تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آنگاه که روزه مى ‏گیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه ‏دار باشند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837756821




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مقاله های روز مبعث


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: مقاله های روز مبعث
بعثت پیامبر، بارقه ى نور علم و نبوت بر ظلمت جهالت
به نام خدا
“اقراء” بخوان ، به نام پروردگارت ، پروردگارى که تو و همه انسان ها را خلق کرد، بخوان و او را به بزرگى یاد کن ، کسى که به تو خواندن را آموخت. این جملات زمانى بر محمد (ص ) خوانده شد که او از خواندن و نوشتن چیزى نمى دانست.
بخوانم ؟ چگونه بخوانم در حالى که ; با صدایى لرزان و پر التهاب پرسید !خواندن نمی دانم
آیا رسالتى که محمد (ص ) مىبایست بار سنگینش را بر دوش مىکشید و پیش از او پیامبرانى همچون عیسى (س ) و موسى (س ) بشارتش را داده بودند پایه هایش بر خواندن استوار مىشد و آن چه را که به او تکلیف شده بود ابتدایش علم و آگاهى و اندیشه و دانش بود؟ موجى از ترس و دلهره بر دل محمد (ص ) افتاد و او را در تردید و گمان فرو برد.
جبرییل که با طنین خود، نغمه ى”بخوان ” را بر محمد (ص ) زمزمه کرد،بر اندام او آگاهانه لرزه اى افکند و بر پیشانیش عرق سردى را افشاند و او را وادار کرد که خود را بر لفافه اى بپیچد.
اى محمد (ص ) بدان که ; بانگ امین خدا بر محمد امین ، او را به خود آورد که هیچ چیز و هیچ کس به جز پروردگارت نمىتواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخیز و مردم را بشارت بده و خداى خود را به پاکى یاد کن .


محمد (ص ) از جانب پرورگار و براى انذار و هدایت مردم ماموریتى بس دشوار یافته بود و مىبایست که بر این ماموریت استقامت کند، همانطور که به او امر شده و دستور داده شد.
بدین سان محمد (ص )برانگیخته شد تا علم و آگاهى بر سریرظلمت و تاریکى بنشاند و در مسیر هدایت انسان از هیچ چیز فرو نگذارد.
به گواه تاریخ این روز بزرگ در بیست و هفتم ماه رجب و سیزده سال قبل از هجرت و زمانى که پیامبر چهل سال بیش نداشت ، صورت گرفت .
محمد (ص )در دورانى به رسالت مبعوث شد که جهل و نادانى بر اجتماع انسان ها سایه افکنده بود و نه تنها عربستان بلکه بسیارى از سرزمین هاى دیگر در گمراهى بسر می بردند.
آیین و سنت هاى ناپسند و غیراخلاقى رواج یافته و ثروت اندوزى و تفاخر به حد اعلاى خود رسیده بود.
مردم در جامعه از امنیت اجتماعى برخوردار نبودند و از آزادى و استقلال نیز خبرى نبود.
نظام سیاسى و اجتماعى تنها در قبیله ها پایه ریزى مىشد و بزرگ قبیله تنها کسى بود که قانون اجتماعى را تنظیم مىکرد.
آن که زر و زورش بیشتر بود حرفش خریدار داشت و آن که این ها را نداشت برده ى بىچون و چراى زورمداران بود.
نظام برده دارى و تبعیض هاى اجتماعى و نیز تقسیم بندى انسان هایکى از قوانین محکم در نظام سیاسى بشمار مىرفت .
از دانش تنها شعر و شاعرى مفهوم داشت و کلمات تنها براى استهزا و تفاخر بکار گرفته مىشدند.
علم و اندیشه در دیرها و معبدها محبوس بود و تنها اعراب بیابان گرد و برخى از قبیله ها به فصاحت کلام مشهور بودند.
در تجارت و سوداگرى ، ربا رایج بود و این شیوه در داد و ستد بر سود عادلانه ، غلبه داشت .
خوشگذرانى، مىگسارى، باده نوشى و بىارادگى در جامعه رواج داشت ، زنان و دختران از هیچ جایگاه اجتماعى برخوردار نبودند و تنها براى تطمیع مردان مورد استقبال قرار مىگرفتند.
در چنین زمانى بود که رسالت پیامبر به او ابلاغ شد و بعثت او آغاز شد و نبى اکرم (ص ) با دانشى که در کتاب الهى جمع شده بود به تبلیغ رسالتى که بر عهده اش گذاشته شده بود، پرداخت .
رسول خدا (ص ) اصلىترین وظیفه رسالت و نبوتش را تکمیل کردن کارهاى خوب و اخلاقى ذکر فرموندند و خطاب به مردم گفتند : من مبعوث نشدم مگر براى کامل کردن اخلاق .
دانش مبتنى بر وحى، سیماى آرام و چهره ى متین ،تواضع و خشوع براى مومنان و خشم و شدت براى کافران ، رافت و مهربانى با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام ، ایجاد حقوق برابر براى همه و تثبیت فرهنگ آزادى در جامعه ، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان و نیز انجام صله رحم از خصلت هاى ویژه پیامبر اکرم بود که بعد از رسالتش موجب جذب مردم به آیین اسلام مى شد.
توصیه پیامبر به مردم ، فراگرفتن دانش و سواد و تفکر و اندیشه بود بطورى که مىفرمودند : از گهواره تا گور دانش بیاموز و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، در سرانجام و عاقب آن کار نیک بیاندیش. ( علیرضا جباری )
******************
مبعث حضرت محمد (ص)
حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ص) ، آخرین پیامبر الهی است ، که برای هدایت بشر و راهنمایی دایمی انسان ها ، از سوی پروردگار سبحان برانگیخته شد . نام مبارکش : محمد . در تورات و برخی از کتاب های آسمانی ” احمد ” نامیده شده است .
هم چنین مادرش آمنه بنت وهب ، پیش از نامگذاری وی توسط عبدالمطلب به محمد ، وی را ” احمد ” نامیده بود . (۱) کنیه اش : ابوالقاسم و ابو ابراهیم . القاب شریفش : رسول الله ، نبی الله ، مصطفی ، محمود ، امین ، امی ، خاتم و ? (۲) حضرت محمد (ص) ، به روایت شیعه در ۱۷ ربیع الاول و به روایت اهل سنت در ۱۲ ربیع الاول عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود . (۳)
پدرش عبدالله بن عبدالمطلب ، دو ماه پیش از تولد وی ، از دنیا رفته بود . مادرش آمنه بنت وهب بن عبد مناف ، از بانوان صالحه ، جلیل القدر و عاقله بود و در طهارت و تقوا در میان بانوان قریش ، کم نظیر و سرآمد همگان بود . وی نیز ، پس از دو سال و چهار ماه و به روایتی ، پس از شش سال از تولد تنها فرزند دلبندش حضرت محمد (ص) ، بدرود حیات گفت . (۴) کفالت حضرت محمد (ص) بر عهده جدش عبدالمطلب بود و پس از وفات عبدالمطلب ، بر عهده فرزندش ابوطالب ، قرار گرفت . (۵) به هر روی ، آن حضرت در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل ( مطابق با سال ۶۱۰ میلادی ) ، در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد .
آن حضرت در حالی که در غار حرا ، در حوالی مکه معظمه ، به عبادت و نیایش می پرداخت ، جبرئیل امین بر وی نازل شد و بر وی آیاتی از قرآن مجید را به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت ، بخواند و وی را به کسوت نبوت مفتخر ساخت .
نخستین آیاتی که بر آن حضرت فرود آمد ، آیه های سوره ۹۶ قرآن مجید ، یعنی سوره علق بود (۶) و در آن آمده است : بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ . اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ . خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ . اِقْرَا وَ رَبُّکَ الْاَکْرَمُ . اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ? به روایتی ، جبرئیل امین با هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و برای آن حضرت ، کرسی عزت و کرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لوای حمد را به دستش داده و گفتند بر فراز این کرسی برو و خدایت را سپاس گو .
