تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805481500




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چپ منسوخ


واضح آرشیو وب فارسی:ایران اسپورت: چپ منسوخ


جاناتان چيت - ترجمه: محمد امين صادق زاده - به نظر مدت زمان مديدي مي آيد گرچه در واقع چند سالي بيشتر از زماني كه احزاب چپي شيطاني ترين نيرويي را كه مي توانستند تصور كنند شركتي مثل نايك بود، نمي گذرد. در سال 2001 مجله تايم اعلام كرد جنبش ضد جهاني سازي تبديل به وجه توصيف يك نسل جديد شده و سخنگوي اين جنبش، فعال و نويسنده جوان كانادايي نائومي كلاين بود. بيگانگان در تحير بودند بفهمند كه چرا گروه هايي از جوانان هر جا كه سازمان تجارت جهاني اجلاسي داشت آن را دنبال مي كردند و در حالي كه كلاين هم در ميان آنها حضور داشت، عروسك هاي بزرگ به اهتزاز درآورده و بعضا به تخريب شعبه هاي استارباكس مي پرداختند. او هميشه سعي داشته جايگاه خود را در داخل جنبش كم اهميت و كوچك جلوه دهد، اما در حقيقت تاثير و نفوذ او بسيار شايان توجه بوده و هست. دستاورد او امر كوچكي نيست و باعث احياي اقتصادگرايي و تا حدي ماترياليسم به عنوان مركز ثقل جناح چپ شده است.

از زمان ماركس و در طول ركود بزرگ، چپ اصولاً خود را نگران نابرابري اقتصادي مي دانست. تحليل بي عدالتي در قالب تضاد طبقاتي و عوامل توليد، وجوه متعارف اين نگراني ها بود. اما رونق پس از جنگ باعث شد نويسندگان بيانيه «پورت هارن» توجه جناح چپ را به سياست خارجي و امنيت ملي در جنگ سرد، حقوق مدني و فمينيسم جلب كنند و تا دهه 80 تفكرات چپي تقريباً در حال خروج از تمامي مجامع آكادميك و قلمرو ليبرال ها بود.
اين تحولات را مي توان در خانواده كلاين هم مشاهده كرد. پدربزرگ او يك ماركسيست بود كه سال 1941 به خاطر تلاش براي سازماندهي انيماتورهاي كمپاني ديزني (در مسير ماركسيسم) از آنجا اخراج شد. پدر او براي فرار از جنگ ويتنام از آمريكا به كانادا رفت و به يك سازمان غير دولتي بشر دوستانه پيوست. مادر او هم يك فيلم بر ضد پورنوگرافي را كارگرداني كرد و نائومي كلاين هم مانند بسياري ديگر از انجمن هاي چپي دانشكده محل تحصيل خود، توانايي هايش را به سمت تقبيح چند شاخه گرايي در دنياي آكادميك سوق داد.
تا دهه 90 كلاين مانند بسياري ديگر از فعالان چپي به اين نتيجه رسيد كه در دنياي واقعي مسائلي بسيار مهم تر از تكفير شكسپير و غيره وجود دارد. و دشمن جديدي در حال پيدايش است، البته دشمن واقعي براي آنها، در حقيقت شركت ها و به طور كلي تر نظام سرمايه داري بود. اين بود كه كلاين شروع به كار روي كتاب خود با نام «بدون لوگو» كرد كه سال 1999 به چاپ رسيد؛ كتابي كه باعث جوشش و اتحاد بسياري از فعالان اقتصادي آكادميك شد و تا حدي مبدل به مانيفست مبارزاتي عليه شركت هاي بزرگ شد.
مشخصه سبك كلاين بهره بردن از چپ سنتي است. تحليل او ماركسيستي-ماترياليستي كلاسيك است يعني بر اين اساس استوار است كه شرايط اقتصادي است كه دنيا را شكل مي دهد نه تفكرات و تعصبات. همچنين مي توان ادعا كرد علاقه او به فرهنگ و حيات حاضر تحت لواي سرمايه داري تا حدي نشأت گرفته از مكتب فرانكفورت است البته نه به آن پيچيدگي و عمق و ظرافت. با اين حال او سعي در نوسازي تفكرات قديمي و ارائه تفكراتي كه «چپ جديد جديد» ناميده مي شد، دارد. بحث هاي او نه تنها قربانيان شركت هاي بين المللي بلكه فعالان جديد ضد جهاني سازي و طرفداران چپ فرهنگي را هم برانگيخت.
