تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837830229
گفتگو با پروفسور شاپور رواساني، محقق و پژوهشگر بيشتر كتابهاي باستانشناسي ما سياسي هستند
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با پروفسور شاپور رواساني، محقق و پژوهشگر بيشتر كتابهاي باستانشناسي ما سياسي هستند
جام جم آنلاين: پروفسور شاپور رواساني از روشنفكراني است كه تلاش زيادي را براي تبيين جامعه شرقي به عنوان يك مفهوم فرهنگي به خرج داده كه حاصل آن انتشار مقالات و كتب متعددي در اين زمينه بوده است. وي در جديدترين اثر خود مساله اتحاديه مردم شرق را به صورت مشروح توضيح داده است.
در گفتگويي كه با وي داشتيم و حاصل آن در ذيل خواهد آمد، درباره مقولات مختلفي از جمله ابطال نظريات نژادي، شاخصههاي تمدن شرقي، نقش استعمار در ايجاد مرزبنديهاي سياسي و ايجاد اختلافات قومي، قبيلهاي و نژادي به بحث نشستيم.
كتاب اتحاديه مردم شرق واكنشهاي متعددي به همراه داشت. چند سال پيش هم شما كتاب جامعه بزرگ شرق را منتشر كرديد. در اين فاصله چه تحولاتي رخ داد كه شما بر آن شديد تا آنها را در كتاب جديدتان بيان كنيد؟
من بر اثر مطالعاتي كه در تاريخ مردم شرق انجام ميدادم، با اين حقيقت مواجه شدم كه يك فرهنگ و تمدن مشترك چند هزارساله اقوام خويشاوند شرقي را از دوران باستان تا امروز و از شمال آفريقا تا آسياي مركزي به يكديگر مرتبط ميكند.
در كتابي كه 16 سال پيش با عنوان جامعه بزرگ شرق منتشر شد ، با توجه به آثاري كه باستانشناسان درخصوص كشورهاي شرق داشتند، تلاش شد تا نشان داده شود هماهنگيها و اشتراكات تمدني بر چه اساسي حركت ميكنند.
در عرض 16 سال گذشته كشفيات فراواني در زمينه باستان شناسي انجام شده كه يكي از اين كشفيات فوقالعاده مهم ، كشفيات منطقه جيرفت كرمان است كه ميتوان گفت تاريخ شرق را به ميزان فراواني تغيير ميدهد. كشفيات جيرفت در خارج از كشور در محافل علمي و دانشگاهي بسيار معروف است، ولي متاسفانه در ايران به آن اندازه شهرت پيدا نكرده است.
آثاري كه آقاي دكتر مجيدزاده (رئيس هيات بررسي در جيرفت) و كارهاي آقاي دكتر شهميرزادي كه يكي از ديرينهشناسان معروف كشور هستند و همچنين آثاري كه در 16 سال اخير در آسياي مركزي و كشورهاي شرقي منتشر شدهاند، اثبات ميكنند كه يك فرهنگ و تمدن چند هزارساله از دوران باستان در همه رشتههاي علوم، فنون، هنر، اخلاق، اديان و حتي رسومات اجتماعي، مردم اتحاديه را به يكديگر مرتبط ميكند.
اگر شما به نقشه جغرافيا از شمال آفريقا تا آسياي مركزي نگاه كنيد، ملاحظه ميكنيد كه تعداد زيادي كشور به اصطلاح مستقل در اين منطقه وجود دارند.
مرزهايي كه اين كشورها را از يكديگر جدا ميكنند، مربوط به 100 تا 150 سال اخير ميشوند و اين مرزها همگي سياسي و نظامياند و مرز فرهنگي، هنري، ديني يا زباني نيستند.
همگي اين مرزها مصنوعي هستند و استعمار سرمايهداري آنها را ايجاد كرده است و بعد هم يك هويت كاذب سياسي در اين كشورها به وجود آمده كه ربطي هم به تاريخ، فرهنگ، زبان و دين اين مناطق ندارد. بر اين اساس يك ناسيوناليسم نژادي تبليغ شده است.
اين مرزهاي كاذب را كاملا به طور مدلل ميتوان نشان داد كه كدامين افراد يا شركتها و يا دولتهاي خارجي و به چه دلايلي رسم كردهاند تا ما را از يكديگر جدا كنند.
