واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام به همه ی خانومای محترم
اولین باری که آشپزی کردین رو یادتونه؟؟؟ اولین باری که واسه همسرتون غذا پختین چی؟؟؟چی درست کردین؟؟؟ چه خاطرات جالبی حین آشپزی برای شما رخ داده؟؟؟؟
خوشحال میشم تجربیات و خاطراتتون رو بشنوم.
اول از همه از خودم شروع می کنم.
من اصلا اهل آشپزی کردن نبودم و خیلی هم غذا بلد نبودم.بعد از عروسی هم تا 1 ماه تقزیبا آشپزی نکردم.چون یا مهمون بودیم یا مامانم و بعضی اوقات هم مادر شوهری غذا می فرستاد.
اولین باری که تو زندگی مشترک آشپزی کردم واقعا خیلی زحمت کشیدم. سوسیس سرخ کردم!!!!
اولين باري كه براشوهرم اشپزي كردم تودوران دوستي بود كه رفته بود آمل ماموريت وقتي رسيدتهران شب بود اول اومد كه منوببينه بعدبره خونه. منم براش كوكوسبزي با سبزي تازه درست كردم ساندويچ كردمو با چايي براش بردم . هوام سرد اونم كه اصلاانتظارغذا وچايي ونداشت انقدرخوشحال شده بود كه تا مدتها ازش حرف ميزد. آخي يادش بخير.
حالا که حرف از کوکو سبزی شد من هم یه خاطره از کوکو سبزی می گم تقریباً 2 یا 3 ماه پیش من یه کوکو سبزی دبش پختم و کلی تزییینات کردم و موقع خوردن دیدم یکمی تلخه دیدم شوشو هم نمیخوره من که از جای دیگه دلخور بودم گیر دادم به شوشو که چرا نمیخوی .... جای دیگه غذا خوردی .... اصلاً غذای منو دوست نداری ..... غذای مامانت رو دوست داری و .... هزار چیز دیگه بدبخت شو شو هم شروع کرد به خوردن بعد که بیچاره غذاش رو تموم کرد گفت فکر کنم تو با سبزی قورمه کوکو درستیدی . منو میگی رفتم تو جا یخی رو نگاه کردم دیدم ای دل قافل شوشو بیچاره راست میگه با سبزی قورمه کوکو درست کرم حالا منو تصور کنین از خجالت سرم رو بلند نمیکردم بیچاره شوشو که همش رو هم خورد
من اون اوايل ازدواج انقدر دست پختم خوب شده بود كه خودمم تعجب كرده بودم. باورتون نميشه.يه دفعه پدر شوهرم اومده بود خونمون يادم نيست فكر كنم لوبيا پلو درست كرده بودم انقدر از دست پختم تعريف كرده بود وقتي رفت.
كلي همه جا پيچيده بود كه چقدر دست پختم خوبه
بچه ها یادم می اد5-6 ماه از ازدواجمان گذشته بود که یک شب 7-8 تامهمان برای دیدنمان آمدند کسانی که باآنها رودرواسی داشتیم چون کمی دیرآمدند بخاطراینکه میدانستند که من سرکار میروم.هیچی مجبورشدیم شام نگهشان داریم من رفتم آشپزخانه دررابستم مشغول شدم مرغ گذاشتم وزرشک پلو واز فریزر خورشتهایی راکه قبلا آماده کرده بودم مجبورشدم دربیاورم هم قیمه بود هم کرفس هم فسنجان همه راگرم کردم برای قیمه فقط سیب زمینی سرخ کردم وبامقداری گردوی آسیاب شده زیتون پرورده درست کردم وسالاد هم آماده کردم وبعداز غذا همه آنقدرتعریف کردنند .خلاصه تمام فامیلهای همسری خبردارشدنند وهمه به مادر همسری میگفتند خوش به حالت که یه اینچنین عروسی داری(من چون وقتم کم میاوردم مجبوربودم یکدفعه چندجورغذا درست کنم ودرفریزر بگذارم البته مثلا برای 6روز)این خاطره راهیچوقت فراموش نمیکنم
اولین باری که کامل آشپزی کردم کلاس پنجم دبستان بودم . چلو درست کردم با مرغ و سالاد. قبلش مرغ تنها یا برنج تنها پخته بودم اما اولین باری که کامل همه غذا رو درست کردم اون موقع بود .
اولین غذایی هم که برای شوشو درست کردم خورشت قیمه بود چون خیلی دوست داشت.
اولین باری که می خواستم مرغ بپزم کلی گریه کردم .آخه بلد نبودم.چندشم میشد. هیچ وقت به مرغ خام دست نزده بودم. همسری که اومد کلی باهاش دعوا کردم که چرا مرغ کامل گرفته و همون بیرون نداده تکه اش کنن . عزا گرفته بودم. دلش سوخت. خواست بره از بیرون غذا بگیره که نذاشتمش. آخه همون روز هم قرار بود مادر شوهرم برای اولین بار بیاد خونه مون.نشسته بودم وسط آشپز خونه و گریه می کردم. کلی بغلم کرد و دلداریم داد تا آروم شدم. بعدش زنگ زد به مامانم. با مامانم صحبت کردم و ازش راهنمایی خواستم.
