تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833548768
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: "احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 بر عهده داشت و بي سابقه ترين كابوس تاريخ رژيم صهيونيستي را خلق كرد.حزب الله او را "امير الاستشهاديون " لقب داد و روز شهادت او را "روز شهيد " نام نهاد.دهه 1970 با خروج مصر از "جبهة اعراب " پاياني مصيبتبار براي فلسطينيان داشت. "سادات " زنده نماند تا نتايج ابتكار خود را بر جهان عرب و مخصوصاً بر فلسطينيان ببيند. او در ششم اكتبر سال 1981 در مراسم هشتمين ساگرد آغاز "جنگ رمضان "، توسط يك افسر جوان ارتش مصر و چهار همرزمش كه فرياد اللهاكبر سرميدادند به گلوله بسته شد و در دم مرد. "حسني مبارك " تعهد و التزام كامل خود را به "معاهدة كمپ ديويد " اعلام كرد. هيچچيز براي فلسطينيان عوض نشد. آنان كماكان در موضع انفعال بودند. تا پيش از اين عمدتاً "نهضت مقاومت فلسطين " در موضع حمله قرار داشت و رژيم صهيونيستي صرفاً دست به اقدامات تلافيجويانه ميزد كه البته ابعادش بسيار فراتر از عمليات فدائيان بود. اما با حذف مصر، كه مساوي بود با حذف احتمال جنگهاي كلاسيك بزرگ ميان "اعراب و اسراييل " (زيرا هيچ كشور عربي بدون در نظر گرفتن مصر قادر به آغاز و تداوم چنين جنگي نبود) فلسطينيها بسيار آسيبپذير ميشدند. "رژيم صهيونيستي " اينك براي اقدامات سخت و خردكننده عليه "نهضت مقاومت فلسطين " هيچ عامل بازدارنده و تهديدكنندة جدي نداشت. از اين پس "تلآويو " بود كه بر طبل جنگ عليه فدائيان فلسطيني مينواخت و "ساف " صرفاً دست به اقدامات تلافيجويانه ميزد و غالباً با شليك موشكهاي كاتيوشا كه بيشترشان به هدف نميخورد و عموماً تأثير مفيدي نداشت، شهرها و شهركهاي صهيونيستنشين را در شمال فلسطين اشغالي مورد تهاجم قرار ميدادند. "عرفات " ميدانست كه لبنان آخرين جايي است كه "ساف " ميتواند در آن پايگاه مستقل سياسي - نظامي داشته باشد و قصد داشت به هر قيمتي، حتي با صرف نظر كردن از آخرين عملياتهاي فدائيان، يعني يكي - دو عمليات نفوذي در سال، اين جاي پاي مجاور با فلسطين اشغالي را از دست ندهد. طبيعي بود كه ميانه رو شدن "ساف " و قرار گرفتن آن در موضع انفعال، چراغ سبزي بود به ماشين جنگي رژيم صهيونيستي براي حمله به اين مزاحمين قديمي.حالا "تل آويو " تنها به دنبال بهانه اي بود تا كار خودش را شروع كند.روز 13 ژوئن سال 1982، "شلومو آرگوف " سفير رژيم صهيونيستي در انگلستان، هنگامي كه "هتل دورچستر " واقع در لندن را ترك ميكرد، از سوي مردي مورد سوءقصد قرار گرفت و به سختي مجروح شد. محافظين سفير، فرد مهاجم را با شليك گلوله از پا درآوردند. چندي بعد "اسكاتلنديارد " اعلام كرد كه شخص تروريست، "حسين سعيد " نام داشته و از اهالي اردن است. پليس يك اردني و يك عراقي ديگر را نيز دستگير كرد و معلوم شد كه آنان هم جزو تروريستها بوده و توانستهاند با اتومبيل بگريزند. ادعا شد در محل اقامت اين دو عرب نقشههايي از مراكز آموزشي يهوديان و كنيسههاي لندن پيدا شده است. اما ريشة اين ترور بايد در جاي ديگري جستجو ميشد. جمهوري اسلامي ايران، از مارس سال 1982 (دو ماه پيش از ترور "آرگوف ") حملات وسيعي را به ارتش بعثي عراق در اراضي اشغال شدة ايران آغاز كرده و پيروزيها غيرمنتظرهاي را به دست آورد. اين عملياتها در 24 مه سال 1982، با آزادي شهر "خرمشهر "، شهرت و اعتبار فراواني را در منطقه و حتي جهان براي نظام انقلابي ايران به بار آورد و ضربة مرگباري بر رژيم بعثي عراق وارد كرد. شهر استراتژيك "بصره " فاصلة زيادي با "خرمشهر " نداشت و تصرف اين شهر به دست نظاميان ايراني، ميتوانست باعث سقوط رژيم صدام حسين شود. اين رژيم احتياج به زماني داشت كه ضمن ايجاد استحكامات مناسب براي "بصره "، به بازسازي ارتش درهم شكستة خود نيز دست بزند. در آن ايام، عراق هم چون همة كشورهاي عربي خاورميانه، به خوبي از اوضاع لبنان و آتشبس شكنندة ميان "ساف " و رژيم صهيونيستي مطلع بود. هيچ نقطهاي مانند لبنان كه نيمي از جمعيت آن را شيعيان تشكيل ميدادند، براي تحريك حساسيتهاي جمهوري اسلامي ايران مناسب نبود. رژيم بعث عراق، بهترين ابزار براي به هم ريختن اوضاع را در اختيار داشت. زماني كه اعلام شد عوامل سوءقصد به جان "شلومو آرگوف " از اعضاي "گروه ابونضال " هستند، رژيم صهيونيستي و متحدانش ترديد نداشتند كه اين كار ارتباطي به "ساف " و "عرفات " ندارد. "ابونضال " نمايندة سابق "فتح " در عراق، هشت سال پيش از "ساف " جدا شده بود و طي اين سالها چندين مقام ارشد "فتح " به دست عوامل او كشته شده بودند. همه بر اين مسأله اتفاقنظر داشتند كه "ابونضال " كاملاً تحت فرمان رژيم عراق است و بدون اجازه و دستور مقامات عراقي دست به هيچ عمليات سياسي و نظامي نميزند. اما بهانه حاصل شده بود. حتي زماني كه معلوم شد يكي از سوءقصد كنندگان به "شلومو آرگوف " سرهنگي از "استخبارات عراق " است، رژيم صهيونيستي تغييري در مواضع خود ايجاد نكرد و سخنگوي دولت بگين، اعلام كرد: "تلاش براي اين سوءقصد، نقطة پاياني بر يك دورة طولاني صبر و احتياط اسراييل است[!] ".سرانجام روز يكشنبه ششم ژوئن سال 1982، "جنگ پنجم اعراب و اسراييل " آغاز شد. طبق اولين اعلامية نظامي ارتش صهيونيست، اين تهاجم همه جانبه، "عمليات صلح براي الجليل " نام داشت و با هدف "خارج كردن ساكنان الجليل از تيررس آتشبار تروريستهايي كه پايگاهها و دفاتر مركز خود را در بيروت مستقر كردهاند " انجام ميگرفت. مناخيم بگين اعلام كرد كه به ارتش دستور داده شده، فلسطينيها را تا مسافتي برابر با 40 كيلومتر دورتر از مرزهاي بينالمللي عقب براند و سپس عمليات نظامي را متوقف كند تا عمليات سياسي آغاز شود. "بگين " تأكيد كرد كه اين دستور خود را پيشاپيش به اطلاع "ريگان " رئيسجمهور آمريكا رسانده است.در يازدهم ژوئن، "ارتش صهيونيستي " به حومة پايتخت لبنان رسيد.مقاومت فلسطين تنها توانست اندكي از سرعت پيشروي چكمه پوشان يهودي بكاهد. در همين روز سازمان ملل متحد عليرغم مخالفتهاي آمريكا موفق به اعلام آتشبس شد. همزمان در "بقاع " و ارتفاعات مجاورش نبرد شديد ميان نظاميان صهيونيست و يگانهايي از ارتش سوريه ادامه داشت و تانك با تانك و هليكوپتر با تانك در نبرد بودند.در اين تاريخ، حادثهاي كه براي بسياري غيرمترقبه نبود، جنگ را در خطوط مواجهة سوريه و رژيم صهيونيستي دچار تغييراتي جدي كرد. در صبح اين روز، افراد يكي از يگانهاي زبده سپاه پاسداران انقلاب ايران، با نام "تيپ محمد رسولالله " با هواپيمايي مسافربري در فرودگاه دمشق بر زمين نشستند و در خيابانهاي پايتخت سوريه (منتهي به حرم حضرت زينب سلامالله عليها) در ميان استقبال بينظير مردمي رژه رفتند. فرماندة اين نيروهاي ايراني پاسداري عالي رتبه بود به نام "احمد متوسليان " كه در جريان آزادسازي شهر خرمشهر از اشغال ارتش بعثي عراق، بسيار خوش درخشيده بود. چند روز پس از ورود "تيپ محمد رسولالله " به سوريه، ستاد ارتش رژيم صهيونيستي به صورت يكجانبه با سوريه اعلام آتشبس كرد و سوريه نيز بلافاصله اين آتشبس را پذيرفت. اطلاعات دقيقي دربارة دليل اين حادثه، آن هم در حالي كه بنا به دعاوي صهيونيستها، سوريه از موقعيت ضعيفي در جبهه برخوردار بود منتشر نشده است، اما برخي منابع تأييد شده، حكايت از آن ميكردند كه گروهي از پاسداران ايراني، شبانه خود را به مواضع ارتش صهيونيستي در "درة بقاع " رسانده و نشانههايي از حضور خود را بر روي تانكها و پناهگاههاي صهيونيستها نصب كرده بودند، اين نشانهها شامل تصاوير امام خميني و آرم رسمي "سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران " بود. هيچكس نميداند كه اين عمل با اطلاع و تأييد ارتش سوريه انجام گرفت يا عملي خودسرانه از سوي ايرانيها بود، اما در هر حال فضاي بدي را در ميان نظاميان خط اول ارتش صهيونيستي در "بقاع " ايجاد كرد. در آن روزها حتي احتمال يك درگيري كوچك با ايران براي رژيم صهيونيستي حكم فاجعه را داشت، زيرا علاوه بر اين كه ارتش رژيم صهيونيستي هيچ شناخت و برآوردي از تواناييهاي نيروهاي نظامي تازه تأسيس ايران-كه به تازگي نيرومندترين ارتش عربي را شكست داده بودند- نداشت، بيم آن ميرفت كه دخالت اين كشور اسلامي غيرعرب در چنين جنگي، باعث تحريك مردم كشورهاي عربي و فشار آنان بر رژيمهاي خود براي دخالت مستقيم در جنگ شود. كشورهاي عربي در جريان جنگ لبنان حتي از دستاويز هميشگي خود كه همان تشكيل اجلاس فوقالعادة اتحادية عرب بود عاجز ماندند و پر ادعاترين آنها يعني "معمر قذاقي " (رهبر ليبي) طي يك رهنمود انقلابي به فدائيان فلسطيني گفت "بهتر است به جاي ترك بيروت، دست به خودكشي بزنند. " يكي ديگر از خطرات عمدة باز شدن جبهة جديد ايراني در برابر ارتش صهيونيستي، برانگيخته شدن شيعيان لبنان به نفع ايرانيان بود.