واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهي كه از گذشتههاي دور تا امروز ادامه دارد؛خليجفارس و باورهاي ايراني - اكبر ياوريان
با نگاهي گذرا به نقشههاي جهان درمييابيم كه اهميت موقعيت استثنايي جغرافيايي ايران و شرايط مستعد زيستمحيطي و تاريخي اين قسمت از كره خاكي و بالطبع رشد و بالندگي تمدن ايراني بر بستر آن، سبب تحرك رقباي طمعكار شده كه همواره در راه تحقير و تخريب كانون آن بودهاند. در اين راستا تاريخنگاران غربي باسابقهاي به اندازه زمان آشنايي يونانيها با اين تمدن و شكوفايي آن از روي كينهورزي و حسادت، پيوسته به تحريف تاريخ، فرهنگ و هنر ايراني و رشد بالا و نتايج اثرگذار آن پرداختهاند. بارها روسياهي پيشتازان دروغپرداز اين گروه مانند هرودت در جعل تاريخ به اثبات رسيده است.
دست يونانيمابها و سپس به دنبال آن (و شايد برآمده از همين آستين) اعراب و بيگانهپرستها آلوده در اين جنايات بوده و جالبتر آنكه امروز هم پسماندگان و پسآيندگان اين دو در كنار هم، يكي بانگ كذايي را سر ميدهد و ديگري به تاييد و ترويج آن ميپردازد. در برگبرگ صفحات تاريخ و در اثر تلاش پژوهشگران دلسوز، نمونههايي از اين تقلبها برملا شده است، از جمله: 1-جابهجايي نام هند از منطقه جنوب ايران به هندوستان امروزي. واژه هند از پارسي باستان هندو hindu همريشه با در كتبيههاي عيلامي hiinduis نام سرزمين خوزستان كنوني بوده كه به بهارات نام قديم هندوستان اطلاق شده است. (رجوع به كتاب چهارسو، حسين شهيدي 1365/207)
2- ناميدن رود آمودريا به جيحون (جيهون) كه در زمان كهنتري وخشاب ميگفتند و يونانيها همين كلمه فارسي (وخشاب) را اوخسوس تلفظ ميكردند. (فرهنگ شاهنامه ولف)
اعراب و به تبع آن ايرانيان در دوره اسلامي، آن را جيحون ناميدند. ...همانجا ص 169)
3- ناميدن سيردريا به سيحون. 4- ناميدن اروندرود به شطالعرب. اروند در اوستا ائورونت aurvant به معني تند و تيز و چلاك، دلير و پهلوان آمده است. و را براي رود دجله به كار ميبردند.( >ايرانويچ، فرهوشي، ص 112)
اين واژه با تلفظ aurvant در اوستا صفت خورشيد (خورشيد تيزاسب) هم هست. همچنين: ...رضي، هاشم 1381/143)
بسياري ديگر از نام جاهاي ايران و جهان تحتتاثير تعريب و با تلفظ و نامگذاري يونانيها قرار گرفتهاند. نمونه بارز از اين دست دگرگوني نام و به دنبال آن پيشينه شهر آبادان است كه در دورههايي عبادان و منسوب به شخصي خوانده شده است: ايرانويچ، فرهوشي، ص119)
اينگونه نامگذاريهاي نادرست در مورد شاخههاي متفاوت فرهنگ و هنر و اشخاص و بزرگان عرصه علم و ادب اين سرزمين هم به وفور صورت گرفته است. از جمله عرب خواندن بوعليسيناها، بيرونيها و نگارش تاريخ موسيقي ايران به نام موسيقي عرب و غيره.
خواندن نام بلند خليجفارس با عنوان بيمسماي نيز از همين موارد است. پژوهشگران و مورخان متعهد داخلي و خارجي كه دقت و صداقت را فداي بند و بستهاي سياسي و يا تعصبات قومي نكردهاند بارها به تفضيل به بحث واژه و تاريخچه خليج هميشه فارس ايران پرداخته و حقانيت موضوع را شكافتهاند. نگارنده نيز در اين مجال سعي دارد گذاري مختصر به بحث جايگاه جغرافيايي خليجفارس در اديان گذشته، تاريخچه آن، نامهاي گوناگون در ادوار مختلف و برخي واژههاو نام جاهاي مرتبط با اين نقطه از ايران بزرگ (كه در برخي موارد هماكنون تحت نام فرهنگ و كشورهاي ديگر ناميده و شناخته ميشوند) اشارهاي داشته باشد.