به روایت دیگر ، آن کرسی از یاقوت سرخ و پایه ای از آن از زبرجد و پایه ای از مروارید بود و چون فرشتگان به سوی آسمان صعود کردند ، آن حضرت از کوه حرا ، پایین آمد و انوار جلال ، او را فراگرفته بود ، به طوری که کسی توان نظر کردن به چهره مبارکش را نداشت و بر هر درخت ، گیاه و سنگی که می گذشت ، وی را سجده می کردند و با زبان فصیح می گفتند : السلام علیک یا نبی الله ، السلام علیک یا رسول الله . همین که وارد خانه شد ، از نور چهره مبارکش خانه خدیجه کبری (س) منور شد و آن بانوی پرهیزکار پرسید : ای محمد ! این چه نوری است که در تو مشاهده می کنم ؟ حضرت فرمود : این نور پیامبری است ، بگو : لا اله الله ، محمد رسول الله .
خدیجه گفت : من سال هاست ، که پیامبری تو را می دانم و هم اکنون نیز شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و تو رسول و پیامبر خدایی . بدین گونه ، خدیجه نخستین کسی بود که به همسرش حضرت محمد (ص) ایمان آورد . (۷) از میان مردان نیز امام علی بن ابی طالب (ع) ، به محض دیدن چهره نورانی پیامبر (ص) به وی ایمان آورد و شهادتین را بر زبان جاری کرد . از آن پس ، پیامبر (ص) در کنار خانه خدا نماز می گذارد و خدیجه (س) و علی (ع) بر او اقتدا می کردند و نماز می خواندند . (۸) این سه نفر ، با جان و مال و هستی خویش اسلام را پرورانده و فراگیر نمودند .
۱- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص) (جعفر سبحانی)، ص ۵۹
۲- کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج۱، ص ۱۰
۳- کشف الغمه، ج۱، ص ۱۷؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۱، ص ۱۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۳۸۳؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص ۵۹
۴- منتهی الآمال، ج۱، ص ۴۴؛ فرازهای از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص ۶۷
۵- همان و تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۳۸۴ ۶- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص ۹۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۳۸۵
۷- منتهی الآمال، ج۱، ص ۴۷
۸- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص ۹ (۱)
******************
زبان وحى
زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنى در انسان به شمار مى‏رود وساده‏ترین ابزارى است که آدمى مى‏تواند در حیات اجتماعى،معانى متصوره ‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگى‏اجتماعى است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام مى‏گیرد. لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگترین نعمت‏ها یاد کرده است الرحمان. علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان(۱)،پروردگارى که گستره رحمت او موجب گردید تا قرآن را به انسان بیاموزد،بزرگترین نعمتى را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانى‏داشت،نعمت‏بیان بود.
شرایع الهى که براى انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولى ومتعارف بهره جسته است.” و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم(۲)،و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهى‏را]براى آنان روشن سازد”.از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روى‏سخن با مردم است،باید با زبانى قابل فهم ارائه گردد.
قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربى رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است.
? انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ? (۳) “، ما ، قرآن را به زبان عربى و روشن فرستادیم تابتوانید آن را درک کنید”.
? انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون?(۴)، “ماآن را قرآنى عربى قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید.”
به علاوه خداوند زبان قرآن را زبان عربى آشکار معرفى کرده است: ?و هذا لسان عربی مبین?(۵) ?مبین‏?به‏معناى آشکار است.
? نزل به الروح الامین.على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین?(۶) ، “روح الامین[ جبرئیل] آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانى‏ها] از هشدار دهندگان باشى[و آن را] با زبان عربى آشکار [آورد]“.
