تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836834723
"بهار" ستايشگر آزادی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نخستين روز ثور يا ارديبهشت ماه هر سال ما را به ياد بهار، آن ستايشگر آزادی می اندازد و مثل آن است كه بهار هر ساله سوگ "بهار" را روی برگ برگ باغستان جان همه فارسی زبان جهان هموار می كند.
شب سيزدهم ربيع الاول سال (1304) ق برابر با (1265) خورشيدی در خانوادهء حاج ميرزا كاظم صبوری كه از ناصر الدين شاه قاجار لقب ملك الشعرايی داشت، كودكی چشم به جهان گشود كه او را محمد تقی نام نهادند. ملك الشعرا حاج ميرزا محمد كاظم صبوری كه ميراث سخنوريش به ملك الشعرا فتح علی شاه (صبا) ميرسد، فرزند حاج محمد باقر كاشانی رييس صنف حرير بافان مشهد بود كه او فرزند عبدالقدير خارا باف كاشانيست.
پدر ميرزا محمد تقی بهار در مشهد تولد يافته بود و به مانند ساير برادران به دنبال پيشهء پدری و اجدادی نرفت، بل به تحصيل علوم ادبی و فراگيری زبان عربی و فرانسه پرداخت، فقه آموخت و شعر به سبك امير معزی ميگفت، در سرايش قصيده، مستمط، غزل و مثنوی استاد بود، ولی شعرش بيشتر ينه قصيده است.
حاج مرزا محمد كاظم صبوری را با شاعر سياح و تجارت پيشه (ميرزا نصر الله بهار شيرواني) موانست بسيار بود، شاعر سياح به سفر های دوری ميرفت و در باز گشت از سفر هايش به خانهء آنها می آمد و از قضا در خانهء آنها به رحمت حق پيوست. محمد تقی. بهار تخلص خويش را از او گرفته است.
مادر بهار از يك خانواده، تجارت پيشه و اصيل گرجستانيست كه جد او از معارف گرجستان و از نژاد مسيحيان قفقاز بود كه در جنگهای روس و ايران با جمع ديگری به وسيلهء عباس ميرزا نايب السلطنه به اسارت به ايران آورده شده و به دين اسلام در آمد با اين حال بهار نسل خود را از برامكهء بلخ می داند:
منت خدای را كه من از نسل برمكم
بتوان شمرد جدو پدر تا فرامكم
جز خاندان حيدر كرار در جهان
يك خانواده نيست به تنظيم همتكم
در ملك خويش و در همه آفاق مشتهر
بر خانوادهء خود و بر خود مباركم
زندگی علمی بهار از همان سپيده دم كودكی آغاز يافت.او هنوز كودك چهار ساله يی بود كه او را جهت آموختن قرآن و زبان فارسی به مكتب خانه گی زن عمويش فرستادند. شش ساله بود كه خواندن و نوشتن را فرا گرفت و خواندن قرآن را آموخت و در هفت ساله گی شاهنامه را ميتوانست بخواند.
خانواده يی كه بهار در آن پرورش ميافت، كانون فروغناكی بود از معرفت، فضل و ادب. آن جا آشنايی او با شاهنامه، هفت گنبد، كتاب صد كلمهء رشيد الدين و طواط، تماشی دشت و دره و كوه، گلهای زرد و بنفش و شقايقهای پراگنده صحرا، خار بنان روييده ميان دشت، پرنده گان آواز خوان بيابان، مايه های اوليهء شعر را در او پديد آوردند، تا اين كه او نخستين سروده های خويش را شكسته و بسته به تقليد از شاهنامه بر حاشيه های كتاب شاهنامه نوشت.همان گونه كه آن روز ها چيز هايی را به نام نقاشی بر حواشی كتابها نيز رقم ميزد.
شايد بتوان گفت كه كار شاعری او از همين زمان آغاز يافته است يعنی درست همان زمانی كه كودكان ديگر تازه الفبا می آموزند. اما بنا بر ياد داشتهای خودش، هنگامی كه او هنوز ده ساله بود و همراه با پدر و مادر به سفر كربلا رفته بودند، از قضا شب هنگام در "بيستون" گژدم جراری در بساط آنها راه يافت، گژدم را با ضرب كفش كشتند و بهار ده ساله بيت زيرين را به آن مناسبت ميسازد و برای پدر ميخواند:
به بيستون چو رسيدم يك عقربی ديدم
اگر غلط نكنم از ليفند فرهاد است
بعد ها پدر اين بيت فرزند را بار ها در محافل دوستان به رسم استهزا ميخواند و می خنديد.
دوران كودكی و نوجوانی بهار مصادف بود با اضطراب مردم ايران و ناتوانی دولت و ضعف مملكت و آشفته گی در كار ها و شكست پياپی ايران از همسايه گان مقتدر شمالی و جنوبی.مردم در آن روز گار وضع درد آوری داشتند و قانون نبود تا در سايهء چتر آن احساس امنيت و آرامش كنند. سرنوشت مردم به دست حاكمان خود كامهء ولايات افتاده بود. حاكمان گويی ولايات را خريده بودند و با مردم به گونه يی رفتار می كردند كه گويی بنده گان زر خريد آنها هستند مردم هم چاره يی جز اين نداشتند كه هر طايفه، هر خانواده و هر قومی دسته ها و گروه های مسلح پديد آرند كه گاهی در برابر هم و گاهی هم در برابر حكومت شمشير ميكشيدند. اين مسأله آن ديناميزه بزرگ اجتماعی جامعه ايران را به هدر ميداد. رشد بهار با رشد چنين مسايل در جامعه به همراه بود. با اين حال او اصول ادبيات را نزد پدر آموخت و بعد كار آموزش خود را نزد مرحوم اديب نيشابوری از ادبا و شعرای مشهور و ساير فصلای معاصر دنبال كرد.مقدمات زبان عربی و اصول كامل ادبيات فارسی را در مدرسه نواب در خدمت اساتيد آن تكميل كرد. به آموختن رياضی همان علم مجردی كه بسياری از شاعران ما شديداً از آن رم ميكنند پرداخت و نزد استادان معتبر آن روز گار در مشهد علم منطق را فرا گرفت. به تاريخ علاقهء فروان نشان ميداد و با خواندن مقاله های علمی و تحقيقی در مجله ها مصری نه تنها به آگاهی خويش در زبان عربی گسترش می داد، بل با افكار جديدی از دنيای بيرون نيز آشنا ميگرديد.
امروزه شعر های فراوانی در دست است كه بهار آنها را در سنين (13-14) ساله گی سروده است. او غالباً در اين مرحله توجهء خاصی به تسميط داشته و اشعار اساتيد كهن را تضمين ميكرده است.از آن ميانه ميتوان به نمونه های زيرين اشاره كرد.
كنون كه سبزه مزين نموده صحرا را
رسيده مژدهء گل بلبلان شيدا را
به باغ اگر نگری يار سرو بالا را
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
كه سر به كوه و بيابان تو داده ای مارا
و نمونهء ديگر:
دلبرا ره بنما تا به علامت بروم
از سر كوی تو باشور قيامت بروم
ورنه اين ره به خدا من به ندامت بروم
تو مپندار كزين در به ملامت بروم
دلم اين جاست بده تا به سلامت بروم
پدر كه از آغاز متوجه تربيهء فرزند بود و بهار را در كار شاعری تشويق ميكرد. بعداً در اين امر كوتاهی نمود. چرا كه آرزو نداشت تا فرزندش شاعری پيشه كند. اين امر مصادف به روز گاری بود كه ناصر الدين شاه قاجار در گذشته بود و سكهء روز گار در كف اختيار مظفرالدين شاه افتاده و جامعهء ايران رو به سوی تحولات بزرگی به پيش ميرفت. پدر بر اين امر باور مند شده بود كه ديگر روز گار شاعری از رونق افتاده است و زود باشد كه حرفهء شاعری به كلی بيرونق گردد و صاحبان آن محتاج لقمهء نانی گردند. پس برای زنده گی كردن بايد به دنبال كسب و تجارت رفت.
روی چنين مسايلی بود كه او باری شاعر جوان را از رفتن به مدرسه باز داشت و در قيد ازدواج در آورد.تا اين كه برای امرار معاش سرو كار شاعر به كنج دكان بلور فروش كشانيده شد.
شاعر بر سر دو راهی قرار داشت كه در يك سو پدر برايش زنده گی تا جرانه آرزو ميكرد و اما خود نميتوانست با هر زنده گی پرتجمل، ولی تو خالی ساز گار بماند،انديشه های بلند انسانی و هيجان تحول طلبی و شور خدمت به مردم، شكوه و جلال ظاهری و اساس هر زنده گی مرفه يی را در نظر او و بسيار بيرنگ جلو ميداد. چنان كه اين امر حتی گاه گاهی پدرش را به تغيير عقيده واميداشت.
بهار هنوز (18) ساله بود كه به سال (1280) خورشيدی سايه مهربان پدر از سر او ناپديد شد و اين حادثه او را با چهرهء واقعی زنده گی مقابل ساخت. بنا بر گفتهء خودش او پيش از فوت پدر نيز به تكميل معلومات خويش پرداخت و بر آن بود كه تا به تهران برود به كمك بزرگان دولت رهسپار فرهنگستان شود و به فرا گرفتن علوم جديد بپردازد، اما هماره از آرزو تا واقعيت فاصله ييست بسيار. مشكلاتی در برابر او چون ديوار ايستادند. از يك سو بی سرپرستی خانواده كه افزون بر همسر، مادر، خواهر و دو برادر كوچك نيز با او بودند كه مسووليت تدارك زنده گانی آنها و تربيهء كودكان به عهده اش افتاده بود.
از سوی ديگر جامعهء ايران در (1282)يعنی دو سال پس از در گذشت پدر شاعر، دستخوش انقلابهای شد كه دگرگونيها و تاثيرات شگرفی را در جامعه پديد آورد و در هر سری شور ديگری انداخته بود.
تازه اين مسايل يگانه دشواريهای زنده گانی شاعر نبودند، بل همين كه گامی فراختر و استوار تر به سوی سرزمينهای نا مكشوف شعر و ادب ميگذاشت، آتشی در سينهء معاندان و حسودان تنكمايهء روز گار بر افروخته ميشد.جز شماری چند از اساتيد و فضلای خراسان ديگر همه گان بر سر انكار او بودند و شاعری او را باور نداشتند و اين سخن ياوه را بر هر كوی و هر برزن يك صدا سر داده بودند كه اين جوان شعر های پدر را به نام خود ميكند و به نام خود ميخواند.
كار بهار به آزمون كشيده شد و او را هر روزه امتحان ميكردند و اما اين آزمونها آتشی بود انبوه از هيمهء نفرت، كينه ورزی و شك و ترديد كه ميباييست شاعر جوان چنان ساووش از درون آن پيروز مندانه به در آيد. به مناسبتهای گوناگون از او ميخواستند تا شعری بسرايد. او ميرفت و ميسرود. مطلعی از قصايد استادان كهن شعر فارسی دری را برايش ميدادند تا در آن وزن و آن قافيه شعر بسرايد. او ميرفت و ميسرود و مجاب شان ميكرد. اما حسادت را پايانی نيست. آنها نغمهء ناجور ديگری سر دادند و رشتهء حسادت را او نوع ديگر تاب دادند و گفتند كه گويا اين شعر ها را كس ديگری برايش ميسرايد و شماری هم می گفتند كه اين شعر ها را مادرش ميسرايد.
بناءً نوع ديگری امتحان را به ميدان آوردند و از بهار جوان فی البديهه شعر ميخواستند و سخت دشمنانه و بی آرزم واژه گانی بافته از آسمان و ريسمان را برايش ميدادند تا از آنها شعر بسازد مثلاً باری برايش گفتند تا با استفاده از واژه گانی تبيح، چراغ، نمك، چنار رباعی بسازد و هر كلمه را در يك مصراع آن به كار گيرد.
بهار فی المجلس سرود:
با خرقه و تبيح مرا ديد چو يار
گفتا از چراغ زهد نايد انوار
كس شهد نديد ست در كان نمك
كس ميوه نچيدست از شاخ چنار
و يا با واژه گان خروس، انگور، درفش و سنگ اين رباعی را ساخته بود:
برخاست خروس صبح بر خيز ای دوست
خون دل انگور فگن در رگ و پوست
عشق من و توقصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست
بهار با طبع روانی كه داشت گاهی هم از چنين كلمه ها شعر های آميخته با طنزو هجا به آنها تحويل ميداد و بدينگونه سر انجام دهان گشادهء حسودان را توانست كه ببندد و نور حقيقت را در ذهن تنبل و دير باور آنان بتاباند.