برخي از تاريخنگاران بنا بر عادت خود و صاحبان منابع و مآخذ مورد استناد (و گاه به بهانه نبود مدارك باستانشناسي) در بحث قدمت تمدن ساكنان بينالنهرين (سومر، اكد، آشور، بابل و ...) و مناطق مربوط به آن، ديدگان خود را روي نجد ايران برميبندند و لااقل محيط مستعد فلات ايران را به عنوان بستري مناسب براي شكلگيري تمدن اقوام بومي و يا فرودگاهي براي سكناي پيشقراولان مهاجري چون كاسيان، هوريان، لولوبيان، ايلاميان... ناديده ميگيرند. گرچه مناسبت شرايط زيستمحيطي اين فلات ايجاب ميكند كه براي تمدنهاي ماقبل و ساكنان قديميتر هم كه وجودشان براي تاريخشناسان محرز است اما ناشناخته ماندهاند، موجوديت ويژهاي قائل شد.
از همين رو وقتي صحبت از تاريخچه خليجفارس ميشود، آغازين اسناد حاوي نام و نشان خليجفارس را صرفا در كتبيههاي سومري جستوجو كرده، تا رابطهاي از پيشينه تاريخي آن با تمدن ساكنان فلات ايران در دايره انتظار باقي نمانده و يا در تصور كمرنگ جلوهگر باشد.
با آغاز كندوكاوهاي باستانشناسي در يك قرن اخير و كشف آثار تمدن ايلاميان در كرانه خليجفارس (تاريخ ماد و تاريخ ايران باستان، نوشته دياكونف) كه نشاندهنده حضور و گستردگي اين تمدن در مناطق وسيعي از ايران بوده و شايد زماني پيشتر و يا همزمان با برخي تمدنهاي مورد ادعا، در اين مناطق حيات و تسلط داشته، مهر بطلان بر آراي بيپايه و ادعاهاي واهي پيشين در تعلق صرف منطقه خليجفارس بر فرهنگ و تمدن سومريها گذاشت. در نتيجه اين اكتشافات اسناد معتبري در اثبات تعلق سراسر سواحل خليجبه تمدنهاي كهن ايراني بهدست آمد. شكي نيست كه بايد براي ساكنان پيش از ايلاميان و تمدن بوميان جاي احتمالي قائل شد، اما چون بيان اينگونه نظرات در گرو وجود مدارك مستدلل باستانشناسي است، چارهاي جز صبر تا روشن شدن حقايق نبوده است: ) serrinum يا ايلام بوده است...( >وثوقي، باقر 1384/27.)
كساني هم مانند دياكونف به تقارن زمان تمدنهاي ايلام و سومر اعتقاد داشتهاند: شوش الف) مقارن با آغاز دوره اوروك در سومر (تقريبا اواسط هزاره چهارم قبل از ميلاد) است.( >دياكونف- تاريخ ايران باستان ص 32)
در اين صورت بيترديد ميتوان گفت اوج و فرود قدرتها در بهدست آوردن و از دست دادن سلطه بر منطقهاي موثر بوده و طي آن ممكن است روزي قومي ايراني مانند عيلاميان و روزي يكي از اقوام ساكن در بينالنهرين بر بخشهايي از خليجفارس يا ديگر مناطق چيرگي داشته است. اما تعلق اين نقطه لاينفك از نام سرزمين ايران يقينا در دورههاي بعدي (عصر هخامنشيان و اشكانيان) بيشتر تثبيتشده است. دورههايي كه همه حكايت از اقتدار ايران در سراسر اين خليج و مناطق اطراف آن تا دورافتادهترين نقطهها دارد. قرشي در كتاب ضمن اشاره به اين ابعاد، نام تعدادي چشمه، رود و درياي مقدس در فرهنگ هند و ايراني را مورد بررسي قرار داده است. بيشك وسعت گستردگي دريايي مانند خليجفارس هم (كه بعدها به اين نام خوانده شده است)، با توجه به آنكه سراسر منطقه وسيعي از سواحل ايران را دربرداشته (بهويژه در گذشته كه تقريبا تمام مناطق اطراف آن در تسلط ايرانيان بوده است)، در فرهنگ كهن ايران باستان از نامها و جايگاه مقدس و ويژهاي برخوردار بوده است. در بخشهايي از اوستا اين موضوع به روشني ديده ميشود. در برخي متون قديمي واژه ) puitika با خليجفارس منطبق شده است. شكل اوستايي اين نام پوئيتيكا از ريشه pav/pu به معني پاك كردن و تصفيه نمودن است: ...رضي، هاشم 1381/584.)