?و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر?(۷)، “و قرآن را براى پند آموزى سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏اى‏هست؟”.
?فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون? (۸)، “در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند”. ?قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون?(۹)، “قرآنى‏عربى بى‏هیچ پیچیدگى[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند”.
لذا باید گفت:زبان وحى-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است (۱۰)که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگى در بیان بر آنان عرضه شده.
البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره‏مند مى‏شوند. ?انزل من السماء ماء فسالت‏او دیة‏بقدرها?(۱۱)، “از آسمان، باران [رحمت] را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک، به ‏اندازه گنجایش خود روان شدند?.
خداوند این آیه را به عنوان‏?مثل‏?آورده است.
باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهاى متفاوت انسان‏ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایى خود از آن بهره گیرد. لذادر پایان مى‏گوید: ?کذلک یضرب الله الامثال، این گونه است که خداوند مثل‏هامى‏آورد?،یعنى با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیت‏حال را روشن مى‏سازد،زیراگفته‏اند?المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن مى‏سازد?.
آرى قرآن،ظاهرى دارد و باطنى (۱۲)،که ظاهر آن براى همه آشکار است ولى عمق‏باطن آن به اندیشه و تدبر بیشترى نیاز دارد.در جاى جاى قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن داده شده : ?افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها?(۱۳)، آیا در قرآن ‏نمى‏اندیشند، یا[مگر] بر دل‏هاى شان قفل‏هایى نهاده شده است؟!.
همچنین ‏محکمى دارد و متشابهى (۱۴).محکم آن دلالتى رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش ‏و بینش بیشترى لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولى با این وصف هرگز راه‏رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسى بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل‏ رهیابى که در اختیار دارد بستگى دارد. این که در حدیث آمده:?العبارة للعوام‏و الاشارة للخواص‏? (۱۵)به همین حقیقت اشارت دارد،یعنى مفهوم ظاهرى آن براى‏همگان است که نگرشى سطحى دارند. ولى عمق باطنى آن براى اهل تخصص‏است که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکته‏ها و ظرافت‏هاى قرآن،حقایق آن را به دست مى‏آورند.
آن چه گفته شد،بر وفق مقتضاى حکمت الهى است تا سخنى را که براى مردم‏گفته،بر ایشان قابل فهم باشد.به علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهى را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه مى‏شده فهمیده‏اند، وهیچ‏گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبرى گفته باشند:زبان پیامى که آورده‏اى‏براى ما مفهوم نیست!
ولى اخیراً شبهه‏اى مطرح شده که زبان وحى قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهرى آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن براى بشریت‏بسته و درک آن میسور نمى‏باشد.
مى‏گویند:وحى چون پیام الهى و سخن از ماوراى جهان طبیعت است،نمى‏تواند نمایانگر مفهوم حقیقى آن باشد.زیرا واژه‏هاى به کار رفته در لسان‏شریعت،براى مفاهیمى وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(همگونى)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتى ندارد و این‏ناهم گونى میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحى‏را از کار مى‏اندازد.مى‏گویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژه‏ها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمى‏تواند لفظ مستعار نمایانگر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخى زبان وحى را زبان رمز دانسته اند که‏کشف آن براى هر کس میسور نیست.برخى فراتر رفته زبان وحى را تمثیلى و تخیلى‏محض گرفته‏اند که اصلاً از واقعیتى حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنى همانندکتاب‏?کلیله و دمنه‏?که مطالب اخلاقى و تربیتى را در قالب تصویر ذهنى درآورده است.در نتیجه نمى‏توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانى،به حقیقتى ثابت پى‏برد،و با این شیوه خواسته‏اند تا برخى ناهنجارى‏ها(خلاف واقعیت‏ها که احیاناً دراین کتب به چشم مى‏خورد)توجیه کنند و برخى اشکالات وارد بر کتب عهدین را مرتفع سازند.دنباله روها گمان برده‏اند که مى‏توان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جاى خود (۱۶)مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحث‏مختصرى مى‏آوریم:
زبان وحى به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که مى‏توان‏آن را اجمالاً به چهار بخش تقسیم کرد:
۱- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسان‏ها و تنظیم حیات اجتماعى است.
