واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ادب ايران - دل را به آب سپردن
ادب ايران - دل را به آب سپردن
مهدي مظفريساوجي :احمد جليلي گزيدهاي از شعرهاي خود را كه بين سالهاي 1342 تا 1377 سروده، به وسيله انتشارات روزبهان منتشر كرده است.
اولين نكتهاي كه مخاطب، بهويژه مخاطب جدي شعر امروز، هنگام خواندن شعرهاي اين دفتر با آن روبهرو ميشود، اين است كه چرا اين شعرها مثل شعرهاي بسياري ديگر از شاعران به موقع منتشر نشدهاند. نزديك چهار دهه به تاخير انداختن انتشار شعرهايي كه هر كدام اگر سر جاي خودشان ميآمدند، خيلي بيشتر از اينها مورد توجه قرار ميگرفتند، جاي سوال دارد.
طبيعي است كه شعر مثل هر چيزي كه در طول و عرض زمان قرار دارد، دستخوش تغيير و دگرگوني است. در اين ميان زبان و موسيقي، بيش از عناصر ديگري كه در كشف و خلق شعر دخيلاند، اين دگرگوني و دگرديسي را به ساحت شعر راه ميدهند و هر آن به شكلي در ميآيند.
دگرگوني و دگرديسي زبان كم و بيش ردپاي خود را بر شعرهاي «واديهاي شور» بر جا گذاشته. اگر چه اين تغيير و تبديل بيش از آنكه منوط به شاعر باشد، به زاويه ديد شاعري بر ميگردد كه در يكي دو دهه نخست شاعرياش، تحت تاثير شاعران ديگري است كه در روزگار او به سر ميبرند. اگر شعر اول دفتر را (كه با زمينهاي از شعار حركت ميكند) بگذاريم، شعرهاي ديگر اين دفتر (صرفنظر از تاثيرات و تأثراتي كه جليلي از شاعران زمانه خود پذيرفته) اغلب در هاله و حالتي از كشفها و خلقهاي شخصي به منصه ظهور رسيدهاند:
گردو افتاد / روي قالي / چرخشي كرد / سست و بيحال / ماند ساكت روي گلها / روي لبها زهرخندي / چرخ هستي، زندگاني (گردو، ص5)
سطر «سست و بيحال» با تحميل خود بر ذهن خواننده، نه تنها چيزي به شعر نميافزايد، بلكه گريز از ايجاز را در پي دارد كه ناگزير از زيبايي كلام شاعر ميكاهد.
در سطربندي شعر نيز اگر «زندگاني» با اندكي وقفه در ابتداي سطر بعد ميآمد، هم تعليق و بيثباتي زندگي را بيشتر به رخ ميكشيد و هم به مخاطب امكان تامل بيشتري ميداد.
از ديگر شعرهاي موفق دهه 40 جليلي «باران» است كه به نظر ميرسد تحت تاثير ماجرايي عاشقانه سروده شده است:
دو چشمم با لب خندان تو / آهسته ميگريد / لبت فرياد شادي / بر زمين گوش من/ و چشمم در زمين سنگي قلبت / عجب بيهوده ميبارد / چه بيحاصل / هم اين باران، هم آن باران (باران، ص 15)
صرفنظر از اينكه اصلا «زمين گوش» و «زمين سنگي قلب» و دايره تداعيهاي ذهن، چه شكلي به خود ميگيرد، مخاطب امروز ديگر گوشش به طنين چنين تركيباتي عادت كرده است و اينگونه تركيبات او را به وجد نميآورد. بهعبارت ديگر تركيباتي از اين دست از شدت كثرت ديده نميشوند، يا اگر ديده شوند، مثل خيلي چيزهاي تكراري و طبق معمول ديده ميشوند و ناگزير سرنوشت آنها را فراموشي است. با اين همه نميتوان به خاطر يكي دو تركيب تكراري از خواندن و بازخواندن شعري خوب صرفنظر كرد، حتي اگر جليلي خواسته يا ناخواسته سالهاي سال انتشار شعرهايش را به تعويق انداخته باشد.
