واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: انديشه سياسي هانا آرنت بر شالودهاي فلسفي قرار دارد كه در كتاب وضع بشري آمده است. كتاب وضع بشري نخستين نوشته از 2 نوشته عمدهاي است كه فلسفه سياسي و نظريه اصلي آرنت را در بر دارد. وضع بشري مفهومي است مشابه طبيعت بشري، اما البته با آن يكي نيست. آرنت مفهوم طبيعت بشري را قابل تعريف و تدقيق نميداند و به جاي آن مفهوم وضع بشري را ساخته كه قابل تعريف و وارسي است. در اين نوشتار وضع بشري در انديشه هانا آرنت بررسي ميشود. وضع بشري كه بيشتر آن را دستاورد اصلي آرنت در فلسفه سياسي در تقابل با علوم سياسي ميدانند، كتابي سنگين و گاه گيجكننده است. مري مككارتي درباره اين كتاب ميگويد: «اين كتاب همچون سرچشمههاي توتاليتاريسم قادر است غافلگير كند، هيجان و دلهرهبرانگيزد و عاقبت چون روز روشن و واضح بنمايد». وضع بشر عبارت از تواناييها و خصوصياتي است كه در زندگي مشترك و همپيوندي انسانها پديد آمده و به صورت يك هستي بشري خاص تبلور يافته است. به تعبيري، وضع بشري به معني مجموع فعاليتهاي بشري است كه روي هم محيط خارجي انساني را به وجود آورده است. تاريخ ازجمله تجليات اين هستي بشري است. تواناييهاي بشر كه جهان خاص او را ميسازد، شامل تواناييهايي چون زحمت، كار، كنش و تفكر است. آرنت 3 توانايي اول را در كتاب وضع بشري و توانايي چهارم را در كتاب حيات ذهن بحث و بررسي كرده است. اين 3 توانايي روي هم زندگي عملورزانه را در بر ميگيرند كه آرنت آن را در برابر زندگي نظرورزانه قرار ميدهد. هر يك از اين 3 توانايي وجه خاصي از زندگي بشر را ميسازند. زحمت با توليد و بازتوليد لوازم حيات مربوط ميشود، كار با صنعتگري و سازندگي ارتباط دارد و كنش نيز با چيزي پيوند مييابد كه آرنت آن را وضع تكثر انساني ميخواند. زحمت وجه زيستشناختي انسان، كار وجه سازندگي و خلاقيت او و كنش وجه مشاركتجويي و زندگي جمعي انسان است. مقوله زحمت ميان انسان و حيوان مشترك است؛ چون حيوان نيز بايد براي حيات و بقا در محيط جدال كند. در جامعه انساني زحمت با دامنه فعاليت اقتصادي مطابقت دارد و كار با فرآوردههاي فرهنگي. كنش نيز شالوده زندگي سياسي است. اين مقوله اخير اساسا به ارتباط با ديگران و تجربه مشترك پيوند دارد. مقوله كنش عاليترين جلوه وضع بشر يا هستي خاص بشري است. كنش همچون مهمترين جزء زندگي عملورزانه است. كنش در جمع و در وضعيت كثرت معنا پيدا ميكند. جدا كردن اين 3 مفهوم از يكديگر وجه تحليلي خاصي دارد و اينها در واقع 3 طرح بنيادين فلسفه آرنت را ميسازند. آرنت به وسيله اين 3 مقوله وضعيت تاريخي بشر و وضعيت كنوني او را تحليل ميكند. ويژگي جامعه معاصر و تبيين پيدايش پديدهاي به نام تماميتخواهي نيز با اين چارچوب مفهومي صورت گرفته است. حوزه زحمت، حوزه ضرورت تام است. در اين حوزه جايي براي آزادي وجود ندارد؛ اما حوزه كار مجال آزادي بيشتري دارد. در حوزه كار يك طرف معادله انسان است و طرف ديگر طبيعت. چون طبيعت مقهور قوانين طبيعي است كار انسان نيز كه با طبيعت سر و كار دارد از ضرورت فارغ نيست؛ اما حوزه كنش قلمروي رابطه بين انسانهاست. در اينجا هر دو طرف معادله انسان است. اين حوزه قلمروي بيشترين آزادي و جايگاه والاترين جلوه آزادي است. به گفته آرنت، علت وجود سياست آزادي است. وي ميگويد مفهوم كلاسيك جمهوري با اين مفهوم از آزادي و سياست مرتبط است. كنش متضمن اين معناست كه دنيا نه جايگاه فرد انسان، بلكه جايگاه انسانهاست. از اين معنا مفهوم تكثر زاده ميشود. تكثر نيز مستلزم تمايز و برابري هر دو است. تمايز و برابري نيازمند گفتگو است. اگر تكثر نبود، نياز به كنش و سخن گفتن نبود و اگر برابري نبود امكان درك يكديگر نبود، پس مفهوم تكثر انساني هم فرديت و انفراد انسانها را در بر دارد و هم وابستگي متقابل آنها را. كنش برخلاف كار حاصل ملموس ندارد و در معرض بيهودگي است. سياست بايد كنش را و از اين طريق وضع بشر را سامان دهد. سياست براي اين كه بتواند چنين باشد، بايد به تكثر وفادار بماند. قدرت سياسي نه از قهر كه از كنش هماهنگ انسانها زاييده ميشود. سياست حوزه اقناع است نه زور. آرنت هواخواه جمهوريخواهي كلاسيك است. چنان كه او ميگويد: در جهان باستان، يعني يونان و روم باستان عرصه خصوصي و عرصه عمومي از يكديگر جدا بودند. عرصه خصوصي عرصه زحمت و كار و عرصه عمومي عرصه كنش بود. از همين رو عرصه عمومي عرصه آزادي بود. شهروندان عصر باستان عرصه عمومي را عرصه آزادي ميدانستند و آن را پاس ميداشتند. آرنت از دست رفتن تمايز ميان عرصه عمومي و عرصه خصوصي را بنياديترين شالوده از دست رفتن آزادي و زمينه اصلي پيدايش نظامهاي استبدادي و سرانجام تماميتخواهي ميداند. از دست رفتن تمايز عرصه عمومي و خصوصي نيز هم با تزاحم جامعه براي عرصه عمومي و هم با نگرشها و نسخههاي فلاسفه سياسي براي عرصه عمومي مرتبط است. جامعه مدرن زحمت را كه خصوصيترين فعاليت است به عرصه كنش كه والاترين عرصه آزادي است كشانده است. آرنت با اين تحليل يكي از مهمترين دلمشغوليهاي انديشمندان معاصر را كه در مفاهيمي چون سلطه عقل ابزاري؛ شيئيشدگي يا غلبه فناوري بر تقدير انسان در انديشه كساني چون وبر، لوكاچ، ماركوزه و بسياري ديگر آمده است، به شيوه خاص خود تبيين كرده است. آرنت جامعه مدرن را كه غرق در مصرفگرايي است جامعه زحمتكشان به مفهوم منفي؛ يعني كساني كه بايد در عرصه زحمت مشغول باشند به شمار ميآورد. اين خلط يعني ورود زحمت كه عرصه ضرورت و فقد آزادي است به عرصه كنش كه عرصه آزادي است وضعيت بشري را به كلي دگرگون كرده است و آن را در معرض جديترين آسيبها ازجمله تماميتخواهي قرار داده است. در اين ميان، نظريهپردازان سياسي مدرن هم كه آرمانهاي برابري اجتماعي را رواج دادهاند، مقصر هستند. آرنت با برابري سياسي موافق، ولي با برابري اجتماعي مخالف است. آرنت از ماركس انتقاد ميكند كه فعاليت زحمتكشانه را پايه نظريه خود در مورد رهايي انسان قرار داده است. وي معتقد بود براي اين كه تماميتخواهي محل بروز يابد، بايد تجارب بشر و وضع بشري در قرن بيستم از پايه دستخوش دگرگوني عميقي شده باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 266]