دهه 90 با دلايل و شواهد آشكاري يك دوره به شدت ماترياليستي بود و كلاين درست به موقع شروع به تلاش براي تجديد حيات تحليل ماركسيسم كلاسيك كرد، درست زماني كه به دليل سقوط كمونيسم اين نظام دچار رسوايي شده بود. انتشار كتاب «بدون لوگو» به طور غيرمترقبه اي با افزايش ناگهاني اعتراضات خياباني همراه بود و در كمال شگفتي تبديل به يكي از پرفروش ترين كتب در سطح جهان شد. نبود رهبراني براي خنثي سازي حركت هاي ضد جهاني سازي، كلاين را مبدل به «تام هايدن» اين جنبش كرد. تايم چاپ لندن از او به عنوان «احتمالاً تاثير گذار ترين فرد 35 ساله در جهان» نام مي برد. نشنال پست هم او را يك «نوام چامسكي جديد» ناميده است و گاردين اين طور نوشت كه «كلاين در پي كمك براي اختراع مجدد سياست براي يك نسل جديد است.»
در پي حملات تروريستي 11 سپتامبر به مركز تجارت جهاني همانطور كه بسياري از نويسندگان اذعان كردند، هرچند شايد همه چيز را تغيير نداد اما در واقع بسياري چيزها را تغيير داد و در پي آن جنگ عراق به وقوع پيوست كه به طور حتم گرايش چپي ها را نيز تغيير داد و به سوي ديگري متمايل كرد.
كلاين از لحاظ ذهني مشوش نبود بلكه حتي با تفكر مجدد پيرامون اصول افراطي اقتصادگرايي خود شروع به در كنارهم گذاشتن نگرش جهاني قديمي خود و جهان پس از حوادث 11 سپتامبر كرد. «من آن را احساس مي كنم پيش از آنكه به طور واقعي درك كنم.» اين عين جمله او به نقل از نيويورك تايمز بود. با در كنار هم گذاشتن قطعات اين پازل او به اين نتيجه رسيد كه جنگ عراق بخشي از همان رشته اقتصادي است كه نايك و سازمان تجارت جهاني را به هم متصل مي كند،
با اين مقدمه بايد گفت كه كلاين چيزي نيست جز يك متفكر كلي نگر كه همه چيز را به صورت تيره و تار جمع مي بندد. در حالي كه به نظر مي رسيد جنبش چپ رو به افول باشد اما كلاين به تنهايي در ميان روزنامه نگاران سياسي، خود را وقف نگارش بر ضد جنگ عراق به عنوان يك پروژه سياسي نشأت گرفته از منافع اقتصادي و ايدئولوژي نئوليبرال كرد.
از اين رو كلاين وارد يك مرحله گذار از رهبري فكري ضد جهاني سازي به سوي رهبري فكري جنبشي عليه پنتاگون شد و با همان نفوذ سابق به محبوب چپي ها در ايالات متحده تبديل شد و شروع به نگارش مقالات در مجله هفتگي Nation و سايت خبري هافينگتون پست كرد. مي توان حد اعلاي تجزيه و تحليل او را در كتاب «دكترين شوك: خيزش بلاي سرمايه داري» مشاهده كرد كه با اقبال زيادي مواجه شد و عناوين زيادي كسب كرد از جمله قرار گرفتن در ليست پرفروش ترين كتاب هاي نيوورك تايمز و نامزد چندين جايزه و عنوان ديگر. فيلم كوتاهي هم پيرامون كتاب ساخته شده است كه بار ها توسط نيويورك تايمز و ديگران نقد شده است. مجله سياسي
In These Times آن را «راهي جديد به سوي بردگي» ناميده است كه در واقع معادل چپي اصطلاحي است كه هايك در راست كلاسيك به كار برده است.