نتیجه اینکه ظهر یه زرشک پلو و مرغ خوشمزه آماده کردم. واسه بار اول خیلی عالی بود. همه تعریف کردند.
آخی خانوم بهار جون خیلی خاطرت بامزه بود. یه لحظه تجسم کردم.چه حالی داشتی
یعنی دیگه کسی خاطره از آشپزی کردن نداره؟؟؟
بچه ها من از بچگی آشپزی رو دوست داشتم ولی مامانم نمیذاشت طرف گاز و این چیزا برم ،
یه بار مامانم اینا رفته بودن بیرون ، من و خواهرم تنها بودیم تو خونه.من حدودا کلاس سوم چهارم ابتدایی بودم ، خواهرمم 4 سال از من کوچیکتره.
به سرم زد برنج درست کنم ببینم بلدم یا نه !
خلاصه کلی برنج رو حروم کردم ، اصلا نمیدونستم باید از کجا شروع کنم !آخرشم از ترس اینکه مامانم نفهمه و دعوام نکنه با خواهرم رفتیم تو باغچه ی حیاطمون یه چاله کندیم و برنجارو ریختیم و توشو خاک ریختیم روش.
ظرفاشم شستیم و تا چند وقت بعد به مامانم چیزی نگفتیم .
هنوزم با خواهرم یادمون میفته کلی میخندیم !!!
این اولین آشپزی من بود !
shab naze man نوشته است:
بچه ها من از بچگی آشپزی رو دوست داشتم ولی مامانم نمیذاشت طرف گاز و این چیزا برم ،
یه بار مامانم اینا رفته بودن بیرون ، من و خواهرم تنها بودیم تو خونه.من حدودا کلاس سوم چهارم ابتدایی بودم ، خواهرمم 4 سال از من کوچیکتره.
به سرم زد برنج درست کنم ببینم بلدم یا نه !
خلاصه کلی برنج رو حروم کردم ، اصلا نمیدونستم باید از کجا شروع کنم !آخرشم از ترس اینکه مامانم نفهمه و دعوام نکنه با خواهرم رفتیم تو باغچه ی حیاطمون یه چاله کندیم و برنجارو ریختیم و توشو خاک ریختیم روش.
ظرفاشم شستیم و تا چند وقت بعد به مامانم چیزی نگفتیم .
هنوزم با خواهرم یادمون میفته کلی میخندیم !!!
این اولین آشپزی من بود !
مامانت وقتی فهمید اینجوری نشد؟؟؟
واي شبنم شرري بودي براخودتا. برا همينه الان آشپزيت بيسته
من يادم نمياد اولين غذايي كه پختم چي بود . چون از وقتي يادم مياد هميشه توي آشپز خونه تو دست و پا مي پلكيدم و خواهش و التماس مي كردم كه من غذا بپزم. (نميدونم چه مرضيه . ولي عاشق غذا پختنم. هميشه چند جور غذا مي پزم ولي خودم نمي خورم. جديدا از ترس آقاي همسر يه جور مي پزم كه نمونه) ولي اولين باري كه مقدار زياد غذا پختم 16 سالم بود مامانم رفته بود سوريه و قرار بود خاله ام بياد و آش پشت پا بپزيم . خاله جان كاري براش پيش اومد و نتونست بياد. در نتيجه بنده ميدان را خالي ديده و فرصت عرض اندام پيدا كردم. حمل بر خودستايي نشه عجب آشي پختم . همه خوردن و تعريف كردن. از اون موقع ترسم از آشپزي براي تعداد زياد ريخت و الان به راحتي حتي براي 50 نفر هم غذا مي پزم.
یادش به خیر.مامانم سر کار بود و من واسه اولین بار میخواستم زرشک پلو با مرغ درست کنم.سوم راهنمایی بودم.بابام هم کلی دلشو صابون زده بود واسه زرشک پلوی دختر پز.
خلاصه برنج رو دم کردم و مرغ هم گداشتم پخت و سرخش کردم و زرشکم همینطوری بدون شستن ریختم تو روغن داغ.زرشکم که تقریبا سوخت.بعدم دیدم توش پر از خاک بوده چون نشسته بودمش خاکا تو روغن ته نشین شده بود...سفره رو با کلی شوق چیدم و برنج کشیدم که چشمتون روز بد نبینه شده بود مثل شیر برنج.ببابم گفت اشکالی نداره به جاش فکر کنم مرغت خیلی خوشمزه شده باشه.شروع کرد به خوردن،قاشق اولو که خورد دیگه نتونست جلو خودشو بگیره .....حالش به هم خورد.....نگو من یادم رفته بوده توی مرغم پیاز بریزم که بوشو بگیره و مرغه حسابی بوی بدی میداده.اون از برنج و زرشک اینم از مرغ خوشمزم.خدا میدونه چقدر خجالت کشیدم.بیچاره بابامم نیمرو خورد.مامانم که اومد خونه اصلا باورش نمیشد اینقدر خنگ بازی در آورده باشم...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2313]