واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ایران و مستشرقین غربی...توجه به تاریخ امروز در كلیه زمینهها و رشتههاى علمى سكه رایج زمان شده است، تاریخ عقاید اقتصادى،تاریخ اندیشههاى سیاسى، تاریخ جنبشها و انقلابهاى معاصر، تاریخ علم و فلسفه و دهها عنوان دیگر به خوبى مؤید این نكته است كه توجه به سرچشمهها و پیشینههاى تاریخى نه تنها نقطه شروع و هستههاى اولیه هرعلمى را معلوم مىدارد بلكه این توجه سیر تحولات و كاستیها و فزونیهاى موضوعى و علمى و مسئله سازیهاى بعدى را در هر رشته تا دوران ما مبرهن و معلوم مىدارد. برخى روشنفكران ما در برابر استعمار، دچار نوعى تناقض بوده و هستند. این تناقض به سبب كین و مهر ایشان به غرب بوده است: كین به استعمار غربى و مهر به اندیشههاى غربى.البته هر چه در تاریخ علوم مختلف به طرف علوم انسانى به طور اعم و علوم اجتماعى به طور اخصنزدیكتر شویم، صورت مسئله حساستر و ظرافت كار بیشتر و عوامل تحریف و اختلاف افزونتر مىگردد. یك علت مهم این امر این است كه بعد از انقلاب مشروطیت كه دو نیروى سكولار و غیر سكولار در این جنبشاجتماعى و سیاسى شركت داشتند، با توجه به عوامل مختلف سیاسى و اجتماعى، نیروهاى مذهبى واندیشههاى دینى بعد از دو دهه مجبور به عقب نشینى شده و در غالب سنوات دوران پهلوى اول و دوم از نظرحاكمیتسیاسى (و نه تاثیر اجتماعى و سیاسى) در حاشیه قرار گرفتند، این امر یعنى حاكمیت رسمى فرهنگ غیردینى باعث شد حوادث دور و نزدیك تاریخ تحولات ایران بر اساس دیدگاهى غیر دینى و به عبارت دیگر نظریههاى سكولار نوشته شود و سه طیف ماركسیستها و لیبرالهاى غربگرا و مدعیان نگارش تاریخ علمى براساس نوعى جهان بینى مادى و غیر الهى و با توجه به تحلیلهاى دنیوى و در چارچوب تك بعدى دیدن انسان به تاریخ نگارى بپردازند. در این كتب، بسته به میزان علائق و یا منافع و گاه تقرب به قدرتحاكمه و فرهنگ سكولار آن، حوادث در التقاطى آشكار و پنهان، تحریفى ظریف و سانسورى مرموز به روح و جهتى پیش مىرفت كه به جهان بینىها و ایدئولوژیها و شناخت شناسىهاى سه طیف و منشعبین آنها ربط داده مىشد. از نظر موضوع شناسى براى هر یك از این دیدگاهها و جریانات مسائلى خاص حساس شده وبرعكس مسائلى دیگر در حاشیه قرار مىگرفت، هر چند مقاطعى تاریخى مانند انقلاب مشروطیت و یا برخى تحولات مهم مانند سقوط قاجاریه و یا شهریور 20 و یا تحولات سنوات 1320 تا 1332 لااقل از جنبهموضوعى قدر مشترك و یا علائق مرتبط بین همه این طیفها محسوب مىگشت. مشخصات تاریخ ایران در كتب ایران شناسى (شرقشناسى غربیها، ایرانشناسى روسى) حاكمیت رسمى فرهنگ غیردینى باعث شد حوادث دور و نزدیك تاریخ تحولات ایران بر اساس دیدگاهى غیر دینى و به عبارت دیگر نظریههاى سكولار نوشته شود و سه طیف ماركسیستها و لیبرالهاى غربگرا و مدعیان نگارش تاریخ علمى براساس نوعى جهان بینى مادى و غیر الهى و با توجه به تحلیلهاى دنیوى و در چارچوب تك بعدى دیدن انسان به تاریخ نگارى بپردازند.از نظر تاریخى شاید بتوان كمى به عقب برگشت و ریشه برخى از این نوشتارهاى تاریخى را در جریانات و شاخههاى دیگر در خارج از مرزهاى ایران جستجو كرد. در این مورد مىتوان به دو دیدگاه عمده ایرانشناسى با دو گرایش غربى و شرقى اشارت داشت، دو دیدگاهى كه علیرغم اختلاف نظرات زیاد لااقل از جنبه موضوعى و طرح مسئله یعنى نگارش تاریخ و سیر حوادث ایران داراى اشتراكاتى بودهاند هر چند این دو جریان امروز كاملا از بین نرفته است ولى به هر حال صورت مسئله تماما مانند قرن 19 و اوایل قرن 20 هم نبوده، كاستیها وفزونیهاى قابل توجهى هم یافته است چرا كه با برخى نحلهها و مكاتب و دیدگاههاى فكرى و سیاسى جدید ممزوج شده و در شاخهها و فروعاتى افتاده است كه براى یك قرن و یا حتى دهههاى پیشین قابل تصور و طرح نبوده است. با توجه به تمهیدات فوق مناسب است این دو دیدگاه ایران شناسانه را با مشخصات كلى آن به بحث بگذاریم تا با رویكردى تاریخى به سراغ متون تاریخ نگارى معاصر رفته باشیم.