که تصمیم گیرنده اصلی این مناقشه ها هستند از ماهیت درونی خواسته آنها جویا شد. امروز مساله چرایی و چگونگی خواست استقلال طلبان است که بیش از موضوع هویت بازیگران آن اهمیت دارد. البته در زمانی که اقشار مختلف برای زندگی در کنار هم مشکل دارند شاید مناسب ترین راه برای ختم غائله اعطای امتیازهای خاصی در قالب استقلالی صرفا داخلی برای انجام امور خاص آنها باشد. خودمختاری درونی می تواند در ابعاد استقلال های داخلی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خلاصه شود درست مانند آنچه که امروز در سوییس یا بلژیک جریان دارد. این مناسب ترین گزینه ای است که می تواند دولت های چندپارچه را از خطر اضمحلال و آتش جنگ های داخلی مصون دارد. هفته نامه تایم پنجم فوریه 2009/ ترجمه: لیدا هادی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 292]