پس از به وجود آمدن اين مرزها، مستشرقاني كه آمدند و در مورد شرق كار كردند، اين مرزها را به دوران باستان منتقل كردند (كه البته كار فوقالعاده غلطي بود، چون اين مرزها در دوران باستان وجود نداشت) و بر آن اساس تلاش كردند براي هر كدام از اين كشورها تاريخي بنگارند؛ مثلا بنويسند 3000 سال پاكستان، 5000 سال اردن.
ما ميدانيم پاكستان پس از جنگ دوم جهاني تشكيل شد و تا جنگ اول جهاني هم سوريه و اردني وجود نداشت و همگي جزو حكومت عثماني بودند.
استعمار پس از ايجاد يك ناسيوناليسم نژادي غلط، فرضيههاي نژادي را مطرح كرد. مثلا ميگويند نژاد آريا، نژاد سامي و نژاد ترك.
اولا ما ميدانيم كه از نظر زيستشناسي تنها يك نژاد انساني وجود دارد. از آن گذشته هيچ كتيبهاي را نمييابيد كه در آن از قوم سامي نامي برده شده باشد. اين لفظ از زبانشناسي وارد جامعهشناسي شد و اختراعي است كه بعدا معلوم شد اصلا مبناي غلطي دارد. ولي متاسفانه وارد جامعهشناسي و تاريخنگاري شد و امروزه عده زيادي از اقوام سامي صحبت ميكنند يا لفظ آريا كه به كار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نميشود.
اگر شما به نوشتههاي هرودوت مراجعه كنيد، وقتي راجع به لشكركشي خشايارشاه صحبت ميكند، از تعدادي از اقوام نام ميبرد كه يكي از آنها نيز آرياست. بعد اين را آوردهاند و به عنوان يك نژاد مطرح كردهاند، در حالي كه ما اصلا نژادي با نام آريا نداريم.
من در كتاب اخير خودم از اتحاديه مردم شرق صحبت كردهام، يعني روي سخنم با مردم شرق است زيرا در 150 سال اخير در اين كشورهاي شرقي، دولتهايي بر سر كار آمدند و طبقاتي حاكم شدند كه با امپرياليسم همكاري ميكنند و خودشان موجب تشديد برخوردها هستند.
اگر ما بتوانيم احساس تعلق به فرهنگ شرق را در اين منطقه وسيع بيدار كنيم، ديگر جنبشهاي نژادي ناسيوناليستي به جايي نخواهد رسيد، جنگهاي داخلي وجود نخواهد داشت و ديگر لازم نيست مردم شرق براي كشتن يكديگر از كشورهاي خارجي اسلحه بخرند.
شما در اين كتاب سعي كردهايد نظريههاي نژادي را ابطال كنيد و اين موضوع اولي است كه اين كتاب دنبال ميكند. مطلب بعدي اين است كه شما شرق را به عنوان يك مفهوم فرهنگي در كتاب خود مدنظر قرار دادهايد و كوشيدهايد با معرفي اين مفاهيم فرهنگي زمينههاي كنار گذاشتن اختلافات در ميان اقوام شرقي را فراهم كنيد. همانطور كه اشاره كرديد، مفاهيم و نظريههاي نژادي در 150 سال اخير در راستاي اهداف سرمايهداري مطرح شده است. پرسش من اين است كه نقش و تاثير منابع ترجمهاي در جهت القاي مفاهيم نژادي تا چه اندازه موثر بوده است؟
درخصوص رد فرضيههاي نادرست نژادي كتابي با عنوان نادرستي فرضيههاي نژادي از نشريه اطلاعات منتشر شده است كه محصول نزديك به 4 سال تحقيقات من بود. در آن كتاب با امكاناتي كه از نظر علمي در دانشگاه آلمان داشتم، تلاش كردم بررسي كنم كه اولين بار اين الفاظ را چه كسي، كي و كجا و به چه منظوري به كار برده است
بنابراين منابعي كه در آن كتاب استفاده كردم ، منابع دست اولي هستند.
وقتي به اين منابع دسترسي پيدا كردم، متوجه شدم تصوراتي كه عنوان ميشوند مطلقا جنبه علمي ندارند و كاملا نادرستاند. به همين دليل هم آن كتاب تهيه شد. متاسفانه فرهنگ ما در حال حاضر بشدت يك فرهنگ ترجمهاي است و ما به جاي آنكه به خودمان زحمت بدهيم و تاريخ مبارزات اجتماعي ايران و شرق را كه تركيبي از يكديگر هستند بشناسيم، كوشش ميكنيم اطلاعات را از طريق ترجمه كتابهاي خارجي به دست بياوريم و به منابع رجوع نميكنيم.
