واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: بهرام بيضايي: هنر بازيگري نامحدود است بيضايي گفت: تنها مسالهاي كه در فرهنگ غرب حسادت مرا برميانگيزد، نظم و انضباط حاكم بر گروههاي هنري است و اينچنين است كه يك عده افراد حرفهاي با تمرين،تلاش و ممارست اثر درخشاني را خلق ميكنند و حتا بزرگترين هنرمندان هم از تمرين و تلاش دست برنميدارند. بهرام بيضايي گفت: تنها مسالهاي كه در فرهنگ غرب حسادت مرا برميانگيزد، نظم و انضباط حاكم بر گروههاي هنري است و اينچنين است كه يك عده افراد حرفهاي با تمرين،تلاش و ممارست اثر درخشاني را خلق ميكنند و حتا بزرگترين هنرمندان هم از تمرين و تلاش دست برنميدارند. اما در ايران متكي به غروري نابهجا هستيم و با علم لدني كار ميكنيم درحاليكه ما نيز بايد از راه تلاش و كوشش به خلق آثار درخشان دست پيدا كنيم. اين كارگردان تئاتر و سينما كه عصر روز دوشنبه 29 مهرماه دربارهي «بازيگر درون» در نشست تخصصي انجمن بازيگران در خانه سينما سخن ميگفت، با بيان اين مطلب ادامه داد: برخي از بازيگران ما همين كه تصويرشان روي جلد مجلات چاپ شد تصور ميكنند به پله آخر رسيدهاند و خود را بينياز از كسب دانش و تجربه ميدانند، درحاليكه تازه در پله نخست قرار گرفتهاند. بيضايي اضافه كرد: به عنوان هنرمند وظيفه داريم آنچه را كه در زندگي به چشم نميآيد، روي صحنه تئاتر يا پرده سينما به نمايش بگذاريم. چراكه روي پرده يا صحنه به حقيقت دست نمييابيم و تنها ميتوانيم آرزوي نزديكشدن به آن را داشته باشيم و ميدانيم كه به محض انتخاب يك زوايه، از واقعيت دور شدهايم چون واقعيت هزاران زاويه دارد كه ما به آنها بيتوجه بودهايم. به گفته او بازيگر از راه كلمات و رفتارها تلاش ميكند آنچه را كه در زندگي ديده نميشود، براي تماشاگر ديدني كند و اينگونه است كه براي دستيابي به حقيقت وارد قلمرو بازيگري ميشويم. او با اشاره به حضور عوامل گوناگون در خلق يك اثر هنري خاطرنشان كرد: همه عوامل دخيل در يك اثر از جمله بازيگر در فرمت فكري هستند كه آن اثر قصد ارايه آن را دارد. بنابراين در اينجا تكيه به نبوغ فردي كارآمد نيست. كارگردان آثاري همچون «سگكشي» و «مسافران» با بيان اينكه با اصطلاح «نابازيگر» مشكلي ندارد، عنوان كرد: اين اصطلاح سالهاست كه وجود دارد. گاه يك نابازيگر محدود، چيزي محدود را به ما ارايه ميدهد و گاه يك نابازيگر نامحدود، اثري فوقالعاده ارايه ميدهد. چون به تمام ابعاد نقش دست يافته است و گاه نيز يك بايگر حرفهاي نقش خود را آنچنان خوب بازي ميكند كه اين تصور را پديد ميآورد كه او تبديل به خود نقش شده است. بيضايي همچنين درباره ضرورت آموزش بازيگري مطرح كرد: دورههاي آموزشي ميتوانند كمكرسان باشند اما نميتوانند از كسي كه گوهر بازيگري را در خود ندارد، بازيگر بسازند. با اين دورهها ميتوان شيوههاي مطالعه و تمرين را آموزش داد، البته ميتوان بازيگري را از طريق شخصي و با تكيه به مطالعات و تجربيات فردي، آموخت. اين كارگردان سينما و تئاتر با اشاره به درهمآميختن عقل و احساس در كار بازيگري، افزود: عقل، احساس و فن به كمك بازيگر ميآيند تا او بتواند با آنچه غيرواقعي است، واقعيات را به تماشاگر نشان دهد. بهرام بيضايي سپس درباره خطكشي نقشهاي مثبت و منفي توضيح داد: امروزه ديگر اين خطكشيها وجود ندارد. شايد تنها در آثار حماسي بزرگ اين خطكشيها رعايت شود. اما حال كه در عصر فنآوري و عقلگرايي قرار داريم نميتوان نقشها را به بدجنس و خوشجنس تقسيمبندي كرد. با اينحال نميتوان منكر شد كه گاه نقشهاي منفي حتا در آثار شكسپير دوستداشتنيتر هستند و اصولا دوره ما زمان تحصيل و روانشناسي نقشهاست چون ديگر دوره نقش خوب و بد در تئاتر و سينما گذشته است. اين پژوهشگر در توضيح «بازيگر دورن» گفت: در وجود هر بچهاي از همان بدو تولد، بازيگري است كه در او رشد ميكند و در اين معنا همه ما بالقوه بازيگر هستيم. اين بازيگر دورن به ما كمك ميكند تا در موقعيتهاي گوناگون، مصون، موفق و در امان باشيم و در چشم ديگران خوشايند جلوه كنيم و اينگونه است كه هريك از ما براساس موقعيت، نقشهايي را كه از پيش تعيين نشده بازي ميكنيم تا به آنچه دلخواهمان است، برسيم. او تصريح كرد: بازيگر درون با ما رشد ميكند و حال بايد ببينيم كه هنگام بازي روي صحنه يا در برابر دوربين چگونه بايد آن را به سطح آگاهي و شعور خود بياوريم تا به ما كمك كند نه اينكه مانعي بر سر راهمان باشد. نويسنده آثاري همچون «مرگ يزدگرد»، «طومار شيخ شرزين» با اشاره به نامحدودبودن هنر بازيگري ادامه داد: يك بازيگر بايد مدام امكانات ذهني، بدني و بيانياش را گسترش بدهد، زيرا زماني كه ابزار اجرايي او محدود باشد، بازياش هم بسيار محدود ميشود و اينجاست كه مشكلات آغاز ميشود و بازيگر مدام بهانه ميآورد. درحاليكه وقتي بازيگر امكانات گستردهاي داشته باشد، همواره پيشنهادات متفاوتي را به كارگردان ارايه ميدهد و اينچنين ميشود كه بازي او براي تماشاگر خستهكننده نميشود. او با تأكيد بر لزوم آشنايي بازيگر با شيوههاي بازيگري در شرق و غرب اضافه كرد: برخي معتقدند بازيگري نيازمند آموزش نيست، شايد برخي از بازيگران نبوغي داشته باشند اما اين نبوغ بايد پرورش داده شود، بازيگر بايد اشكال گوناگون بازيگري در سرزمينهاي ديگر، خاستگاهها، معناها و چرايي هريك از آنها را بداند تا بتواند در كارش موفقتر شود. كارگردان آثاري همچون «چريكه تارا» و «باشو غريبه كوچك» در بخش ديگري از سخنان خود به تشريح مفهوم «بازي» و «بازيگري» پرداخت و گفت: در دوره ساسانيان تمام سرگرميها را «واچيك» ميناميدند كه اين واژه در طول زمان به «بازي» تبديل شد. بر همين اساس تمام گونههاي خيمهشببازي، نقالي و ... «بازي» را در درون خود دارند. البته در قديم بازيگر به معناي رايج آن در روزگار ما نبوده است بلكه به معناي چرخ روزگار بوده است، با اينحال تا حدود 50 سال پيش اصطلاحاتي مانند گوي بازي، شيشه بازي و ... در كتابها آمدهاند كه آخرين اصطلاحي كه از آن دوره باقي مانده است، سياه بازي است. به گفته بيضايي، در گذشته به بازيگر مقلد ميگفتند كه نوعي معناي ناپسند را هم در خود داشت، هرچند هنوز هم عدهاي بازيگري را ناپسند ميدانند و در معنا بود كه به خرده نمايشهاي شادياور تقليد ميگفتند و در بخش جديتر تعزيه را شبيهخواني ميگفتند. به اين ترتيب كه در اين ديدگاه بازيگر كسي است كه فرد ديگري را به نمايش ميگذارد. به اعتقاد او بازيگري كه ذخيرههاي ذهني و امكانات بدني و بيانياش را گسترش ميدهد، ميتواند با استفاده از تجربياتي كه از سر گذرانده يا گذرانده، براساس آنچه خواند و شنيده در ايفاي بهتر نقش موفق باشد. اما بازيگري كه نميداند چه چيزي را بازي ميكند، بازيگر نيست. نويسنده «نمايش در ايران» با تشريح پيامدهاي كمدانشي در كار بازيگري تصريح كرد: بازيگري كه در خود احساس كمبود كند تلاش ميكند كارگردان و اثر هنري را در حد تواناييهاي خود محدود كند و از اين راه كارگردان خود را كارگرداني كند كه اين ضدفرهنگ بازيگري است. چون بازيگر نبايد اثر را به اندازه تواناييهاي خود محدود كند بلكه بايد تواناييهاي خود را گسترش دهد. اگر بازيگري با متن مشكل دارد بهترين كار اين است كه راستگو باشد و از كارگردان بخواهد تا متن را برايش توضيح بدهد. ضمن اينكه بازيگر نبايد تصور كند كارگردان با پيشنهاداتش دشمني دارد چون گاهي بعضي از پيشنهادات به بهترشدن كار كمكي نميكنند بنابراين لازم است بازيگر به تمام اين مسايل آگاهي داشته باشد. به اعتقاد او هرگز براي يك بازيگر عرصه بازي به پايان نميرسد، همين كه بازيگر حس كند آموزههايش كافي است به ورطه پسرفت و تكرار ميرسدكه همان مرگ هنري است و با اين محدوديتهاست كه بازيگر به كپيبرداري از آثار خود يا ديگران ميپردازد، چون گستره شناخت خود را گسترش نداده است. كارگردان «كلاغ» و «شايد وقتي ديگر» تأكيد كرد: قرار نيست بازيگر چيزي را تقليد كند بلكه بايد نقش را جستوجو كند و با كمك داشتههاي خود و كارگردان دوباره آن را بسازد و درست نيست كه به بهانه خلاقيت در بازيگري، خود را از دانست رها كند. چون بازيگر خود را ارايه نميكند بلكه خود را از طريق نقش ارايه ميكند نه اينكه نقش را از طريق خودش ارايه كند. كارگردان نمايشهايي همچون «افرا» و «شب هزارويكم» در بخش ديگري از اين نشست گفت: بيان تختحوضي و تعزيه مناسب سينما و تئاتر امروز نيست، بلكه اينگونهها مناسب بستري هستند كه در آن رشد كردهاند چراكه تخت حوضي براي تخريب مناسبات نادرست و رياكارانه دوره قاجاريه است و تعزيه نيز زبان حماسي مناسب شكست است كه به كار هر نوع تئاتر يا فيلمي نميآيد. با اينحال بازيگر بايد حتا آمادگي بازي در چنين آثاري را داشته باشد. او در توضيح خلاقيت در كار بازيگري گفت: خلاقيت بازيگر اين است كه نقش را طوري بازي كند كه از آن، او شده باشد نه اينكه متن يا ديالوگها را به دلخواه خود و به بهانه خلاقيت در بازيگري تغيير دهد. ضمن اينكه متأسفانه گاه برخي از بازيگران تصور ميكنند موفقيتشان در ويرانكردن كار بازيگر مقابل است و حتا گاه بازيگر اصلي تلاش كرده تا كار بازيگر فرعي را كمرنگ كند. البته بازيگران ديگري هستند كه موفقيت خود را در موفقيت مجموعه ميبينند، چون اگر كل مجموعه ناموفق باشد بازي خوب بازيگر آن ديده نميشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]