شاخهاى از شرقشناسى غربدر تاریخ سده اخیر، كتابهاى متنوعى به ویژه در زمینه تاریخ، سیاست و جامعهشناسى ایران نوشته شدهاست كه نویسندگان آنها به طور عمده ایران شناسان غربى بودهاند. ایرانشناسى، شاخهاى خاص است كه درزمان قاجاریه از سوى دولتهاى اروپایى به راه افتاد و قسمتى از مطالعات آنها را شامل مىشد. نكته مهمى كه در مورد ایرانشناسى باید توجه داشت، این است كه این مطالعات كاملا در جهت سیاست استعمارى اروپا بودهاست و ایرانشناسانى كه روى تاریخ ایران مطالعه كردهاند، به طور قطع با سیاست و مسائل سیاسى كار داشتهاند و معمولا با انگیزه سیاسى به این تحقیق دست مىزدهاند. از طرف دیگر، ایرانشناسى، شاخهاى ازشرقشناسى در غرب محسوب مىشده است. نكته مهمى كه در مورد ایرانشناسى باید توجه داشت، این است كه این مطالعات كاملا در جهت سیاست استعمارى اروپا بودهاست و ایرانشناسانى كه روى تاریخ ایران مطالعه كردهاند، به طور قطع با سیاست و مسائل سیاسى كار داشتهاند و معمولا با انگیزه سیاسى به این تحقیق دست مىزدهاند.به جز ایرانشناسى، سه جریان دیگر در تاریخ نگارى ایران در دوره قاجاریه وجود داشته است كه تاریخ را با آن ملاكها مطالعه مىكردهاند؛ و اینها عبارتند از:1. تاریخنگارى ماركسیستى، 2. تاریخنگارى ناسیونالیستى، 3. تاریخنگارى علمى.3 - الف : مشخصات استعمار در تاریخ ایران به طور كلى تاریخ حضور مرئى و نامرئى استعمار در كشورهاى مختلف، به یك شكل، با یك سطح و در یك زمینه نبوده و آنچه در این باره در ایران قابل تحقیق و بررسى است، ویژگیهایى به شرح زیر دارد:الف - صدمات فراوانى از ناحیه استعمار به ایران وارد شده است.ب - ایران مستقیما تحت سلطه استعمار قرار نگرفت؛ بهعبارت دیگر، استعمار در ایران نفوذ داشته، اما این نفوذ، هیچگاه به صورت سلطه مستقیم سیاسى غرب نبود و ایران هرگز به صورت مستعمره رسمى درنیامد. ازاین رو كمتر رابطه و وضعیت ما نسبت به غرب در تاریخ سنجیده شده است و یا دست كم نفوذ فرهنگى غرب، كمتر از نفوذ سیاسى و اقتصادى آن به بحث گذاشته شدهاست.ج - برخى روشنفكران ما در برابر استعمار، دچار نوعى تناقض بوده و هستند. این تناقض به سبب كین و مهر ایشان به غرب بوده است: كین به استعمار غربى و مهر به اندیشههاى غربى. ایران از استعمار ضربه خورد؛اما هیچگاه همانند الجزایر و مصر و عراق به اشغال خارجى درنیامد. لذا ایرانشناسى كه شاخهاى ازشرق شناسى بوده، با مصرشناسى كه آن هم شاخهاى از شرقشناسى بوده، فرق مىكرده است؛ یعنى دیدگاه افراد در ایران درباره استعمار، با دیدگاه مردم كشورى مثل الجزایر تفاوت داشت، و روشنفكرى در ایران با تجدد خواهى و فرنگى مآبى مترادف شد. در ایران چون استعمار به طور رسمى وجود نداشت، روشنفكران روابط معنوى - فرهنگى خود را با غرب نسنجیدند (مثل پناهندهشدن مشروطهخواهان به سفارت انگلستان). البته اشغال ایران در جنگ بینالمللی اول و دوم، تا حدودى بر هوشیارى ملى ایرانیان افزود؛ به عبارت روشنتر،آزادیخواهان ایران تا حدودى احساس خطر كردند و فهمیدند كه خارجیان وقتى منافع خود را به دست آوردند، خیانت مىكنند. شرقشناسى درمورد ایران زمانى شروع شد كه در اروپا دو جریان پوزیتیویسم و پراگماتیسمغلبه داشت. به این مطالب مىتوان چند مورد و مشخصه دیگر هم افزود:الف - تجدد و ترقى و فرنگى مآبى با هم در ایران رواج یافتند و مترادف همدیگر خوانده شدند.ب - در رابطه فرهنگى و معنوى با غرب، تفكر و تعمقى نمىشد.ج - انحطاط عصرطلایى ایران، با انقلاب صنعتى اروپا مصادف شد. نویسنده: موسى نجفى لینک مطالب مرتبط: علوم اجتماعی و پیوندهای آن با علوم شرعی دانش اسلامی؛ نگاهی متفاوت، چالشی نو... قلمرو دین، عرصه سیاست، همپوشانی یا...؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]