در همين ايام بود كه در مشهد آوازهء سفر مظفرالدين شاه به خراسان شايع شد. بهار برای آن كه سمت ملك الشعرايی خود را پس از پدر تثبيت كند و خود را به شاه بشناساند، اولين قصيده خويش را برای عرضه داشتن به شاه با مطلع زيرين سرود:
رسيد موكب فيروز خسرو ايران
ايا خراسان دگر چه خواهی از يزدان
او در پايان قصيده از حسودان و معاندان به شاه شكوه می كند و خطاب به آنان ميگويد:
تو سبك من نشناسی ز شاعران ديگر
چرا ز بيخردی بر نهيم اين بهتان
پس از صبوری اينك منم كه شعر مرا
برد به هديه به جای متاع بازر گان
به خرد سالی آن سان چگامه سرايم
كه سالخورده سخندان سرودنش نتوان
همينگونه هم شد او پس از پدر لقب ملك الشعرايی يافت و مواجب پدر نيز برای او داده شد. اما ناگفته نبايد گذاشت كه تنها زوق شاعری نبود كه دنيای رنگين بلور ها را در نظر بهار بيرنگ و حقير جلوه ميداد، بل ذوق سياست و اشتراك در تحولات سياسي- اجتماعی نيز در تكوين شخصيت او تاثير بزرگی داشت.
چنان كه پس از در گذشت پدر چنان شخصيت مستقل و آزاد وارد ميدان پر هياهوی زنده گی سياسی شد و به صف انقلابيون پيوست. برای آن كه موج را و تومان را با بستر كوچك و تنگ جويباران كاری نيست و نميتواند هم باشد.
در ميان سالهای (1284-1285)خورشيدی او نخستين مقاله های سياسی، اشعار و ترانه های محلی خود را كه در آنها از مشروطيت جانبداری ميشد و محمد علی شاه قاجار را به مذمت ميگرفت، نوشت و سرود.او در اين هنگام يكی از آنهای بود كه در خراسان از وضع كشور راضی نبود و در انجمنهای سری، سرو سری داشت.
او اين نبشته ها و شعر ها را بدون امضأ در روز نامه های خراسان كه محرمانه به زير چاپ ميرفت به دست نشر ميسپرد و در حقيقت ميتوان اين سالها را سالهای فعاليت اجتماعی – سياسی بهار دانست.
جدال محمد علی شاه با ملت دير نپاييد و با پيروزی ملت به پايان آمد و اما در ميان سران مشروطيت دو دسته گی پديد آمد. شماری به حركتهای تند باور مند بوند و شماری هم به حركتهای اعتدالی.با اين حال در مشهد حزب تند رو دموكرات قدرت بيشتری يافته بود. زمانی كه در (1286) خورشيدی كميتهء حزب دموكرات در خراسان انتخاب شد. بهار يكی از اعضای آن بود او بعداً روز نامهء نو بهار را در (1288) با امتياز و مسووليت خودش كه ناشر آرأ و انديشه های حزب بود، در مشهد انتشار داد.
بهار در نبشته ها و مقاله های خود در اين روز نامه مردم را از خطر شكست مشروطيت و مداخلهء روسهای تزاری بر حذر ميداشت و آنها را در روشنايی حقيقت قرار ميداد. پيش بينيها او به حقيقت پيوستند. مداخلهء روسهای ترازی سبب بسته شدن مجلس دوم شد.ژنرال كنسول روس تزاری مانع انتشار روز نامه گرديد.حتی او با استفاده از ساير دسته های مرتجع و مخالفان تجدد در ميان مردم بر ضد شاعر جوان كه ديگر نويسنده شناخته شده و شجاع روز گار خود نيز بود، توطئه هايی پديد آورد تا آن جايی كه عده يی او را تكفير كردند.
بعداً در سال (1290) خورشيدی، بهار دست به انتشار روز نامهء "تازه بهار" زد كه مدتی به سر دبيری يكی از برادرانش به چاپ می رسيد تا اين كه بنا به دستور وزير امور خارجهء وقت از نشر باز ماند.
سالهای جنگ بين المللی اول بود. مبارزات مطبوعاتی ملك الشعرا شدت بيشتر يافته بود و او از روی هر نيرنگ و دسيسه يی پرده می افگند و حقيقت را برای مردم باز ميگفت. اين امر در (1292) سبب زندانی شدن او شد. ولی بعداًاز سوی مردم سرخس به مجلس شورا فرستاده شد و بدينگونه به مجلس سوم راه يافت.
در همين زمان بود كه نشرات روز نامهء نو بهار را دو باره در تهران از سر گرفت.
در سال (1294) به "بجنورد" تبعيد شد و شش ماه تمام در تبعيد گاه ماند. تا اين كه دو باره به تهران برگشت "انجمن دبی دانشكده" را پی افگند كه به سال (1297) اولين شمارهء مجلهء ادبی – سياسی دانشكده به همت او از چاپ بر آمد با دريغ كه بيشتر از يك سال نتوانست عمر كند.
مجله ناشر افكار انجمن ادبی بود و منظور از نشر آن همانا تجديد نظر در ادبيات فارسی دری بر بنياد تغييرات و تحولات ادبيات اروپا بود.
جالبترين مقالهء شمارهء اول زير عنوان "منظور ما"خود يك بيانيه به شمار ميرفت كه با همكاری بهار و ادبای بر جستهء ايران نظير سعيد نفيسی و عباس اقبال آشتيانی و رشيد ياسمی نوشته شده بود. اين مجلهء وزين در دورهء كوتاه انتشار خويش در تنوير و گسترش زبان ادبی و موضوع ادبيات نقش مهم و شايسته ی را انجام داده است.مجله كانون فروغناكی بود كه انبوه از نويسنده گان، شاعران و خامه به دستان با رسالت به دور آن جمع بودند. بهار به مجلس چهارم نيز راه يافت كه اين دوره با بحران سلطنتی قاجاريه وجدالهای سياسی همراه بود و بهار در گروه اقليت مجلس بود كه با وجود مشغله های فكری فراوان شبانه برای هفت روز نامه سرمقاله مينوشت.
همينگونه در دورهء پنجم از ترشيز و در دوره ششم از تهران به مجلس شورای ملی فرستاده شد. اما بعد از ختم دورهء ششم با ميل و رغبت از سياست كنار رفت و وقت خود را وقف خدمات فرهنگی ساخت.به كار تدريس تاريخ ادبيات كهن ايران پس از اسلام در دارالمعلمين عالی و بعداً به تدريس سبك شناسی در دانشگاه پرداخت، كه پيش از آن چنين كرسيی در دانشگاه تهران وجود نداشت.
بهار به نوشتن و تصحيح متون تاريخی و تأليف كتب درسی مشغول ميشود و با دريغ كه فتنه روز گار هنوز از پای ننشسته است. چنان كه در (1311) باز بهار را در پشت ميله های زندان جای ميدهند و بعد تر به اصفهان تبعيدش ميكنند، ولی قلم اين يار و همدم هميشه گی اش همچنان با اوست. او پيوسته در حضر و سفر در آزادی و قيد مينويسد و ميسرايد. چنان كه به قول خودش در حدود (6-7) هزاربيت شعر در همين تبعيد گاه سروده بود.
زنده گی بهار هميشه توأم با نگرانی و ناراحتی و آزار حاسدان و كينه ورزان بوده است. حتی يك مرتبه به طور خيلی جدی با زمينه سازی قبلی وسايل قتل او را فراهم كردند. روزی كه قرار بود مجلس به انقراض سلسلهء قاجاريه رای بدهد برای اين هدف نا پاك تعيين شده بود و اما در اين ماجرا واعظ قزوينی كه شباهت زيادی به بهار داشت به جای او كشته شد.
بهار با آن كه بعد از دورهء ششم از سياست كناره كرد، ولی باز هم در دوره پانزدهم از تهران به مجلس رفت و رياست فراكسيون دموكراتها را به عهده گرفت.در سال (1324)خورشيدی در زمان نخست وزيری مرحوم احمد قوام، بهار به مقام وزارت فرهنگ رسيد و خود در اين رابطه مينويسد:
"آخر وزير شدم وای كاش قوام مرا به وزارت دعوت نميكرد و آن چند ماه شوم را كه بی هيچ گناه و جرمی در دوزخم افگنده بودند نميديدم."
كار وزارت چند ماه بيش ادامه پيدا نمی كند و در اثر وقايع آذربايجان از وزارت كناره ميگيرد و مينويسد!
"مشقت و رنج و عذاب روحی بی نهايت بود و من بيد رنگ پای استعفا نامه را امضأ كردم."
بهار به خانه بر ميگردد و به گفتهء خودش آن جا می افتد و در اوايل زمستان احساس ميكند كه سينه اش ناراحت است .با آن كه بضاعت چندان هم در بساط ندارد به سال (1326)خورشيدی به سويس می رود تا باشد صحت خويش را باز يابد .چنان كه تا (1328) آن جا ميماند و هنگامی كه به ايران بر ميگردد به تعبير مردم بهار ديگر "آفتاب لب كوه" شده بود.
هر چند از او تقاضا های ميشود تا مسؤوليتهايی را به عهده گيرد، ولی ديگر فصل بهار زنده گی از "بهار" كوچ كرده است. پيری و ناتوانی و بيماری شاعر ستايشگر آزادی را در انقياد خويش در آورده است.روز تا روز آفتاب عمر او در پشت تپه های راز ناك مرگ فرو ميرود. تا اين كه پس از يك هفته جدال درد ناك و غم انگيز با مرگ، در نخستين روز ارديبهشت ماه (ثور) سال (1330) خورشيدی چشم از جهان پوشيد. خداوند (ج) روحش را غريق دريای بيكرانهء رحمت خويش كنار!
***
در يك صبحگاه بهاری وقتی كه خبر اندوهبار مرگ شاعر را اعلام نمودند، نفسها در سينه ها بند آمد و افكار متوجه اين حقيقت تلخ شد كه زبان فارسی دری يكی از نابغه های بزرگ خود را از دست داده است.
بهار مرد جذاب و خوش بيان بود. شنونده را به خوبی زير تاثير و نفوذ كلام خويش قرار ميداد. مردی بود سخت مبارز و كار دان. در برابر هر دشواری ايستاده گی ميكرد. شاعری بود بلند انديشه و والا قريحت و سياستمداری بود نيرومند و دور انديش.
حقيقت را ميپذيرفت و با وجود آن كه خود يكی از شاعران بزرگ قصيده سرای معاصر بود در مقابل شعر جديد (شعر در وزن نيمايي) ابرو در هم نميكشيد و روی ترش نميكرد. چنان كه در سال (1325) در نخستين كنگره نويسنده گان ايران به هنگامی كه خود وزير فرهنگ بود در خطابهء خويش با صراحت تمام گفت:
" حيات عبارت از جنبش و فعاليت است و حيات ادبی نيز همواره در گرو فعاليتها و جنبشها بوده و از اين رو حركت انقلابی خواه اجتماعی، خواه فكری و عقلی موجب ترقی ادبيات و باعث بروز و ظهور ادبا و نويسنده گان شده و ميشود."
او در همين خطابهء تاريخی خويش همچنان گفته بود:
"ما اكنون بر سردو راهی تاريخ قرار داريم.راهی به سوی كهنه گی و توقف و راهی به طرف تازه گی و حركت و هر گوينده و نويسنده كه مردم را به سوی آينده و جنبش و حيات هدايت نمايد و صنعت او حقيقی تر و غم خوارانه تر باشد، كالای او در بازار آتيه رايج تر و مرغوب تر خواهد بود.
آقايان! توقف و طفره در طبيعت محال است. هستی عبارت از حركت است. هر متفكر و نويسنده كه هوا دار توقف و محافظت وضع حاليه باشد.با دليل منطقی بايد اذعان كند كه رو به عقب ميرود و هر كه در زنده گی رو به عقب رفت، به سوی مرگ شتافت. خاصه اديب و گوينده كه بايد همواره به مسافات بعيده پيشاپيش قوم حركت كند تا قوم را كه فطرتاً دير باور و مايل به توقف است قدری پيشتر بكشد."
او به همينگونه در يكی از خطابه های ديگرش ميگويد كه:
"ما همانطور كه نميخواهيم شعر را از پيروی كلاسيك منع كنيم. نميخواهيم آنان را از پيروی شعر سپيد (بی قافيه و بی وزن) هم منع نماييم. ما بايد گوينده گان را آزاد بگذاريم كه هنر نمايی كنند." اين گفته های تاريخی و هشدار دهنده از آن مرديست كه قصيده اين كهنسالترين قالب شعر فارسی دری را به مرز های وسيعی از كمال رسانده و در تاريخ ادبيات به حيث آخرين علم افراز قصيده سرايی تثبيت شده است. به راستی كه او يكی از چند تن قصيده سرايان طراز اول ادبيات معاصر است كه زبان فخيم قصيده را در مكتب خراسانی يك بار ديگر برگ و بار تازه يی بخشيدند.
از اين خطابه در كشور ايران نيم قرن و يك دهه سپری ميشود.با دريغ در كشور ما هنوز جای چنين خطابه يی همچنان خاليست و چنين مينمايد كه كلاسيك گرايان ما تا هنوز كه بشريت وارد قرن (21) شده است، جرأت تاييد تحولات ادبی را ندارند و با تحجر ادبی چنان خو نموده اند كه ميخواهند سرعت نور را با مقياسهای گام اشتر اندازه كنند.
چرا شاعری چون بهار كه اوج كارش قصيده است با تحولات ادبی و خاصتاً شعر در اوزان نيمايی و حتی شعر سپيد از در مخاصمت پيش نمی آيد و دستور نميدهد كه اولاً وزن مناسب بعداً قافيه مناسب، كلمه های مناسب و موضوع مناسب را بايد شاعر از قبل در نظر داشته باشد تا بعداً شعر بسرايد؟ مسلماً پاسخ در اين جاست كه بهار يك شخصيت تثبيت شده و آگاه ادبی و علمی بود و بدون ترديد چنين شخصيتهايی از تحولات ادبی هراسی در خود احساس نميكنند.برای آن كه هراس و مخالف با تحول علمی و ادبی كار شخصيتهايست كه به گونه تصادفی و يا هم با قلدری هايی خود را بر جامعهء فرهنگی يك كشور تحميل ميكنند و باز هم به گفته روان شاد ملك الشعرا بهار هر كس كه در زنده گی رو به عقب رفت به سوی مرگ شتافت. خاصه اديب و گوينده كه بايد همواره به مسافات بعيده پيشا پيش قوم حركت كند..."
ملك الشعرا بهار در كليت دارای يك شخصيت چندين بعديست كه شايد بتوان شخصيت علمی، فرهنگی او را در ابعاد زيرين مشخص ساخت.
بهار ، شاعر بزرگ قصيده سرا.
بهار، شخصيت آگاه و پر تحرك سياسی.
بهار، پژوهشگر نستوه زبان و ادبيات شناسی.
بهار، خبر نگار نو آور و مروج نوع نثر نوين در مطبوعات.
بهار، مورخ.
بهار، مترجم آثار ادبی.
بهار (68) سال زنده گی كرد كه پيوسته در زنده گی او حادثه پشت حادثه چنان سايه پشت سايه می آمد، ولی با اين حال او هيچگاه قلمش را زمين نگذاشت و تا آن جا كه توان داشت سرود و نوشت و آثار گران ارجی از خويش به ياد گار گذاشت كه در ذيل شماری از آنها را ياد دهانی ميكنيم.
ديوان شعر كه بنا بر قولی در بر گيرندهء (30-40) هزار بيت است.
كتاب سبك شناسی يا تطور نثر زبان فارسی در سه جلد.
تاريخ تطور نظم فارسی (ناتمام) كه به اهتمام تقی بينش بار اول و به اهتمام علی قلی بختياری بار دوم به چاپ رسيده است.
نيرنگ سياه يا كنيزان سپيد دامان.
تاريخ احزاب سياسی.
تاريخ انقلاب روسيه و لنين.
زنده گينامهء مانی.
زنده گينامهء محمد ابن جرير طبری.
زنده گينامهء سيد حسن مدرس.
شعر در ايران، چاپ شده در مجلهء مهر (1313).
خط و زبان پهلوی در روز گار فردوسی. چاپ شده در فردوس نامه مهر.
تاريخ طبری، ترجمه.
بهار و ادب فارسی در دو جلد به تدوين محمد گلبن (مجموعهء صد مقاله).
ياد گار زيران ترجمه از پهلوی.
درخت آسور يك ترجمه از پهلوی.
درخت آسوريك ترجمه از پهلوی.
كتب ادبی دبيرستانها كه با شماری از استادان ديگر نوشته شده اند.
به همينگونه كتب زيرين را تصيحی نموده و بر آنها حواشی نوشته است:
مجمل التواريخ و القصص از آثار قرن ششم هجری.
جوامع الحكايات و لوامع الروريات از محمد عوفی.
تاريخ سيستان.
رسايل افضل الدين كاشانی مشهور به بابا افضل.
و شايد هم آثار و نوشته های ديگر كه بايد جستجو شود.!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]
-
گوناگون
پربازدیدترینها