قرآن در این بخش کاملاً صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستورالعمل‏هایى است که‏باید انسان‏ها(مخاطبین اصلى کلام) به خوبى درک کنند تا بتوانند به درستى انجام‏دهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون(۱۷)هر که زبان عربى بداند،به خوبى مى‏فهمد که روى سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها خدایى را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چه‏گذشتگان.باشد تا حالت تقوى(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشته‏باشد،در زندگى پروا دارد و به درستى رفتار مى‏کند.
فهم محتوایى این قبیل آیات،همانند آیه ?احل الله البیع و حرم الربا?(۱۸) و غیره،براى عرب زبانان و عربى دانان کاملاً سهل و ساده است و هرگز با دشوارى مواجه‏نمى‏شوند،مگر براى شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به‏توضیحاتى که در سنت آمده است روشن مى‏گردد.
۲- امثال و حکم: که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‏ها در قرآن‏آمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیت‏هاى حیات بهره گرفته و به انسان‏هاهشدار مى‏دهد تا از گذشته عبرت بگیرند. زیبایى‏ها و زشتى‏هاى گذشته تاریخ‏انسان را،در جلوى چشم وى قرار مى‏دهد تا از آن پند گیرد. خوبى‏ها را دنبال کند واز بدى‏ها دورى جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت ‏بنى‏اسرائیل ‏و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیت‏هایى است که جوامع بشرى باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته‏خود را تکرار ننمایند.
درباره اهل کتاب که گذشته رسواى خود را تکرار مى‏کردند،مى‏فرماید: ?یسالک‏اهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء،فقد سالوا موسى اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله‏جهرة‏?(۱۹)،اهل کتاب از تو مى‏خواهند تا نوشته‏اى از آسمان بر آنان فرود آورى،البته ازموسى درخواستى بزرگ‏تر نمودند و گفتند:خدا را آشکارا به ما بنماى!?.
درباره اعراب مشرک مى‏گوید: ?و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة،کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم‏?(۲۰) ،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمى‏گوید؟یا براى ما نشانه‏اى نمى‏آید؟کسانى که پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بى جا]ایشان را مى‏گفتند،[زیرا]دل‏ها[و اندیشه‏ها]شان به هم‏مى‏ماند?.
درباره ویرانه‏هاى باقى مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدارمى‏دهد: ?وانکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل افلا تعقلون(۲۱)،صبحگاهان و شامگاهان‏بر[آثار ویران شده]آنان مى‏گذرید،آیا[عبرت نمى‏گیرید و]نمى‏اندیشید؟!?.
و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گم راهى را براى خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید. کداب آل فرعون و الذین من‏قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب. ذلک بان الله لم یک‏مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم. کداب آل فرعون‏و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم‏?(۲۲)،این[اشاره به کیفر الهى]دست آوردهاى پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستمکار نیست.
همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا کفر ورزیدند،پس خدا به[سزاى]گناهانشان گرفتارشان کرد.خدا نیرومند و سخت کیفر است.این[کیفر]بدان جهت است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى‏دهد،مگرآن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنى تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنواى دانا است. [رفتارى]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات ‏پروردگارشان را تکذیب کردند،پس ما آنان را به[سزاى]گناهانشان هلاک کردیم‏?.
گونه دیگر?ضرب المثل،مثل زدن‏?است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتى خاص که گوینده،آن را به تصویر مى‏کشد و پیام خود را در قالب آن بیان‏مى‏دارد.قرآن در توانایى ترسیم هنرى و گویا نمودن ضرب المثل‏ها تا سر حد اعجازپیش رفته است. ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلى دارد،ولى خود یک نوع پیام‏رسانى است که در قالب هنر،این رسالت را ایفا مى‏کند.در واقع ابزارى است که پیام‏رسان از آن استفاده مى‏کند. قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروه‏ها با بهترین وجهى هنر تصویر را به کار برده است (۲۳).