عده زيادي از آقاياني كه در ايران به عنوان مستشرق معروفند، كارمند وزارت خارجه و سازمانهاي نظامي دولتهاي خودشان هستند، بنابراين در كتابهايي كه در مورد تاريخ ما مينويسند، ديدگاههايشان را دخالت ميدهند.
باستانشناسي در ايران كه الان به طور عمده منتشر ميشود يك باستانشناسي سياسي است زيرا عدهاي حفار كه نام خود را باستانشناس گذاشتهاند آمدهاند و همان فرضيههاي نژادي را به اشكال مختلف به عنوان كشفيات باستانشناسي در تاليفات خود منعكس ميكنند و ما آنها را ترجمه ميكنيم و تحويل روشنفكران ايران ميدهيم.
متاسفانه اين كاري است كه در 150 سال اخير در ايران انجام شده و با كمال تاسف هنوز هم ادامه دارد. ما خودمان را با تاريخ اجتماعي ايران به آن شكل كه واقعيت دارد مشغول نكردهايم بلكه ترجمه ميكنيم و ترجمهها هم به طور عمده نادرست و آلوده به اغراض سياسي است كه يكي از آن اغراض مهم، تبليغ فرضيههاي نژادي است؛ مثلا در مورد كتيبه بيستون، ترجمه فارسياي كه در ايران پخش شد به نقل از داريوش آمده: «من از نژاد آريا هستم».
من با چند نفر از همكاران در اروپا كه به خط ميخي آشنايي دارند مكاتبه كردم و از آنها پرسيدم كه به نظر شما معني اين كلمه چيست؟ آنها به من پاسخ دادند كه اين كلمه حداكثر به معني طايفه و خاندان است و به هيچوجه معني نژاد از آن استنباط نميشود.
حال شما ملاحظه كنيد اين دو چقدر با يكديگر متفاوتند كه سلطاني بگويد من از فلان طايفهام يا بگويد من از فلان نژادم.
ملاحظه ميكنيد كه ترجمههاي ما تا چه حد در جهت اغراض سياسي به غلط دست برده شدهاند.
شما در كتابهاي مختلفتان بيان كردهايد كه فرهنگ غرب بر اصل تفاخر نژادي تاكيد دارد و شما به دنبال رد فرضيههاي نژادي هستيد. آيا مباحثي كه شما در كتاب اتحاديه مردم شرق مطرح ميكنيد به نوعي همان تفاخر نژادي را دامن نميزند؟
خير. بحث من بههيچ وجه تفاخر نيست، زيرا وقتي مساله تفاخر مطرح ميشود به هيچوجه نميتوان با منطق و استدلال سر و كار داشت. من اصلا نميخواهم بگويم كه در گذشته بجز فرهنگ شرق، چيز ديگري وجود نداشت؛ بلكه حقيقت اين است كه فرهنگ شرق به صورت يك تركيب است و در اين تركيب بيشتر اقوام و ملل به اشكال مختلف شركت كردهاند و خود فرهنگ شرق نيز بخشي از فرهنگ جهاني است و در اين قضيه هيچ ترديدي نيست. فرهنگهايي هم كه در داخل فرهنگ شرق قرار ميگيرند همچون ايراني، ترك و عرب جزيي از فرهنگ شرق محسوب ميشوند.
صحبت من فقط اين است كه بياييم و فرهنگ جهان را بر حسب واقعيتها بشناسيم و به كسي اجازه تفاخر بيمورد ندهيم و خودمان هم دچار اين بيماري نشويم.
ما ميتوانيم از يك فرهنگ جهاني صحبت كنيم و در اين فرهنگ جهاني به موقعيت فرهنگ شرق بپردازيم؛ ولي پارهاي از نكات را نميتوان فراموش كرد، مثلا شما در قاره اروپا كتيبه يا سنگنوشتههاي قديميتر از 800 سال نمييابيد، اما در شرق عمر اين كتيبهها به 8000 سال ميرسد.
زماني كه در شرق و در مناطقي مانند ايران، هند و بينالنهرين، فرهنگ در حال اعتلا بود، اروپا باتلاق محسوب ميشد و چيزي نداشت، متاسفانه بر اثر تفكر اروپاي مركزي اين قسمت انكار ميشود. من ميخواهم بگويم كه نبايد بخشي از تاريخ جهان را منكر شد.
