واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نجاری که به سن بازنشستگی رسیده بود، تصمیم گرفت بازنشسته شده و بقیه عمرش را با خانوادهاش سپری کند. باوجودیکه درآمدش کمتر میشد اما آنقدر خسته بود که راضی شد با درآمد کمتر زندگی کند ولی بیشتر استراحت کند و از مابقی عمرش لذت ببرد. کارفرما که پیمانکار ساخت منازل بود از شنیدن این تصمیم بسیار ناراحت شد و از اینکه یکی از بهترین کارگرانش را از دست میداد خیلی متأسف شد. از نجار درخواست کرد که فقط یک خانه دیگر برای وی بسازد، خانهای که بابت آن مزدی نمیگرفت بلکه یک لطف شخصی در حق کارفرما بود! نجار از اینکه کارفرما بازنشستگی وی را پذیرفته بود آنقدر خوشحال شد که با کمال میل پذیرفت این لطف را در حق کارفرمایش بکند و خانهای رایگان برای وی بسازد.
نجار که دیگر مثل سابق دست و دلش به کار نمیرفت در ساخت این خانه تاآنجا که میتوانست از کارش دزدید. بنجلترین و نامرغوبترین اجناس را بکار برد و خلاصه کار را سرهمبندی تحویل کارفرما داد. براستیکه این اتفاق پایان کاری بسیار تأسفبار برای نجار پرسابقه و زحمتکش بود. خانه آماده شد و کارفرما آمد تا خانه را از نظر استاندارهای کاری مورد ارزشیابی قرار دهد. وقتی مثل همیشه همه چیز را بررسی کرد کلید خانه را به نجار تحویل داد و گفت:« دوست عزیز این خانه متعلق به خودت بود! در واقع هدیهای از طرف من به پاس گرامیداشت این همه سال زحمت و درستکاری تو.» نجارشرمزده و بهتزده ایستاده بود: « یعنی چه؟ خانه من؟!» وی سراپا شرم و خجالت در حضور چنین کارفرمای بزرگواری ایستاده بود تا مزد این همه سال خلوص کاری را بگیرد اما با یک اشتباه همه چیز نابود شده بود. اگر فقط یک درصد میدانست که این خانه درواقع خانه خودش است چقدر متفاوتتر از این کار میکرد! حال مجبور بود در چنین خانهای که خود میدانست اصلا امن نیست زندگی کند.
اگر خوب به داستان دقت کنیم میبینیم این حکایت همه ماست. ما در اوج آشفتگی و بیحواسی زندگیمان را میسازیم، بیشتر از اینکه خود موجب ایجاد جریان و کنش مثبتی باشیم، در پی جریان راه میافتیم و به واکنشها میپردازیم. بیشتر از اینکه به عرض زندگی، به عمق و کیفیت آن نگاه کنیم به طول زندگی، به سطح و کمیت آن چسبیدهایم. درست مهمترین لحظهای که باید اقدام کنیم حالت انفعالی میگیریم و از تلاش باز میایستیم. اما خواهی نخواهی زندگی ما را از حرکت بازمیدارد، به دور بر خود نگاهی میاندازیم و خود را درخانه نامناسب و ناامنی میبینیم که کمکم بادست خود آن را ساختهایم غافل از اینکه این خانه مال ماست. اگر حقیقتا میدانستیم تمام افکار و عقاید ما مصالح این ساختمان است و این ساختمان مال ماست مطمئنا بهترین مصالح را انتخاب میکردیم.
حال خود را چون نجاری درنظر بگیر. به خانهات فکر کن. هر روز چکشی به میخی میکوبی، الوارها را کنار هم قرار میدهی، دیواری به پا میکنی و سقفی میزنی! ما فقط یکبار یک خانه در این دنیا میسازیم. خانهای به نام زندگی که روی پلاک این خانه نوشته شده:« زندگی یک پروژه خودساخته است» اگر فقط یک روز دیگر قرار است در این خانه زندگی کنیم مطمئن باش همان یک روز آنقدر ارزشمند هست که دلپذیرتر و باشکوهتر زندگی کنیم.
زندگی امروز شما نتیجه طرز فکر و انتخاب دیروز شماست.
زندگی فردای شما نتیجه طرزفکر و انتخاب امروز شما خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]