دكترين شوك يك تفسير منحصر به فرد و غير پيچيده از تمام چيزهايي كه ما را مي آزارد، ارائه مي دهد و به بازشناسي نيروي محركه بنياديني كه در سه دهه اخير منجر به حكومت بازار آزاد در سرتاسر جهان شده است مي پردازد. نظامي كه توسط ميلتون فريدمن و دپارتمان اقتصاد دانشگاه شيكاگو تنظيم شده است.
كلاين اينگونه استدلال مي كند كه حاميان بازار آزاد به خوبي مي دانند كه مردم از سياست هاي آنان پشتيباني نخواهند كرد. او اين مساله را به تلخيص «حذف حوزه مردمي و آزادي مطلق براي شركت ها و مخارج اجتماعي كالبدي» مي نامد. بنابراين آنها تنها هنگامي مي توانند طرح بازار آزاد را اجرا كنند كه جامعه به دلايلي مثل جنگ، كودتا، بلاياي طبيعي و... دچار اختلال شده است. «دكترين شوك» يك برنامه محافظه كارانه براي اجراي سياست هاي حامي شركت ها از طريق تحميل يا بهره برداري از آسيب هاي جمعي است.
كلاين به يك پاراگراف از فريدمن هم استناد مي كند كه از نظر خود او به بهترين نحو دكترين شوك را تبيين مي كند تنها يك بحران، چه حقيقي يا غير حقيقي مي تواند تغيير واقعي ايجاد كند. وقتي بحراني رخ مي دهد، اقداماتي كه قرار است انجام شود بستگي به تفكرات حاضر دارد و به اعتقاد من وظيفه اصلي ما اين است كه آلترناتيو ها را در حد سياست گذاري توسعه داده و آنها را سرزنده و آماده نگه داريم تا فضاي ناممكن سياسي تبديل به يك فضاي غير قابل اجتناب براي اجراي آنها شود.»
بيشتر اتهاماتي كه كلاين در صدد وارد كردن آنهاست پيرامون نهاد هايي است كه به گفته او مي خواهند با بد بخت كردن ديگران موفقيت خود را تامين كنند. كلاين مي گويد در زمان حادث شدن توفان كاترينا، فريدمن ناكارآمدي سيستم آموزشي مدارس نيواورلئان را چنين توصيف كرده: «اين يك تراژديست و نيز يك فرصت براي اصلاح اساسي سيستم آموزشي.» همچنين در صفحات ديگر او از طرح فريدمن با عنوان «بلايا، فرصت هاي تهييج بازار» ياد مي كند. توجه خواننده ناخودآگاه به سوي واژه «فرصت» كه فريدمن آن را ذكر كرده، جلب مي شود درحالي كه واژه تراژدي در گفتار او ناديده انگاشته مي شود، طوري كه با خواندن كتاب كلاين اين طور به شما القا مي شود گويا فريدمن توفان را ايجاد كرده است،
كلاين مكررا تاكيد مي كند اين امري غير اخلاقي است كه بدون اينكه مباني جناح راست را توجيه كنند از بحران براي پيشبرد آن استفاده مي كنند. روي هم رفته فريدمن قصد بازسازي سيستم آموزشي نيو اورلئان را داشت البته اينها نفع مشخصي براي فريدمن نداشت بلكه او بر اين عقيده بود كه صحيح يا غلط، اين دستورالعمل ها بهتر جواب خواهند داد و تحت سيستم آموزشي اصلاح شده، افراد بيشتري مي توانند از آن نفع برند. شايد بتوان گفت اگر شما خانه اي كه به طور افتضاح طراحي شده را خريداري كنيد سپس يك توفان آن را تخريب كند آيا دوباره آن را مثل قبل خواهيد ساخت؟
اين انديشه كه بحران ها يك زمينه مناسب را براي تغييرات سياسي فراهم مي كنند، جدا از اينكه از نسخه هاي طرفداران بازار آزاد باشد يا نه، يك حقيقت اثبات شده و رايج در دنياست. در حقيقت اين تفكر ابتدا بين ماركسيست ها ظهور پيدا كرد. خوب يا بد در طول دوران آسايش و رفاه گرايش افكار عمومي حتي كساني كه منافع شان مورد تجاوز قرار گرفته به سمت اصلاحات اساسي كاهش مي يابد. ليبرال ها بدون وجود بحران بزرگ نمي توانستند قانون اصلاحي شان موسوم به New Deal را در آمريكا به تصويب برسانند. از سوي ديگر انقلاب هاي كمونيستي عموماً در زمان جنگ ها رخ داده اند. «ويكتور فوكس» اقتصاد دان ليبرال در جايي گفته است: «بيمه درماني ملي احتمالاً در جريان يك بحران اساسي در فضاي سياسي وارد سيستم درماني شده است، بحران از نوعي كه اغلب همراه با يك جنگ يا ركود يا آشوب هاي گسترده اجتماعي است.»