قرآن در آیه‏هاى ۱۶ تا ۲۰ سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است.دو حالت درونى و برونى نگران کننده که منافق را فرا گرفته،با کیفیتى شیوا و رسا ترسیم شده است.
در سوره ابراهیم،بیهوده بودن کارهاى کافران را با ضرب المثل،حالت تجسمى‏بخشیده؛ مثل الذین کفروا بربهم،اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون‏مما کسبوا على شی‏ء ذلک هو الضلال البعید(۲۴)،مثل کسانى که به پروردگارشان کافر شدند،کردارهایشان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد.ازآن چه به دست آورده‏اند هیچ[بهره‏اى] نمى‏توانند برد.این است همان گمراهى دورو دراز?.جالب آن که از همان نخست،اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است که‏حالت فنایى آتش سوخته را مى‏رساند!در سوره بقره،کمک رسانى به بینوایان را که‏توام با منت گذارى و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخشش‏هاى ریاکارانه(خود نمایى)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنرى ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسم‏بخشیده است: ?فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على‏شی‏ء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین‏?(۲۵)،پس مثل او هم چون مثل سنگ خارایى‏است که بر روى آن،غبار خاکى[نشسته]است،و رگبارى به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جاى گذارده است. آنان[ ریاکاران]نیز از آن چه به دست‏آورده‏اند بهره‏اى نمى‏برند،و خداوند،کافران را هدایت نمى‏کند?.
این گونه ضرب المثل‏هاى ترسیمى در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون(۲۶).در جاى دیگر مى‏گوید: و لقد صرفنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل(۲۷)،یعنى مثل‏هاى گوناگونى آورده‏ایم،باشد تا ضمیر خفته‏انسان‏ها را بیدار سازیم.
این دو بخش از آیات قرآنى(بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم ومواعظ)کاملاً براى مردم آن روز-که مخاطبین قرآن بودند-و نیز براى همگان تاابدیت روشن و آشکار است و آیه” بلسان عربی مبین(۲۸)،به زبان عربى رسا و آشکار”براى همیشه جریان دارد.
این دو بخش از گفتار قرآن،اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا مى‏گیرد وهیچ گونه ابهام‏و دشوارى در فهم آن براى هیچ کس وجود ندارد.تنها آشنایى با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،براى بهره‏مند شدن از آن،کافى است.
مى‏ماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)که بیش‏تراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است. ولى شیوه‏هاى به کار رفته همان‏شیوه‏هاى متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهرى آشکار و باطنى‏ژرف دارند،و هر کس به اندازه ظرفیت‏خود از آن بهره‏مند مى‏گردد.در زیرنمونه‏هایى از آن را مى‏آوریم:
۳- سخن از سراى غیب: قرآن و هر کتاب آسمانى چون از جهان غیب پیام‏آورده‏اند،ناگزیر از آن جهان شمه‏اى بازگو کرده‏اند.البته این واژه‏ها و الفاظى که براى‏توصیف جهان غیب به کار رفته،براى مفاهیمى وضع شده‏اند که متناسب با عالم‏حس و شهود است و نمى‏توانند کاملا بازگو کننده مفاهیمى باشند که در سراى‏غیب جریان دارد.به علاوه ،ابزار درک ساکنین این جهان،چه ظاهرى (حواس پنجگانه) و چه باطنى(عقل و اندیشه)براى درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمى از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است که درگزاره‏هاى کتب آسمانى درباره مفاهیم غیبى،از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز وکنایه استفاده شده تا به گونه‏اى تقریبى و از باب تشبیه نامحسوس به محسوس‏گزارش کنند.این شیوه متعارفى است که در این گونه تشبیه‏ها،به تقریب بسنده‏مى‏شود و بیان یا درک تحقیقى-با این وصف-امکان پذیر نیست.
به‏?اجنحه (۳۰)،بالها?تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و کار برد آن درنیروهایى که امکانات کار را فراهم مى‏کنند،متعارف مى‏باشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم کار برد دارند و مفهوم حقیقى هیچ یک مقصود نیست.
هم چنین است موقعى که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعله‏هاى آتش‏دوزخ سخن به میان مى‏آید.نمى‏توان عیناً همین مفاهیمى را که در این سرا جریان‏دارد داشته باشد،بلکه متناسب با سراى دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن براى ماآشکار نیست، این از کوتاهى فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این باره‏سخن بیشترى باید گفت تا برخى سوء تفاهم‏ها مرتفع گردد که با توفیق الهى در جاى خود مى‏آوریم (۳۱).
۴- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلى‏مطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحى‏نبود،معلوم نبود که بینش بشرى بدان راه مى‏یافت و شاید براى همیشه چنین باشد.
کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات کمال،که همگى توقیفى است و عقل با کمک وحى بدان راه یافته ممکننیست ،به طورى که تا ۹۹ اسم براى پروردگار شناخته شده است (۳۲) .عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: ?هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان‏الرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر.سبحان الله عما یشرکون.هو الله الخالق البارى‏ء المصور له الاسماء الحسنى،یسبح له‏ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم‏?(۳۳)،او خداوندى است که جز او خدایى‏نیست.به آن چه پنهان و آشکار است آگاه مى‏باشد. رحمت او شامل ،و عنایت‏خاص او کامل است…او فرمان روا و صاحب اختیارى است که درگاه او تا سر حد قداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرت‏و جبروت و کبریایى او بر جهان سایه افکنده است.از آن چه مشرکان مى‏پندارند به‏دور است.او است‏خداى آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامى نشانه‏هاى نیکى و نیک خواهى در او فراهم است.آن چه در آسمان‏ها و زمین‏است[جمله]تسبیح او مى‏گویند[او را ستایش مى‏کنند]او[بر هر چه اراده کند]پیروز و حکمت اندیش است‏?.
راز آفرینش را در آفرینش انسان مى‏توان یافت. انسان آفریده‏اى است‏خدا گونه‏که مظهر تام صفات جمال و جلال الهى است “انی جاعل فی الارض خلیفة(۳۴)”.و دایع‏الهى بدو سپرده شده است:” انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابین‏ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان “(۳۵).انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم‏?اسماء?(پى بردن به حقایق هستى)بدو اختصاص یافت و” علم آدم الاسماء کلها “(۳۶)،و خداوند او را گرامى داشت و “لقد کرمنا بنی آدم”(۳۷).و چون‏او را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایک قرار داد” فاذا سویته و نفخت فیه من‏روحی فقعوا له ساجدین “(۳۸) .بدین سبب تمامى نیروهاى جهان هستى،چه در بالا و چه‏در پایین،در اختیار کامل او قرار گرفت و” سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض‏جمیعا منه “(۳۹).از این رو تمامى اشیا براى انسان آفریده شده است‏یعنى در انسان‏نیرویى آفریده شده تا تمامى نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلى گاه‏حضرت حق قرار دهد،و تمامى صفات جمال و جلال کبریایى حق در وجود اوجلوه‏گر شود.?خلقت ا*****اء لاجلک و خلقتک لاجلی،همه چیز را براى تو-خطاب به انسان کامل-آفریدیم،و تو را براى خود? (۴۰)،زیرا آفریده‏اى که بتواند چنان‏جلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگى را نداشت،لذا درآفرینش او به خود تبریک گفت: ?فتبارک الله احسن الخالقین‏?(۴۱).
انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جاى دیگر چنین توصیفى از انسان‏ارائه نشده است،و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ،خود نشانگر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده است. (۲)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن