واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حكومت و جامعه الهی
می دانیم که یك جامعه بدون یك نظام حكومتى نمىتواند زندگى مطلوب داشته باشد و به اهداف مادى و معنوى خود نائل شود. بعضی از وظایف حداقلی هر حکومت عبارتند از:اسلام همان گونه كه براى فرد، حفظ دین را بر هر كار دیگر مقدم مىداند و براى نگهدارى دین، بذل مال و جان را توصیه مىكند ، براى جامعه نیز حراست و پاسدارى دین را به هر قیمتى كه باشد، واجب و بایسته دانسته است.1 ـ حفظ نظم و امنیت درونى جامعه.2 ـ تصدى آن دسته از امور و شؤون اجتماعى كه متصدى خاصى ندارد.3 ـ بر آوردن نیازهاى علمى و معنوى مردم یا به تعبیر دیگر، تعلیم و تربیت آنان.4 ـ متناسب و متعادل ساختن همه فعالیتهاى اقتصادى و مادى افراد جامعه.5 ـ دفاع شایسته از جامعه در برابر دشمنان بیرونى آن.6 ـ رفع اختلافات و منازعات افراد یا گروهها و احقاق حقوق هر یك.7 ـ وضع احكام و مقررات جزئى اجتماعى.یكى از وظایف اساسى «حكومت» و بلكه مهمترین وظیفه آن، تعلیم و تربیت دینى و اخلاقى افراد جامعه می باشد .اگر دقت كنیم درمىیابیم كه مجموع وزارتخانههاى موجود در یك كشور، به انجام دادن همین هفت وظیفه اشتغال دارند؛ وزارت كشور ایجاد و حفظ نظم و امنیت را در داخل مملكت بر عهده دارد و نیروهاى انتظامى را به همین منظور به كار مىگیرد؛ در واقع، نیروهاى انتظامى پشتوانه اجراء قوانیناند و نمىگذارند كه فرد یا گروه خاصى از عمل به مقتضاى قانون سرباز زند.مىدانیم كه همواره هر وظیفهاى توأم با یك سلسله اختیارات است؛ نمىشود انجام دادن وظیفهاى را از كسى بخواهند و وسائل عمل به آن وظیفه را در اختیار وى نگذارند. از این رو معقول نیست كه وجود حكومت را براى یك جامعه ضرورى بدانیم و براى حكومت چندین وظیفه قائل شویم، در عین حال، براى آن هیچ گونه اختیار قانونى منظور نداریم. همان ادلهاى كه براى حكومت وظایفى چندگانه اثبات مىكند، ضمنا مقتضى آن است كه حكومت، قدرت قانونى براى عمل داشته باشد. براى آن كه حكومت به وظایف خود عمل كند و به اهداف منظور برسد، باید قدرت اجرائى متناسب را دارا باشد. پس مجملا مىتوان گفت همان گونه كه براى حكومت یك رشته وظائف ثابت مىگردد، یك سلسله اختیارات هم اثبات مىشود.اسلام دینى است كه داراى كاملترین و مطلوبترین نظام حقوقى كه تا روز قیامت از ارزش و اعتبار برخوردار است و مدعى است كه براى جمیع ابعاد و وجوه زندگى فردى و اجتماعى همه آدمیان ـ در همه اعصار ـ احكام و مقررات دارد.امتیاز جامعه الهىنكتهاى كه توجه بدان ضرورت دارد، این است كه جوامع الهى ـ مخصوصا جامعه اسلامى ـ براى امور معنوى اهمیت فراوانى قائلند. اسلام همان گونه كه براى فرد، حفظ دین را بر هر كار دیگر مقدم مىداند و براى نگهدارى دین، بذل مال و جان را توصیه مىكند ـ چنانكه در وصایا و سفارشهاى امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام آمده است. ـ براى جامعه نیز حراست و پاسدارى دین را به هر قیمتى كه باشد، واجب و بایسته دانسته است. از دیدگاه اسلامى اگر موجودیت دین در معرض تهدید و مخاطره قرار گرفت، براى دفاع از آن، جانها باید فدا شود، چه رسد به اموال. هنگامى كه در جامعه، دین اصالت دارد باید اولا: همه احكام و مقررات اجتماعى و حقوقى به گونهاى وضع شود و جمیع اعمال و فعالیتهاى جمعى چنان صورت پذیرد كه نه فقط با اهداف متعالى دین و اخلاق مخالفت و منافات نداشته باشد بلكه با آنها موافقت داشته و در راه تأمین آنها قرار گیرد. ثانیا: یكى از وظایف اساسى «حكومت» و بلكه مهمترین وظیفه آن، تعلیم و تربیت دینى و اخلاقى افراد جامعه باشد . یك جامعه الهى و اسلامى به امور معنوى و مسائل دینى و اخلاقى اهتمام فراوان دارد و برآورده شدن همه نیازهاى متعدد و متنوع خود را در چارچوب دین و اخلاق مىخواهد. و همین است فرق اصلى این جامعه با سایر جوامع.ضرورت وجود حكومت از دیدگاه اسلامتا كنون به خوبى روشن شد همان گونه كه جامعه نیاز به وجود احكام و مقررات اجتماعى و حقوقى دارد و بر این اساس نیازمند به قانونگذار است احتیاج به اجراى احكام و مقررات هم دارد. بنابراین، محتاج حاكم است. صرف وضع قوانین و آوردن آنها بر روى كاغذ و از بركردن و در سینه داشتن آنها دردى را دوا نمىكند. در طول تاریخ بشرى، همواره كسانى بودهاند كه یا حقوق خود را نمىشناختهاند یا با دیگران، درباره حدود و مرزهاى حقوق خود، اختلاف نظر داشتهاند یا با علم به حقوق خود، در مقام تعدى به حقوق سایرین بر مىآمدهاند و به هر تقدیر، جامعه را دستخوش هرج و مرج و بىعدالتى مىكردهاند. چنین كسانى اكنون نیز هستند و در آینده هم خواهند بود. براى آن كه نظام جامعه دچار اختلال نشود و شیرازه امور از هم نگسلد، به ناچار باید دستگاهى وجود داشته باشد كه با قدرت و شوكت خود ضامن اجراى قوانین شود و متخلفان را به راه آورد یا به سختى گوشمالى دهد. براى آن كه آدمیان به مصالحى كه هدف زندگى اجتماعى نیل بدانهاست برسند، باید قوانین مو به مو، به مرحله اجرا و عمل درآید و این ممكن و میسر نخواهد گشت جز با وجود «حكومت».اسلام دینى است كه داراى كاملترین و مطلوبترین نظام حقوقى كه تا روز قیامت از ارزش و اعتبار برخوردار است و مدعى است كه براى جمیع ابعاد و وجوه زندگى فردى و اجتماعى همه آدمیان ـ در همه اعصار ـ احكام و مقررات دارد. چنین دینى نمىتواند وجود حكومت را ضرورى و بایسته نداند. پس ما به دلیل عقلى قطعى اثبات مىكنیم كه اسلام، هم براى حكومت احكام و مقرراتى دارد و هم وجود حكومت را براى جامعه مسلمین ضرورى مىداند؛ و نیازى به ادله تعبدى نداریم. حتى اگر یك آیه یا یك روایت هم درباره این مسأله نمىبود، مشكلى نداشتیم. البته ادله تعبدى نیز هست كه باید در فقه مورد مطالعه و بررسى واقع شود اما نباید از این دلیل عقلى قطعى غفلت كنیم. به تعبیر دیگر اگرچه تمسك به ظواهر الفاظ آیات و روایات اشكالى ندارد، ولى باید بدانیم كه این دلیل یقینى عقلى بر همه آنها مقدم است.خلاصه، جاى هیچ شك و شبههاى نیست در این كه اسلام وجود حكومت را براى امت اسلامى ضرورى مىداند. احتمال این كه این دین ضرورت وجود حكومت را نفى كند یا حتى درباره این مسأله ساكت باشد، به كلى منتفى است. پس اصل این مسأله از قطعیات و یقینیات دین مقدس اسلام است. اگر بحثى هست در خصوص كیفیت حكومت و چگونگى تعیین حاكم و حدود وظائف و اختیارات او و امثال این است كه باید با رجوع به كتاب و سنت قطعیه معلوم گردد.منبع: كتاب: حقوق و سیاست در قرآن، ص 181 - نویسنده: محمد تقى مصباح یزدى لینک مطالب مرتبط: علوم اجتماعی و پیوندهای آن با علوم شرعی دانش اسلامی؛ نگاهی متفاوت، چالشی نو... توسعه سیاسى در نظام سیاسى اسلام اسلام و سرمایه دارى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 400]