البته منظور فوكس اين نبوده كه مردم تا به جان هم نيفتند هرگز بيمه هاي درماني را قبول نخواهند كرد يا اينكه خود او بي صبرانه منتظر آشوب و بلاست. بيشتر ليبرال هاي آمريكايي پذيرفته اند گرفتاري هاي اقتصادي آمريكا، سياست خارجي و حيات سياسي بي هيچ كراهتي يك فرصت سياسي براي اصلاحات جلو رونده است. با اين حال كلاين مشاهداتي بي پايه و اساس براي اثبات، اين امر ارائه مي دهد: «راست ها براي بحران دعا مي كنند همانطور كه كشاورزان قحطي زده براي باران.»
كلاين در آغاز دكترين شوك اشاره به شيلي مي كند جايي كه در سال1973 يك كودتاي نظامي به رهبري پينوشه دولت سوسياليستي را كه به صورت دموكراتيك روي كار آمده بود، سرنگون كرد و سياست هاي اقتصادي را به اصرار فريدمن و ديگر حاميان بازار آزاد مكتب شيكاگو به اجرا گذاشت. شيلي نزديك ترين نمونه است كه تا حدي با افكار كلاين مطابقت دارد اما باز هم حقايق امر به طور كامل او را ارضا نمي كند. در اكثر بخش هاي كتاب، كلاين از پينوشه به عنوان بازيچه تمام و كمال فريدمن ياد مي كند. او اينگونه ذكر مي كند كه «در يك سال و نيم اول، پينوشه وفادارانه از مكتب شيكاگو پيروي كرد.» اما شش صفحه بعد كلاين هنگامي كه قصد توصيف رشد اقتصادي تحسين برانگيزي كه تحت نظر فريدمن و در دوران پينوشه به دست آمده و هنوز هم ادامه دارد را مي كند، اينگونه مي نويسد: «واضح است كه شيلي آنطور كه سردمدارانش ادعا مي كنند هيچ گاه آزمايشگاهي براي بازار آزاد نبوده است.»
از آغاز كتاب كلاين سعي دارد اكثر حوادث 30 سال اخير را تكرار همان الگوهاي بي رحم نشان دهد؛ صاحبان حكومت، سياست هاي بازار آزاد را به مردم تحميل مي كنند. روش تفسيري او نوع افراطي و خامي از اقتصاد ماركسيستي است. مثلاً مي گويد قيام ميدان تيان من چين يك جنبش دموكراسي خواهانه نبود بلكه ناشي از خروش موج مخالفت ها بر ضد خصوصي سازي بود و پكن اين جنبش را نه به خاطر حكومت مطلقه خود بلكه براي خدمت به نئوليبرال ها سركوب كرد. در اصل چين از سرمايه داري حفاظت كرد نه كمونيسم.