اگر بخواهيم از تاثيرپذيري شاعر اين دفتر صحبت كنيم، بايد بيش از همه به سراغ نيما و اخوان و شاملو برويم. مثلا شعرهاي خشكسالي (ص 2)، بر بسيط شهر (ص 30)، و از تهي سرشار (ص 61) تحت تاثير اخوان سروده شدهاند، همچنان كه شعرهاي شبانه (ص 4)، سكوت انتظار (ص 8) و سايه (ص 11) يادآور شعرهايي از شاملو هستند. يا شعر «من و او» (ص 9) در نگاه اول «آي آدمها»ي نيما را به خاطر ميآورد؛ بهخصوص كه وزن آنها همان وزن «آي آدمها»ست:
موج عصيانگر به روي ساحل سرسخت ميكوبيد / رعد ميغريد / باد ميناليد / موجها در حسرت آرامشي موهوم...
البته اين تاثيرپذيري ديري نميپايد و شاعر خيلي زود از تاثير صريح و ملموس اين شاعران فاصله ميگيرد و هر چه پيش ميآيد، موثرههاي استقلال در اركان و شئون شعرش نمايانتر ميشود:
وقتي تو نيستي / غم، سراغ شهر دلم ميآيد / گلبوته فصل پريشاني / در جاي جاي خامش اندوهش / ميرويد (كسوت غم، ص 114)
و شعر زيباي «باور» كه در صفحه 146 كتاب آمده:
پاييز كه ميآيد / برگها باور نميكنند /كه پايان كار ميرسد از راه / بعد رنگ ميبازند / و زيباتر ميشوند / و هر روز به رنگي / و باز هم باور نميكنند / تا آنكه ميپژمرند / و بعد ميافتند / ديگر باور را ضرورتي نيست.
شايد اگر پايان شعر بدينگونه رقم ميخورد، طنين ضربه «آن» در ذهن مخاطب بيشتر ميماند و اثرگذارتر بود:
تا آنكه ميپژمرند و / ميافتند
در واقع سير طبيعي شعر خواه ناخواه مخاطب را به آنچه در ذهن شاعر ميگذرد رهنمون ميشود. چه ايرادي دارد كه شاعر چند سطر سفيد هم براي خواننده بگذارد كه هر طور دلش خواست، و با هر شكلي و رنگي پر كند.
به عبارت ديگر، اگر هر يك از شعرهاي «واديهاي شور» را صفحه شطرنجي با خانههاي سفيد و سياه بدانيم، در پارهاي از شعرها، شاعر بعضي از خانههاي سفيد را هم سياه كرده كه اين مسئله حركت ذهني مخاطب راـ كه ميشود به حركت مهرههاي شطرنج تشبيه كردـ كند و دچار مشكل كرده است:
ربع قرني از پي آن روز / چشماندازي روشن / از پس ابرهاي سياه / و توفانهاي جانكاه / در بستر شنزارهاي تفته و خشك / تلاشي توانفرسا / در هوايي به درد و سم آلوده / شاديهاي كوتاه و بلند / و غمهاي هميشگي / اينك چشماندازي روشن / بر بستري از عشق / بر دشتي كه به خرمي گويي / تنها نام تو را تكرار ميكند / سه گلبوته خرم / اين عاشق هميشه تاريخ را / همين سه جرعه گوارا باد (ربع قرن، ص 120)
دو سطر پاياني شعر به خودي خود ميتوانست با اندكي تغيير، يك شعر كامل باشد. مقدمه بلند و مكرر در مكرري كه شاعر آورده، شعر را در هالهاي از ملال و ابهام فرو برده و در نتيجه سرنوشت سطرهاي آغازين شعر به دست تعقيد رقم خورده. چه خوب بود اگر شعر از «چشماندازي روشن» آغاز ميشد، يا دستكم از سياهي ابرها و درد و سمي كه معلوم نيست براي چه هوا را آلوده كرده كاسته ميشد، تا مخاطب تصوير روشنتري از تصور شاعر داشته باشد.
ناگفته نماند كه در بسياري از شعرهاي اين دفتر، بهخصوص شعرهاي كوتاهتر، ايجاز به ذهن مخاطب بال پرواز بلندسيرتري بخشيده و امكان تاويل او را بيشتر كرده است.
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]