اغلب مستشرقين ميآيند و براي اقوام مختلف، خاستگاه تعيين ميكنند و ميگويند مثلا فلان قوم از فلان جا آمد، اما اين حرف غلط است زيرا هر نقطهاي از جهان را كه به عنوان خاستگاه بشر يا قومي خاص معرفي بكنيم اين پرسش مطرح ميشود كه آيا خلقت در آن نقطه صورت گرفته است كه مسلما كسي نميتواند با دليل، چنين مسالهاي را اثبات كند. بنابراين مساله خاستگاه اوليه تبليغي است كه در راستاي اغراض سياسي انجام ميشود.
بنابراين من معتقدم طرح اينگونه مباحث، مقدمهاي است براي شناخت فرهنگ بشري تا در آن چارچوب فرهنگ جهان را به همان گونهاي كه هست نشان دهيم.
به عنوان مثال ديگر از تقلبهايي كه در تاريخ انجام شده ميتوان به مساله اختراع خط اشاره كرد خط را نميتوان اختراع كرد، زيرا خط دنباله نقاشيهاي روي ديوار كوهستانهاست و اين مساله كه ميگويند خط در فلان جا اختراع شده ،جعلي است.
يا مثلا ناحيهاي به نام زومر (سومر) كه در تاريخ از آن ياد ميشود وجود نداشته است، اما از آن به عنوان مركز تمدن اختراع خط ياد ميشود.
اين نقطه ساخته و پرداخته جعلي مستشرقين غربي است و ما متاسفانه چون ترجمه ميكنيم و منابع ترجمهاي را مورد مطالعه قرار ميدهيم از هر كس سوال كنيم راجع به سومر صحبت ميكند.
ما امروز وظيفه داريم دروغهايي را كه به عنوان باستانشناسي تحويل جامعه ميشود، تصفيه كنيم و بايد نقش تمام اقوام جهان از جمله اقوام شرقي را در تكوين فرهنگ جهان نشان دهيم و اثبات كنيم كه در اينجا صحبت از تركيبهاست نه از برتريها.
بنابراين عقده حقارتي كه حدود صدها سال است به ما تحميل شده يك ملعبه سياسي است.
ملاحظه كنيد كشورهاي استعمارگر با مباحثي كه مطرح ميكنند چگونه جريانهاي پان را به راه انداختهاند و براي ترويج آن تلاش ميكنند. نتيجه اين پانها چيزي جز جنگها و خونريزيها ميان اقوام خويشاوند نيست.
ما اگر مرزهاي فعلي را از نظر دور كنيم و آنها را به دوران باستان منتقل نكنيم با جامعهاي در دوران باستان برخورد ميكنيم كه همه با يكديگر مراوده داشتند و اين مساله در دوران اسلام تشديد شد.
در حال حاضر اين كشورها را مرزهاي سياسي و نظامي از يكديگر جدا ميكند و شما به هر كجا بخواهيد برويد بايد ويزا بگيريد.
اگر ما به اسامي شهرها در كشورهاي مختلف نگاه كنيم ميتوانيم به نوعي ارتباط برسيم. به عنوان مثال بغ يك كلمه فارسي و به معناي خداست و بغداد به معني جايي است كه خدا آن را بنا كرده و يك كلمه فارسي است و شهري است كه پايتخت ساسانيان بود، اما بعدها آمدند و دور آن مرز كشيدند و كشور عراق را ايجاد كردند.
اين مرزهاي مصنوعي به نظر من ساخته و پرداخته امپرياليسم و همچنين طبقات حاكم فاسد داخلي است.
نام كتاب شما (اتحاديه مردم شرق) اين ذهنيت را در مخاطب ايجاد ميكند كه مردم غرب از عناصر تمدني برخوردارند كه با عناصر تمدني مردم شرق تفاوت دارد. چرا شما نام كتابتان را اتحاديه انساني نگذاشتهايد؟
اگر نظريهپردازان غربي حاضر باشند به جاي تبليغ ناسيوناليسم غربي از اتحاديه انساني صحبت كنند من هم حاضرم اين كار را بكنم؛ ولي ميبينيم كه اين طور نيست و هنوز مفسران غربي تلاش ميكنند براي خود حساب جداگانهاي باز كنند. من حاضرم جهاني فكر كنم اما به يك شرط. اين كه مرزها برداشته شود و ويزا گرفتن در كل دنيا لغو شود.
به نظر من صحبت از اتحاديه انساني در صورتي ممكن است كه همانطور كه يك كارگر فرانسوي براحتي ميتواند در يك كشور آفريقايي كار كند يك كارگر آفريقايي نيز به همان راحتي بتواند در پاريس كار كند اما چرا در حال حاضر يك كارگر اروپايي يا آمريكايي براي خودش اين حق را قائل است كه در تمام دنيا كار كند، اما وقتي يك كارگر آفريقايي براي كار كردن قصد دارد به اروپا برود او را لب مرز به درون آب مياندازند و غرق ميكنند.
صحبت من اين است كه به حق حيات بشر و به تاريخ جهان برگرديم و آن را آنچنان كه هست مطرح كنيم.
فرهنگ شرق از چه شاخصههايي برخوردار است كه مردم اين سرزمين بتوانند با استناد به آن شاخصهها، اتحاديه تشكيل دهند؟
اگر در فرهنگ شرق به دوران باستان برگرديم با دو شرق سر و كار داريم. يكي شرقي كه حكمرانان و سلاطين كشورهاي باستاني در هر دورهاي طرفدار آن بودند و تلاش ميكردند براي حفظ منافع طبقاتي خود با لشكركشي و خونريزي و فتوحات، آن را تقويت كنند.
اما يك فرهنگ شرق ديگر نيز از همان دوران باستان قابل مشاهده است كه از ابتدا با ظلم و ستم مخالف بود و طرفدار آزادي و برادري و برابري بود. يكي از برجستگيهاي اين تفكر را مزدك در دوره ساسانيان مطرح ميكرد يا مثلا در نوشتههاي ابن خلدون ميتوانيم نمونههاي اين فرهنگ شرقي را ملاحظه كنيم. من در تلاشم اين بخش از فرهنگ شرق را دوباره به منصه آگاه اتحاديه مردم شرق بياورم.
اما اين كار بسيار مشكلي است، زيرا ما هنوز هم در كشور خودمان تاريخ مبارزات اجتماعي را نميدانيم، در حالي كه تاريخ سلاطين و جنگها را بخوبي ميشناسيم.
شما اگر كتابهاي تاريخ را ورق بزنيد، پر از جنگها و فتوحات است، در حالي كه دوران صلح و مراودات بسيار طولانيتر از دوران جنگها بوده است.
همين مسائل باعث ايجاد نوعي خصومت در ميان نسلهاي جديد است و اين خصومتي است كه از دوران باستان به امروز سرايت ميكند.
ما بايد اين سوال را مطرح كنيم كه اگر پدر و پدربزرگهاي ما به هر دليلي با يكديگر نزاع داشتهاند، آيا نوههاي ما نيز بايد با يكديگر نزاع كنند و آيا خصومت قرون را بايد به آيندگان منتقل كرد؟ بسياري از سربازاني كه در جنگها شركت ميكنند، نميدانند براي چه ميجنگند و فقط قرباني تبليغات ميشوند.
طبقات حاكم فاسد در جهت اهداف خود آنچنان افكار جامعه را خراب ميكنند كه آنها حاضر ميشوند بدون آگاهي كامل به ديگري حمله كنند. مثلا يك دهقان پابرهنه بدبخت عراقي كه در جريان جنگ تحميلي به ايران حمله ميكرد تنها تحت تاثير تبليغات قرار گرفته بود يا به زور مجبور به اين كار شده بود و اصلا نميدانست مشكل ايران و عراق چيست. حال آيا ما اين مساله را بايد ادامه دهيم؟
اين تزوير و فريبكاري امپرياليسم است كه تلاش ميكند اين خصومتها ادامه يابد و اين در حالي است كه الان در اروپا همه كشورها يكپارچه شدهاند و خصومتهاي گذشته را كه چندان دور هم نيست فراموش كردهاند.
الان در كتابهاي آلماني كلمهاي از ژرمنيسم نمييابيد و 40 سال است آنها ناسيوناليسم را از كتابهايشان حذف كردهاند. آنها الان بر اين باورند كه ابتدا همگي اروپايياند و بعد به كشور خود تعلق دارند.
ما اگر بتوانيم اتحاديه مردم شرق را محقق كنيم، خواهيم توانست امپرياليسم را خلعسلاح كنيم و طرحهاي آمريكا براي خاورميانه را نابود خواهيم كرد. همچنين اگر احساس تعلق به يك اتحاديه بزرگ را زنده كنيم، ميتوانيم يك واحد اقتصادي بزرگ تشكيل دهيم و به تعاملات اقتصادي خودمان رونق دهيم.