مدل كلاين فضاي كمي را براي كشمكش هاي گوناگون از قبيل قومي و فرقه اي باقي مي گذارد. او اضافه مي كند كه «در اين دوران نقض حقوق بشر به مفتضح ترين سطح خود رسيد كه در غالب اعمال ساديستي كه رژيم هاي ضد دموكراسي انجام مي دادند قابل مشاهده بود و با سركوب مردم، فعالانه زمينه را براي اجراي اصلاحات بازار آزاد فراهم مي كردند.» يكي ديگر از مثال هايي كه كلاين به آن استناد مي كند دخالت ايالات متحده در كوزوو است اما نقض حقوق بشري كه كلاين دلواپس آن است پاكسازي قومي در آلباني و پاكسازي نژادي مسلمان ها به دست صرب ها نيست بلكه پاسخ آمريكا به آن است و آنچه كه آمريكا را برانگيخت تا جلوي اين كشتار را بگيرد كه از نظر او اين خود نظام سرمايه داري است: «حمله ناتو به بلگراد در سال 1999 شرايطي را براي خصوصي سازي سريع در يوگسلاوي سابق ايجاد كرد؛ هدفي كه پيش از جنگ پيش بيني شده بود.» البته كلاين سعي دارد خوانندگانش را مجاب كند اقتصاد تنها محرك جنگ نبود اما تحليل او هيچ جايي براي بحث اضافي نمي گذارد.
تقريبا هيچ چيز نمي تواند تحليل هاي او را تغيير دهد. شايد شما با خود بگوييد منازعات فلسطين و اسرائيل كه ريشه پولي ندارند، بلكه بر سر مسائلي مثل زمين، مذهب، امنيت و ايدئولوژي است. اما از نظر كلاين در حقيقت اين طور نيست...
نقطه عطف و شاهكار اساسي، كتاب كلاين تحليل او از جنگ عراق است، كه آن را نمود كامل دكترين شوك مي داند. به گفته كلاين جنگ صرفاً عاملي براي گسترش بالاجبار جهاني سازي اقتصادي است. بنا به گفته او «طراحان جنگ و تهاجم، خشونت را گسترش داده اند چراكه توان نفوذ در اقتصاد هاي بسته خاورميانه را از طرق صلح آميز ندارند.» حال چرا بوش عراق را در كنار ديگر اقتصاد هاي خاورميانه اي براي مستقر شدن انتخاب مي كند؟ كلاين اينگونه استدلال مي كند كه ديگر گزينه ها هم مد نظر بوده اند اما بوش عراق را به دو دليل انتخاب كرد؛ يكي مناسب بودن براي استقرار پايگاه هاي نظامي و تجربه آشنايي ارتش آمريكا با آن منطقه كه در طول جنگ اول خليج فارس كسب شده بود، دوم اينكه استفاده صدام از سلاح هاي شيميايي بر ضد مردم خودش او را بسيار منفور ساخته بود.
صدام چندين سال به بازرسان سازمان ملل اجازه بازرسي از تسليحاتش را نمي داد. كلاين ادامه مي دهد: «صدام تهديدي براي ايالات متحده به حساب نمي آمد اما از هنگامي كه براي عقد قرارداد با يك شركت عظيم نفتي روسي و توتال فرانسه وارد مذاكره شد تبديل به تهديدي براي شركت هاي آمريكايي شد.» البته روسيه و فرانسه به منظور كاهش شدت تحريم ها و محدوديت ها عليه عراق قصد انعقاد قرارداد ها را داشتند ولي با اين حال كلاين اشاره نكرده است كه چرا بوش مانند يك سرمايه دار زيرك عمل نكرده و خيلي ساده با صدام وارد معامله نشده تا در ازاي لغو تحريم ها پاي شركت هاي نفتي آمريكايي را بر سر ذخاير نفتي عراق باز كند؟
به نظر تا حدي مسخره مي آيد كه قرار است عراق صرفا تبديل به پايگاهي دورافتاده براي نظام سرمايه داري شود كه در آن نمايندگي هاي مك دونالد و اكسون در هر گوشه اي به دنبال جذب مشتري هستند. همه مي دانيم طرح آمريكا براي تبديل عراق به «سنگاپور عربي» اصلاً جواب نخواهد داد. حال در تضاد با همه آنچه كه ما پيرامون عراق پس از جنگ و مشكلاتش مي دانيم، كلاين توضيح مي دهد كه دموكراسي و صلح ميان احزاب و فرقه هاي اين سرزمين در حال ظهور بود و آزادي مي رفت كه به يك واقعيت تبديل شود و از ديدگاه دولت بوش، مشكل همين جا بود» يك عراق واقعاً دموكراتيك هرگز اقتصاد لسه -فر را كه واشنگتن به عنوان هدف غايي جنگ مي خواهد نمي پذيرد.
10 صفحه بعد كلاين تصديق مي كند در دسامبر 2006، پنتاگون تغيير رويه داد و تصميم به بازگشايي كارخانه هاي دولتي عراق گرفت اما او ذكر مي كند كه در واقع خصوصي سازي بسيار كمي در عراق رخ داده است، در حقيقت دولت موقت ائتلافي تنها سه كارمند خود را براي امور خصوصي سازي صنايع دولتي عراق گمارده است.« شايد شما با خود بگوييد اين آخري با افكار كلاين مبني بر اينكه هدف اصلي جنگ خصوصي سازي اقتصاد عراق بوده، تناقض داشته باشد اما متاسفانه خود او بر اين باور است كه دولت موقت ائتلافي خود به حدي خصوصي شده بود كه ديگر نيازي به خصوصي سازي عراق نبوده است،،»بنابراين كلاين شكست در خصوصي سازي عراق را به بي كفايتي دولت موقت ائتلافي نسبت مي دهد اما در عين حال هر گونه عدم موفقيت آشكار را نقشه اي عمدي براي دامن زدن به هرج و مرج ها مي داند. كلاين براي اثبات حرف هاي خود به بررسي اشتباهات اداره پس از جنگ مي پردازد و توضيح مي دهد كه در واقع اشتباهي در كار نبوده است. پل برمر مسوول بخش بازسازي و كمك هاي انساني عراق تصميم گرفت دولت عراق را از وجود بعثي ها پاكسازي كند نه به خاطر بعثي بودن شان بلكه به خاطر اينكه كارمندان دولت بودند و آنها قصد داشتند كه دولت را كوچك كنند. به عقيده كلاين اين بعثي زدايي هيچ ارتباطي به صدام نداشت و تماماً براي پشتيباني از بازار آزاد بود.
از سوي ديگر كلاين همچنين به نمونه ديگري از اهمال و سوءمديريت هاي گسترده كه در پي توفان كاترينا رخ داد اشاره مي كند. به عقيده او «دقيقاً مانند اشتباهاتي كه در عراق رخ داده بود اين بار در نيو اورلئان به وقوع پيوست كه منجر به تقويت اين ادعا مي شود كه اشغال عراق تنها بخشي از يك سلسله قضايا و اشتباهات عمدي است.»
مانند هر نظريه توطئه اي، كلاين برخي قضاياي جهاني را كه فاقد منطق دروني است بر مي شمارد.
نقطه قوت كلاين به عنوان يك نويسنده در علاقه او به ما تحت امور است. تجارت آزاد به شدت متكي بر تئوري انتزاعي مزيت نسبي است كه ياد آور مثال معروف شربت پرتقال در برابر منسوجات انگليسي است اما كلاين متاسفانه دست روي عقب مانده ترين كشور ها در جهان سوم مي گذارد و تنها چهره اي دلسرد كننده از تجارت آزاد را به تصوير مي كشد. در صورتي كه تصويري كه ارائه مي شود بايد با در نظر گرفتن نتايج تمام نمونه هايي باشد كه تن به تجارت آزاد داده اند ولي با اين حال هنگامي كه نوبت به كشورهاي موفق و حتي وقتي نوبت به انديشه هاي موجود در جناح راست كه موضوع اصلي كتب او را تشكيل مي دهد مي رسد، اثري از روح گزارشگري و همچنين اثري از تحقيق و بررسي در كتاب او يافت نمي شود.
ماترياليسم تنها عاملي نيست كه كلاين را به سويي هدايت مي كند كه به ناچار همه محافظه كاران را دست نشانده شركت ها مي بيند. او به طور تعجب آوري به تفكرات جناح راست بسيار كم توجه مي كند. و تصديق مي كند نو محافظه كاران در مركز پروژه جنگ عراق قرار دارند اما گويا آنها را نمي شناسد وتلاشي براي شناخت آنها نمي كند. عمق اين عدم شناخت او در اين جمله ها به وضوح پديدار است:«درست از اواسط دهه 90 جنبش هاي فكري به رهبري فريدمن و همياري موسساتي مثل بنياد هريتيج، موسسه كيتو و موسسه امريكن اينترپرايز آغاز شده است كه خود را نو محافظه كار مي نامند و با در دست داشتن زمام ماشين جنگي آمريكا از آن به عنوان ابزاري براي اهداف كمپاني ها استفاده مي كنند.»
اما شايان ذكر است كه اولاً تفكر نومحافظه كار از اواسط دهه 90 به وجود نيامده بلكه آغاز شكل گيري آن به دهه 60 بازمي گردد و در دهه 70 تا حدودي در سراسر جهان شناخته شده بود. دوم اينكه حتي اگر نومحافظه كاران حامي منافع شركت ها باشند باز هم حكايت آنها متعادل تر از گونه هاي ديگر محافظه كاران است. نومحافظه كاران اصيل بر خلاف محافظه كاران سنتي طرح اصلاحي دولت روزولت را رد نكردند و موافق آنچه كه خودشان «بزرگ منشي ملي» مي نامند، هستند و سياست خارجي شان حتي در برخي موارد در تضاد با منافع شركت هاست. اما به گفته كلاين
«نو محافظه كاران علاقه مند به قدرت نمايي در مناطقي مثل چين و خاور ميانه هستند؛ مناطقي كه باعث شده شركت هاي آمريكايي به دليل وجود ريسك هاي سياسي نتوانند به راحتي فعاليت كنند.» علاوه براين بنياد هريتيج هيچ گاه روابط خوبي با نومحافظه كاران نداشته است. (راسل كرك در يك سخنراني اعلام كرده است «كم اتفاق نمي افتد كه يكي از بزرگان نومحافظه كار، تلاويو را با پايتخت ايالات متحده اشتباه بگيرد») و موسسه كيتو روي هم رفته نومحافظه كار نيست. اين موسسه از مخالفان بسيار تند جنگ عراق و سياست خارجي مداخله جويانه دولت به طور عام است.
در نهايت كسي كه در مركز اتهامات وارده از سوي كلاين در طول كتاب قرار دارد فريدمن است. به گفته او، فريدمن معلم فكري دكترين شوك است و مريدانش در حال اجراي افكار او از سانتياگو تا بغداد هستند. كلاين جايگاه فريدمن را در مركز جنبش نومحافظه كار مي داند و از جنگ عراق به عنوان «يك كاربرد بي عيب و نقص از ايدئولوژي آزاد مكتب شيكاگو» ياد مي كند كه توسط فريدمن هدايت شده است. چيزي كه او حتي يك بار در كتابش به آن اشاره نكرده اين است كه فريدمن مخالف جنگ عراق بوده و حتي آن را تجاوز مي ناميد و اين واقعاً براي يك نويسنده شرم آور است كه شخصيت اصلي داستان او دقيقاً مخالف آن چيزي باشد كه او ادعا مي كند. عمق اشتباهات كلاين وقتي بيشتر مي شود كه پي ببريم اصولا فريدمن چون يك ليبرال بوده با جنگ مخالفت مي كرده و ليبرال محافظه كار معادل نومحافظه كار نيست و الزاماً منافع شركت ها هميشه يا معمولاً با جنگ تامين نمي شود.
با اين تناقضات و با توجه به اين حقايق آشكار شده بايد كتاب كلاين را كتابي كم محتوا و سندي از به كارگيري تئوري توطئه در قرن اخير دانست كه از هر دستاويزي (هرچند غير اخلاقي) براي پيشبرد كتاب خود و تهييج خوانندگان(شايد به خاطر فروش بيشتر) استفاده مي كند.
 چهارشنبه 23 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایران اسپورت]
[مشاهده در: www.iransport.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن