واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: به بهانه نمايش فيلم « سربلند» در سينماهاي تهران و شهرستانها جام جم آنلاين: تن نحيف و زجر كشيده سينماي وطن، همواره از فقر سوژههاي جذاب و تاثيرگذار چونان كودكي كه به جاي شير مادر از شير خشك تغذيه كرده، رنجور بوده و كمتر پيش آمده كه كارگزاران و سينماگران زحمتي به خود دهند و چارهاي براي اين سينما بينديشند، اما همه نيك ميدانيم كه آدمي به اميد زنده است و اگر همين اميد واهي هم نبود، معلوم نبود كه امروزه روز ما در چه حال و احوالي بوديم. اين روزها سينماهاي شهر تهران شاهد عزم و همتي والا هستند كه در قالب فيلمي سينمايي تبلور يافته تا بلكه به قول يك خواننده موسيقي مردم پسند كه ميگويد: «من با زخم زبونات رفيقم/ مرهم بذار با حرفات رو زخم عميقم»، اين فيلم مرهمي باشد بر زخم زبانهايي كه ديگران بر پيكر اين سينما نهادند. اگر شما هم از مقابل سينماهاي فرهنگ، آزادي، فلسطين،گلريز، مركزي، كارون، تهران، جي و پيوند عبور كرده باشيد، حتما بر سردر اين سينماها تصويري از دو جوانمرد رشيد سينما يعني «سروش صحت» و «سعيد تهراني» را ديدهايد. برخي سينماروها به اشتباه گمان كردهاند اين تصاوير مربوط به تبليغات يك مارك لباس داخلي است و به همين دليل به جاي ايستادن در صف بليت آن فيلم، وقت شريف خود را صرف ديدن آثار كم ارزش داخلي كردهاند، اما آن عده روش ضمير و دقيق كه با اندك سوزاندن فسفر، متوجه اصل ماجرا شده و با خريد بليت پا به داخل سينما گذاشتهاند، لحظاتي بعد از آغاز فيلم خود را با شاهكاري مواجه ديدهاند كه الحق و الانصاف سينماي ايران تا سالهاي سال مانند آن را نخواهد ديد، كما اين كه در گذشته نيز كه مانند آن را ديد، از شدت تلالو نور آن تا مدتها به امراضي همچون نابينايي و كو رنگي مبتلا شد. (و احوط اين است). شكي نيست كه در اين وانفساي نمايش فيلمهاي تجاري و به درد نخور، حضور چنين فيلمي بر پرده سينماها چند حسن دارد كه مهمترين آن سربلند نمودن سينماي ايران است و صد البته كه كشف ديگر ثمرات آن مسلتزم حضور هياتهاي حقيقت ياب است. اولين و مهمترين واقعيت موجود در اين فيلم، اقتباس آن از يكي از آثار ارزشمند سينماي گذشته ايران است. گويا سعيدخان تهراني، كارگردان برجسته سربلند و سعيد رحماني فيلمنامه نويس آن، با برداشتن بيل و كلنگ و نبش قبر سينماي گذشته، در لابلاي استخوانهاي پوسيده اين سينما به اثري برخوردهاند با نام «كوچه مردها» كه با نام«Alley that men Buck on there» در جهان نمايش داده شد و اين فيلم همان است كه در آن مرحوم فردين به همراه ايرج خان قادري از استارهاي سينماي گذشته، در نقش دو رفيق حضور مييابند كه هر دو به دليل قلت زنان و دختركان دم بخت، به يكباره و مشتركا عاشق دختركي واحد ميشوند و اين مساله سببساز كشمكش و درگيري ميان آنها ميگردد. شنيدهها حاكي است در آن نسخه كه تحت تاثير فشارهاي رژيم پهلوي ساخته شد، بخشهاي فراواني حذف گرديد كه در اين نسخه فعلي بازسازي شده و مورد استفاده قرار گرفته است. بخشي از اين مسائل همان حرفها و نكات سياسي است كه به مبارزات دو جوان محوري داستان با رژيم سراز پا دندان مسلح طاغوت اشاراتي بس شگرف و دقيق دارد و همين مساله است كه سبب شده تا چهره خطخطي شده سينماي ايران در مجامع جشنوارهاي را بازسازي كند. سربلند به حق با به تصوير كشيدن رسم و رسوم جوانمردي اين مهم را محقق كرده است. با اين مقدمه چيني، بد نيست اندكي هم نقب بزنيم به داستان و بگوييم كه قصه از جايي آغاز ميشود كه يك جوان الكي خوش و شنگول مسلك كه به كفتربازي اشتغال دارد، طي برخورد با جوان لوطي و با مرام و تحصيل كردهاي كه نقش او را خود سعيد پاشنه طلا ايفاء ميكند اسير و رام ميشود. ماشاءالله به اين سعيدخان تهراني با اين داستان! واقعا انسان ميفهمد كه خداوند بيجهت اين همه بزرگي به كسي نميدهد. به به از اين جوانمردي! مرحبا! ماشاءالله از اين جوانمردي! در ادامه اين جوان لوطي به سادگي از عشق خود ميگذرد تا اين جوانك به عشق خود برسد. بد نيست بدانيد در شروع فيلم، خودگويي عارفانه دختر زيبارو و تنها با امامزاده، تاثيري بس عميق در حد و اندازه چاقوي ضامندار بر مخاطب ميگذارد كه بياني عارفانه دارد و يادآور سخنان معاون سينمايي در سدههاي پيشين است. بيت: به جرم عشق توام ميكشند غوغايي است تو نيز بر لب بام آ، كه خوش تماشايي است آغاز فيلم با چنين صحنههايي است و صدالبته هيچ يك از آنها به اندازه ورود خود سعيدخان به داستان موثر و اعصاب خوردكن نيست. دوربين در اولين صحنه ورود سعيدخان به داستان، با احتياطي فراوان به او نزديك ميشود، اخمهاي درهم؛ اوج تفكر و غم نشسته بر دل او، هنگام شنيدن وضع پسربچهاي مفلوك كه پدرش در اثر دود دادن كراك به كتك زدن او روي آورده، حال هر مخاطبي را منقلب ميكند. بيت: دوش ميآمد و رخسار برافروخته بود تا كجا باز دلغمزدهاي سوخته بود چنين است كه پي ميبريم همانا لات و لوتهاي قديم در مبحث كودكآزاري از بهزيستي امروز جلوتر بودهاند و اينچنين است كه بهزيستي بايد در مقابل آنها لنگ بيندازد. سعيدخان در ادامه فيلم در مردانگي چيزي كم نمي گذارد و مرد مفلوك را در چشم به هم زدني به عكس برگرداني تبديل ميكند. فيلم محشون از تصاويري توام با معناگرايي صرف است. سياه و سفيد بودن اثر نيز در تشديد اين حس به ياري مخاطب آمده و در قدم به قدم فيلم صفا و مردانگي را رواج داده است. البته نبايد از اين مساله غفلت كرد كه انديشه ماترياليستي حاكم بر سينما را نيز در اين فيلم با يك جمله كه در وصف چاقو بيان ميشود، به چالش كشيده ميشود: «اين فقط به درد نامردا ميخوره!» طبق گفتههاي بسياري از منتقدان اين فيلم «تو نميري» جزو فيلمهاي تاثيرگذار است و اين مساله است كه سبب ميشود از فرد جينگيلي مستوني مثل سروش صحت، يك آهنگر زبردست ساخته ميشود. از اين فقره عشق و عاشقيها و جوانمرديها جوانان امروز جامعه ما به كلي دورند. نكته ديگر اين كه در جا به جاي فيلم، سعيدخان با اداي دين به فيلم گنج قارون، خود را به عنوان چهرهاي ارزشمند معرفي ميكند كه چيزي در حد و اندازه صندوق ذخيره ارزي سينماي ما اهميت دارد. همانا از اين صحنه ميآموزيم كه «بزن بر طبل بيعاري كه آن هم عالمي دارد» و اين همان چيزي است كه جامعه امروز ما بدان بسيار نيازمند است. شايد بيراه نباشد بگوييم كه بخش عمدهاي از توفيق فيلم مديون قد و بالاي آرنولد گونه سعيدخان است. سعيدخاني كه هرچند در بخشهايي از داستان به كسوت ساواكي جماعت درميآيد، اما اين مساله سببساز آن نميشود كه در مقابل دختري كه به سياق «مخ زني» وارد داستان شده تا او را به راه ناباب بكشاند، كم بياورد. فيلم از اين مرحله و با ورود ابوالفضل پورعرب روندي ديگر به خود ميگيرد تا كارگردان اين نكته را ثابت كند كه «رفيق رفيق است، حتي اگر ساواكي باشد». فيلم البته براي آنكه تلخيهاي صحنههاي گذشته را سبب ساز آزار مخاطب نكند، براي پايان خود شيوهاي «كمدي پلاستيك» گونه به كار ميگيرد كه همين مساله سبب ساز ولولهاي در جمع تماشاگران ميشود. بيت: آن پريشاني شبهاي دراز و غم هجر عاقبت در قدم گيسوي يار آخر شد چنين است كه در پايان داستان، سعيد خان كه حالا دانشجويي ورزيده شده، به قاعده مراد بيك رحمتالله چوبكشي كرده و با چند ضربه جانانه ريشه ساواك را از بيخ و بن ميكند و اندكي بعد به همراه دوست خود، «بوچ كسيدي و ساندنس» وار، خود را مذبح بدكاران و نامردان قرباني ميكنند. ياللعجب! واقعا آدمي با ديدن اين فيلم چيزي نميتواند بگويد جز در تحسين سازندگان اين اثر و ارزاني داشتن اين نيم بيت به كارگردان كه: «هزاران زرشك و تمشك ارزاني تو باد!» رضا استادي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1055]