اينگونه اختلافنظرها ميتواند ناشي از چگونگي روند تحقيق و يا ناكافي بودن مدارك لازم باشد. اما گاه هم از روي غرضورزي و به قصد تحريف تاريخ توسط عدهاي صورت گرفته است: !قرشي 1380/ 244)
ارتباط رودهايي كه از سراسر نجد بهسمت خليجفارس سرازير ميشوند و سپس جريان حركت و پيوند خليجفارس با اقيانوس هند (بهعبارتي وئوروكشه =( ) Vourukasaفراخكرت) كه در ونديداد هم به آنها اشاره شده حاكي از شناخت عميق مردم و فرهنگ ساكنان فلات ايران نسبت به اين درياها و تعلق آنها به تمدن كهن ايراني است. ...رضي، 1381.) ديديم كه پوييتيك يا پوديگ Pudig يا همان خليج فارس بهعنوان دريايي رابط بين رودهاي مقدس و روان بهسوي اقيانوس هند، در فرهنگ ديني پيشينيان ما نقش اساسي داشته است:
قاطعترين استدلال در انطباق پوييتيك با خليج فارس ارتباط و فاصله جغرافيايي آن با درياي اعظم (وئوروكشه) و ويژگي شدت جزر و مد آن است كه در كتب قديمي مورد اشاره قرار گرفته است: قرشي، امانالله 1380 / 212)
در شبهقاره و فرهنگ هند باستان هم به نامهاي كهن درياهاي عالم (كه مانند زمين هفتگانه بودهاند) اشاره شده كه با مطالب فوق انطباق دارد از جمله؛ سمود را () Samudra، درياي محيط (معادل وئوروكشه در اوستا و فراخكرت در پهلوي) كه عملا منطبق با اقيانوس هند بوده و سورا ( Suraكه از نظر توپونيمي قابل مقايسه با خليجهاي كوچك در سواحل خليج فارس و درياي عمان و از سوي ديگر با سير در سيردريا (سيحون) است و... ضمن آنكه با توجه به ريشه واژهاي دريا از zarayah در اوستا، Jvayas در سانسكريت و draya - w در پارسي باستان در اصل بهمعني آب روان بوده و بيشتر مفهوم رود از آن دريافت ميشده است (قرشي، امانالله - 1380 / 121.) در برخي كتيبههاي هخامنشي هم خليج فارس بهعنوان دريا (يا رودي) كه حالت روان دارد آورده شده است: ...، واژهاي پريكاني (از واژه اوستايي پريكه Pairika به معني پريان يا پري پرستان) نام قوم ساكن در ايالت هرههوتيش، به معني سكاهاي هومنوش، اپوستانه ( apostanaآپستان و احتمالا نام كهن بستانه امروزي، نام دو منطقه در مشرق بندرعباس و بندرلنگه) و... همه حكايت از تعلق اين مناطق به فرهنگ كهن ايران در دورههاي ذكر شده دارند. در دوره هخامنشيان، خليج فارس جزاير و بنادر آن بهدليل قرارداشتن در ايالت مهم پارس و در مجاورت پايتخت هخامنشيان، از اهميت ويژهاي برخوردار بوده است. در كتيبهاي از داريوش در بيستون به واژهاي اشاره شده كه نشان از درك بالاي آن زمان از كشتيراني و دريانوردي است: ) huafrang لقبي بود (بهمعني خوب تزيين شده) كه ساسانيان به خليج فارس داده بودند (قرشي، 1380 / 2479.) اما از روزگاران كهن و در قالب متون قديمي نام خليج فارس (درياي پارس) بر اين منطقه از ايران بوده و در جغرافياي سنتي يونان هم محدوده آن در اقيانوس هند دانسته شده است. ...وثوقي 1385 / 82.)
در فرهنگها آمده است: ... در كتاب اعتمادالسلطنه، صاحب مراتالبلدان) پرسيكوسينوس، قلزم، درياي سبز، درياي بابل و درياي اربط روم گفته شده است. در فرهنگ معين، خليج نرمرتوم و بنابر قول هرودت خليج سرخ آورده شده، كنت كورث (مورخ يوناني قرن اول ميلادي) آبگير پارس گفته است. سنت جغرافيايي عرب هم در قرون نخستين اسلامي همچنان اين آبراه را با عناوين درياي فارس (بحرالفارس) يا خليج فارس (الخليج الفارسي) ميشناخته است. در قديمترين متن جغرافياي عربي (المسالك و الممالك)، تاليف ابن خرداز به از واژه بر اين آبراه استفاده شده است (ص 60، 61 و 62.) ابن فقيه همداني مولف البلدان هم در تفسير آيه آورده است كه منظور قرآن دو درياي فارس و روم بوده است (مختصر البلدان ص 12 و 13.)
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 256]