كوشش من بيدار كردن اين بخش از فرهنگ شرق است. البته كتاب اتحاديه مردم شرق به عنوان آغاز راه است و من در زمينه مسائل مطرح شده در اين كتاب حاضرم با هر مستشرقي كه تمايل داشته باشد به مناظره بنشينم.
اگر اتحاديه مردم شرق را يك واقعيت محقق شده در نظر بگيريم، هويت ملي چه جايگاهي پيدا ميكند؟
براي پاسخ به اين سوال بايد ديد كه از كلمه ملي چه برداشتي ميكنيم. يك وقت كلمه ملي را به فرضيههاي نژادي محدود ميكنيم كه در اين صورت قابل دفاع نيست، اما يك وقت كلمه ملي را به فرهنگي كه در منطقهاي بين گروهي از انسانها جريان داشته تلقي ميكنيم.
تنوع فرهنگي و كوشش در راستاي نشان دادن اشتراكات فرهنگها نعمتي است و حتي وجود تفاوتهاي فرهنگي نيز به شرطي كه به منازعات و تفاخرهاي غلط منجر نشود يكي از جلوههاي زيبا و سازنده فرهنگ بشري است.
بنابراين هر گروه انساني در هر واحد جغرافيايي كه زندگي ميكند، ميتواند از اختصاصاتي كه در يك حركت تاريخي به دست آورده است در رابطه با ديگران با تفاهم كامل استفاده كند. همان طور كه در يك خانواده وجود اختلاف جسمي و رفتاري بين پدر ، مادر و اولاد و به خاطر احساس تعلق به يك خانواده موجب ايجاد لطف و محبت ميشود ، اگر ما هم جامعه جهاني را يك خانواده تلقي كنيم، با وجود اختلافها و تفاوتها براساس يك اشتراك انساني ميتوانند با تفاهم كامل در كنار يكديگر زندگي كنيم.
تقلب در بيان تاريخ
من در كتاب اتحاديه مردم شرق با استفاده از آمار و مدارك و مستندات نشان دادهام كه اين منطقه واقعا از نظر فرهنگي يك واحد بزرگ است.
من ابتدا قصد تهيه اين كتاب را نداشتم و ميخواستم كتابي در زمينه وقايع دوران هخامنشي بنويسم. در آن زمان من در آلمان در دانشگاه محل تدريسم، صاحب كرسي بودم و براي اساتيد صاحب كرسي اين امكان فراهم بود كه هر كتابي را ميخواهند سفارش بدهند و دانشگاه آن كتاب را از هر جاي ممكن تهيه و در اختيار آن استاد قرار ميدهد بنابراين از طرف دانشگاه مكاتبه كرديم و فهرست كتابهاي مربوط به شرق كه بالغ بر چندين هزار جلد كتاب ميشد، براي من آمد. بعد شروع به مطالعه سيستماتيك اين كتابها كرديم.
همان طور كه گفتم، قصد داشتم راجع به هخامنشيان مطلب جمعآوري كنم، اما با تناقضات فراوان در كتابهاي مختلف روبهرو شدم.
مثلا مشاهده كردم ازشخصي در يك كتاب به عنوان سلطان منطقهاي نام برده شده است و از همان شخص در كتابي ديگر به عنوان سلطان منطقهاي ديگر و در زماني ديگر ياد شده است، اما چون براي افراد عادي كمتر اين امكان وجود دارد كه همه اين كتابها را در كنار يكديگر داشته باشند و جدا جدا آنها را مطالعه ميكنند به اين تناقضات پي نميبرند.
من بعد از يك سال و نيم كه اين كتابها را بالا و پايين كردم، تقلبهاي فراوان مشاهده كردم و متوجه شدم هر كسي به خواست خودش هر طور كه خواسته تاريخ را نوشته است.
بنابراين من بعد از مطالعه و تطبيق فراوان دريافتم كه با يك فرهنگ واحد سر و كار داريم و منابعي كه در كتاب اتحاديه مردم شرق نام بردهام، تنها بخش كوچكي از منابعي هستند كه مورد مطالعه من قرار گرفتند.
فتاح غلامي - حسين نيك پور
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]
-
گوناگون
پربازدیدترینها