واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: اسلام آوردن ملکه سبا
پس از آن که هدهد آمد و از مملکت بلقیس سخن گفت؛ حضرت سلیمان به حاضران و كارگزارانش خطاب كرد: كدام یك از شما میتوانید تخت فرمانروایی حكومت یمن را قبل از این كه آنها به حالت منقاد و مطیع سراغ من آیند، نزد من بیاورید: "قال یا ایها الملویا ایكم یأتینی بعرشها قبل ان یأتونی مسلمین."(1) یعنی آنها منقاد و مطیع به سوی من حركت میكنند و تردید و شكی در این نیست. معلوم میشود حضرت سلیمان(علیهالسلام) از غیب خبر داشت.
از گروه جنّیان كسی گفت: من قبل از این كه شما از جایتان برخیزید آن را میآورم و من به این كار توانمند و امینم: "قال عفریت من الجن انا اتیك به قبل ان تقوم من مقامك و انی علیه لقوی امین."(2) آیا منظور از "قبل أن تقوم من مقامك" آن است كه سلیمان(علیهالسلام) طبق معمول از بامداد تا هنگام ظهر برای رسیدگی به امور مینشست و هنگام ظهر برمیخاست یا مراد آن است به مقدار از جا برخاستن و قبل از استقرار قیام، نظیر آنچه در طرف مقابل ذكر شد؟
كسی كه مقداری از علم كتاب الهی نزدش بود گفت: من در كوتاهترین مدت، پیش از آن كه چشم بر هم زنی، آن تخت را حاضر میكنم: "قال الذی عنده علم من الكتاب انا اتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك."(3) در آیات مزبور، مبدأ قدرت و عامل توانمندی اولی، یعنی جنّ، بیان نشده است. ولی منشاء اقتدار دومی كه مقداری از "علم الكتاب" بود بیان شد. این "علمٌ من الكتاب"، كلمات و الفاظ نیست تا با صرف خواندن تخت آورده شود و نه به این معناست كه مفاهیم و معانی ذهنی آن كلمات، آن تخت را آورد، زیرا الفاظ و مفاهیم ذهنی، آن قدرت را ندارد كه در نظام عینی و خارجی اثر بگذارند؛ چون در نظام خارج كه نظام علّی و معلولی است، علت فاعلی باید قویتر از معلول و فعل باشد، اما نفسی كه به معارف و معانی حقیقی آن كلمات متصّف شده است، دارای جنبهی ملكوتی و قوی است. این نفس قوی بر تخت و بر فاصلهی زمانی و مكانی و سایر موانع، مقتدر است و میتواند چیزی را جا به جا كند.
در بعضی ادعیه به خدای سبحان عرض میكنیم: خدایا تو را به اسمی سوگند میدهیم كه با آن اسم، كوهها بلند، زمین گسترده و دریا موّاج شده است؛ بدین معناست كه ما را به حقیقتِ آن اسمای تكوینهای كه باعث تحقق این حقایق در نظام عینی هستند، برسان و مظهر آن اسماء قرار ده تا ما هم بتوانیم مانند سایر اولیای تو بر دریا و صحرا مسلط شویم. یا بدین معناست كه به بركت آن اسمای حُسنی كه بر نظام خارج مسلط شد، مشكلات ما را حل كن.
اسم اعظم نیز كه سرمایهی تصرف در تكوین است، لفظ یا مفهوم ذهنی نیست، بلكه مقامی است كه اگر انسان به آن مقام بار یافت، میتواند در نظام خارج اثر گذارده، مردهای را زنده كند و مانند آن. نه با تلفظ به یك كلمه یا تصور یك مفهوم ذهنی.
بر این اساس است كه در بعضی ادعیه به خدای سبحان عرض میكنیم: خدایا تو را به اسمی سوگند میدهیم كه با آن اسم، كوهها بلند، زمین گسترده و دریا موّاج شده است(4)؛ بدین معناست كه ما را به حقیقتِ آن اسمای تكوینهای كه باعث تحقق این حقایق در نظام عینی هستند، برسان و مظهر آن اسماء قرار ده تا ما هم بتوانیم مانند سایر اولیای تو بر دریا و صحرا مسلط شویم. یا بدین معناست كه به بركت آن اسمای حُسنی كه بر نظام خارج مسلط شد، مشكلات ما را حل كن.
تسلیم و اسلام ملكه سبأ
سرانجام پیشنهاد عفریت جنّی ردّ و پیشنهاد كسی كه عالم به علمی از كتاب بود مورد قبول سلیمان (علیهالسلام) واقع شد، در این حال كمتر از "ارتداد طَرْف" و برگشتِ دیدِ چشم، تختِ با عظمت ملكهی سبأ، از یمن به فلسطین منتقل شد. هنگامی كه حضرت سلیمان چنین دید، خداوند را در برابر این نعمت شكر كرد: "فلما راه مستقراً عنده قال هذا من فضل ربی لیبلونی ءاشكر ام اكفر"(5)؛ یعنی حضور این تختِ با عظمت در كمتر از چشم بر هم زدن، از تفضّل الهی بر ماست كه مرا و شاگردان مرا به مقام ولایت رساند و از اولیای خود قرار داد. اصولاً ولی الله كسی است كه هر نعمتی را بر اساس "و ما بكم من نعمة فمن الله"(6) از ناحیه خدا بداند، و راه ولایت آن است كه انسان ضعف و مسكنت خود و موجودات دیگر و همچنین قدرت و توانایی بی كران خدا را مشاهده كند و خود را در اختیار خدا قرار دهد.
[b]سلیمان(علیهالسلام) گفت: این فضل خداست تا ما را بیازماید و درون ما را با این تفضل شكوفا كند. افرادی كه درون آنها شركِ رقیق است میگویند: "انما اوتیته علی علمٍ عندی"(7)، و این همان تفكر قارونی است كه كسی همهی كوششها و تلاشها و كسب هر نعمت و فیضی را به خود نسبت دهد. اما كسی كه قلب وی به توحید آراسته است، با مشاهده نعمت میگوید: "هذا من فضل ربّی."(8)
[/b]حضرت سلیمان در ادامه میفرماید: "و من شكر فانّما یشكر لنفسه و من كفر فان ربی غنی كریم"(9) كسی كه شكر كند، این شكر سبب افزایش نعمت برای خود اوست، نه این كه خدای سبحان نیازی به شكر شاكر داشته باشد، زیرا او غنی بالذات است و كمبودی ندارد تا از راه شكرگزاری بندگان كمبود خود را جبران كند و همچنین كفران نعمت بندگان به او آسیبی نمیرساند.
اصولاً ولی الله كسی است كه هر نعمتی را بر اساس "و ما بكم من نعمة فمن الله" از ناحیه خدا بداند، و راه ولایت آن است كه انسان ضعف و مسكنت خود و موجودات دیگر و همچنین قدرت و توانایی بی كران خدا را مشاهده كند و خود را در اختیار خدا قرار دهد.
این غنای خدا دلیل بر آن است كه شكر نعمت خداوند، به سود خود ماست. خداوند چون غنی محض است، نه از شكر ما طرفی میبندد و نه از كفر ما متأثّر میشود: "فمن اهتدی فلنفسه و من ضلّ فانما یضل علیها."(10) مهمترین نكته در آیه مزبور، این است كه مشخص شود چه كسی یا چه چیزی و چگونه تخت مزبور را از یمن به فلسطین آورد؟ عدهای آورنده را باد، و برخی آن را فرشتگان میدانند، گروهی هم میگویند: این امر با طی الارض میسّر شد و گروهی نیز پنداشتهاند: این امر، به اعدام و ایجاد است. یعنی خدای سبحان در یك لحظه این تخت را در آنجا معدوم كرد و در لحظه بعد در حضور سلیمان موجود كرد. این سخن را صاحب فصوص نقل كرده است. اما این اعدام و ایجاد بر اساس مباحث عقلی ممكن نیست، زیرا اگر چیزی در جای خود معدوم شود دیگر وجود ندارد و دومی كه بعد پیدا شده است، وجود سابق را ندارد و این دومی عین اولی نیست. در حالی كه ظاهر لفظ این است كه این تخت عین همان تخت ملكه سبأ است.
پس از آن كه تخت ملكه سبأ به فلسطین و نزد سلیمان(علیهالسلام) آورده شد، آن حضرت فرمود: تخت او را ناشناخته كنید، یعنی كاری كنید تا او تختش را نشناسد. ببینیم آیا او میفهمد یا نمیفهمد: "قال نكّروا لها عرشها ننظر أتهتدی أم تكون من الذین لا یهتدون."(11) وقتی به ملكه سبأ گفتند: آیا تخت تو مانند این است؟ گفت: گویا همان تخت است. پیش از این معجزهای كه نشان دادید، فهمیدیم كه شما از كرامتی خاص و مقامی بالا برخوردارید و میدانیم حیوانی تحت سلطهی شماست كه همه تفكرات ما را میفهمد و به اطلاع شما میرساند و نامهی كریمانه شما را هم او برای ما آورد و از این كه هدایای ما را نپذیرفتید دانستیم كه سلطنت و حكومت شما، سلطنت و حكومتی مادی نیست و ما تسلیم شماییم: "فلمّا جائت قیل اهكذا عرشك قالت كانّه هو و اوتینا العلم من قبلها و كنّا مسلمین."(12)
این كه آن بانو گفت: "ما اسلام آوردیم"، تسلیم به معنای اعتقاد به توحید و اسلام مصطلح نیست، بلكه منظور آن است كه شما را به عنوان یك انسان برجسته كه باید در برابر او خضوع كرد شناختیم، زیرا ما قبلاً آیات و علایم فراوانی، دیدیم كه نشانهی بزرگواری شماست. بنابر این او هنوز اسلام نیاورده است، چـون شرك و بت پرستی مانع بود كه وی موحّد شده، خداپرست گردد: "و صدَّها ما كانت تعبد من دون الله انها كانت من قوم كافرین."(13)
حضرت سلیمان میفرماید: "و من شكر فانّما یشكر لنفسه و من كفر فان ربی غنی كریم" كسی كه شكر كند، این شكر سبب افزایش نعمت برای خود اوست، نه این كه خدای سبحان نیازی به شكر شاكر داشته باشد، زیرا او غنی بالذات است و كمبودی ندارد تا از راه شكرگزاری بندگان كمبود خود را جبران كند و همچنین كفران نعمت بندگان به او آسیبی نمیرساند.
سرانجام وقتی ملكهی سبأ خواست وارد قصر حضرت سلیمان شود گمان كرد كه قصر، استخری است كه از آب زلال پر شده است، پس ساق پایش را برهنه كرد تا از آب بگذرد. سلیمان گفت: این قصری است از آبگینهی شفاف: "قیل لها ادخلی الصرح فلما راته حسبته لجّة و كشفت عن ساقیها قال انه صرح ممرد من قواریر قالت رب انی ظلمت نفسی و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین."(14) آن بانو عرض كرد: پروردگارا! من تاكنون كه شرك میورزیدم بر خود ستم میكردم، زیرا مشرك بر خود ستم میكند نه به دیگری.
اوست كه جان و حقیقت الهی و گوهر درون خود را در میان اغراض و غرایز نفسانی، دفن و مستور میكند: "و قد خاب من دسّیها."(15) پروردگارا! من با سلیمان، مسلمان شدم و در خدمت وی به سمت تو گرایش پیدا كردم. بنابر این اسلامی كه در این جمله مطرح است، اسلام اعتقادی مصطلح است و اسلامی كه در آیه قبل آمده بود، به معنای انقیاد و تسلیم است نه اسلام اعتقادی. اما این كه گفت: "واسلمت مع سلیمان"، بدین معنا نیست كه اسلام من و اسلام سلیمان هم رتبه و همسان است، بلكه منظور او این بود كه اسلام من به وسیلهی او و به بركت او بوده است و این مَعِیتی است كه تبعیت را به همراه دارد، پس اگر تاكنون در حیطهی فرمانروایی بلقیس سخن از پرستش خورشید بود، حال در برابر الله كه ربالعالمین است خضوع میكنند. سوره مباركه نمل، داستان حضرت سلیمان را بدین گونه به پایان میرساند.
تلخیص و تنظیم: هدهدی (گروه دین و اندیشه تبیان)
پینوشتها:
1- سورهی نمل، 38.
2- سورهی نمل، 39.
3- سورهی نمل، 40.
4- بحارالانوار، ج 85، ص 36 (بالاسم الذی خلقت العرش... الكرسی... الارواح).
5- سوره نمل، 40.
6- سوره نحل، 53.
7- سوره قصص، 78.
8- سوره نمل، 40.
9- سوره نمل، 40.
10- سوره زمر، 41.
11- سوره نمل، 41.
12- سوره نمل، 42.
13- سوره نمل، 43.
14- سوره نمل، 44.
15- سوره شمس، 10.
برگرفته از کتاب سیره پیامبران در قرآن، آیة الله جوادی آملی .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]