سازمان "امل " كه تنها گروه شبه نظامي مسلمانان لبنان بود، ايدئولوژي ضدصهيونيستي سرسختانهاي داشت. اما به دنبال ناپديد شدن پيشواي شيعيان "امام موسي صدر " (در 25 آگوست سال 1978) و مهاجرت فرماندة نظامي و بنيانگذار "امل " دكتر "مصطفي چمران " به ايران (1979)، اين سازمان نتوانست اختلافات خود را با "ساف " حل و فصل كند و ميان اين دو سازمان درگيريهايي پيش آمد كه به سرعت به جنگهاي شيعه و سني تبديل شد و فاصلة "امل " را از فلسطينيها به قدري زياد كرد كه "بشير جميل " وسوسه شد تا از "امل " دعوت كند به "جبهة لبناني " (جبهه راست لبنان) بپيوندد. به همين دلايل، "امل " در ابتداي "عمليات صلح براي الجليل " نقش مسلحانة خود را به عنوان "نيروي مقاومت لبناني " تعطيل كرد. گمان رهبران جديد اين سازمان شيعي اين بود كه "ارتش صهيونيستي " مطابق دعاوي خود، تنها به اخراج فدائيان فلسطيني از جنوب لبنان (كانون اصلي شيعيان لبنان) اكتفا خواهد كرد.اولين تأثيرات ورود نيروهاي ايراني به سوريه زماني خود را آشكار كرد كه در منطقة "خلده " (مدخل ورودي بيروت در جنوب) مقاومتي سخت در برابر پيشقراولان ارتش صهيونيستي آغاز شد. در ابتدا تصور ميشد كه اين حركت بايد از جانب فلسطينيهايي باشد كه با توافق شيعيان در جنوب بيروت كمين كردهاند.گروهي جوان با اسلحة سبك و با شعار "اللّه اكبر " موفق شده بودند راه را بر ستونهاي نظاميان صهيونيست ببندند و تلفاتي را به آنان وارد كنند. هويت آنان زماني آشكار شد كه خبرنگاران خارجي به سراغشان رفتند. اين جوانان خود را "پيروان امام خميني " معرفي كردند. موفقيت اين گروه كوچك در متوقف كردن ارتش صهيونيستي در پشت دروازة جنوبي بيروت باعث شد كه فدائيان فلسطيني مستقر در شهر و گروههاي وابسته به "جبهة چپ لبنان " هم به مقاومت عليه اشغالگران دست بزنند. مقاومت "پيروان امام خميني " در منطقة "خلده " دو هفته تداوم يافت. آنان حتي موفق شدند چندين تانك و نفربر صهيونيستي را به تصرف درآورده و آنها را در بيروت به تماشاي عموم بگذارند. با اين حال سازمان "امل " وضعيت متفاوتي داشت، رهبري اين سازمان، با رسيدن صهيونيستها به بيروت، تنها به صدور بيانيهاي در محكوميت اشغالگران بسنده كرد و به قول "جوزف اولمرت " تحليلگر اسراييلي "نشانههايي به چشم ميخورد كه آمادة پيوستن به گروههايي باشد كه بر ساف جهت ترك لبنان فشار ميآورند ".در چنين شرايط خطرناكي كه ممكن بود درگير شدن با نيروهاي ايراني موقعيت برتر رژيم صهيونيستي را در لبنان با تهديدات جدي مواجه كند، سران "تل آويو " مجبور شدند طي يك حركت تاكتيكي، در جبهة سوريه آتشبس اعلام كنند. اين اولين بار در طول تاريخ جنگهاي اعراب و اسراييل بود كه رژيم صهيونيستي از يك كشور عربي در خواست آتشبس ميكرد. سوريه به سرعت آتشبس را پذيرفت.صهيونيستها بلافاصله طي يك عمليات "جداسازي نيروها "، نظاميان خود را از درة بقاع بيرون كشيدند و انرژي خود را بر بيروت متمركز كردند.طي هفتههاي بعد، ارتش رژيم صهيونيستي مرحله به مرحله، بيروت را به محاصرة كامل درآورد: نيروهاي زميني همة راهها و گذرگاههاي كوهستاني منتهي به شهر را مسدود كردند، نيروي هوايي با پروازهاي بيوقفه، آسمان را تحت كنترل كامل گرفتند و قايقها و ناوچههاي نيروي دريايي نيز ساحل بيروت را به طور كامل مسدود كردند. روز 4 جولاي حلقة محاصره كامل شد.از سوي ديگر اقدامات فرستادة آمريكا به نتيجه رسيد و "كميتة نجات ملي " به "طرح فيليپ حبيب " رأي مثبت داد. به موجب اين طرح مقرّر شد تا آتشبس برقرار شده و فدائيان فلسطيني (شامل تمامي اعضاي "ساف ") در سيزده مرحله از 21 آگوست تا 3 سپتامبر تحت نظارت يك نيروي بينالمللي، بيروت را ترك كنند.توافقات "هيأت نجات ملي " با "فيليپ حبيب " اعتراضات گستردهاي را در ميان مسلمانان لبنان در پي داشت. خروج فلسطينيان از لبنان، آن هم در حالي كه متعصبترين گروه از مسيحيان، حكومت را در دست داشتند، به معناي خلع سلاح اكثريت مسلمان در برابر زيادهطلبيهاي "حزب كتائب " بود.عرفات هم حاضر به پذيرش "طرح فيليپ " نبود. هزاران آوارة فلسطيني در اردوگاههاي اطراف "بيروت " مستقر بودند كه تنها توسط فدائيان فلسطيني محافظت ميشدند و عرفات ميترسيد كه پس از خروج فدائيان، غيرنظاميان فلسطيني مورد انتقامجويي صهيونيستها و مارونيها قرار گيرند. سرانجام "فيليپ حبيب " با دادن قول شرف، به عرفات اطمينان داد كه آمريكا سلامت آوارگان را تضمين خواهد كرد. رئيس "ساف " به "قول آمريكا " اعتماد كرد و تسليم شد. اما فشار افكار عمومي بر "كميتة نجات ملي " همچنان ادامه داشت. از ميان اعضاي اين كميته، وضعيت "نبيه بري " رييس جنبش شيعي "امل " از همه بدتر بود.پذيرش "طرح حبيب " شكاف عميقي را در سازمان "امل " ايجاد كرد، به گونهاي كه بعضي از كادرهاي رهبري "امل " آشكارا عليه "نبيه بري " موضع گرفتند و عليرغم ميل او مجموعهاي از اعضاي اين سازمان به صورت خودجوش به مبارزة مسلحانه با ارتش صهيونيستي را شروع كردند. با اين حال "نبيه بري " به دلايلي كه اين مجال جاي طرح آن نيست، بر حمايت از تصميمات "كميتة نجات ملي " پافشاري كرد و در نتيجه "امل " به سرعت دچار انشعاب شد. اين انشعاب اگرچه "امل " را به شدت تضعيف كرد، اما سرچشمة جريان ديگري شد كه آيندة لبنان و تمامي خاورميانه را با تحولات بنيادين مواجه كرد.روز چهارم آگوست، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به درخواست جمع كثيري از مبارزان شيعة لبناني در شهر بعلبك، اولين دفتر خود را در لبنان بازگشايي كرد. با توجه به تمركز نيروهاي فعال شيعه خصوصاً انشعابيون سازمان "امل " در "بعلبك " اين شهر بهترين مكان براي آموزش شيعياني بود كه قصد مقابله با اشغالگران صهيونيست را داشتند. به اين ترتيب تعداد بسيار محدودي از نيروهاي زبدة سپاه پاسداران، در بعلبك مستقر شدند.در 21 آگوست سال 1982، نيروهاي چند مليتي غربي وارد لبنان شدند تا براي اجراي "طرح حبيب " نظارت كنند. دو روز پس از ورود نظاميان غربي به بيروت، در 23 آگوست، "بشير جميل " در ساية حضور تانكها و سرنيزههاي صهيونيستها، تعدادي از نمايندگان مسيحي مجلس لبنان را در "پادگان فياضيه " گردآورد و از آنان براي رياست جمهوري رأي اعتماد گرفت. همزمان خروج دشمنان او از بيروت جريان داشت. "فدائيان فلسطيني " سوار بر خودروهاي "ساف "، همراه با تمامي ادوات سبك و سنگين خود دسته دسته به سوي بندر بيروت حركت كردند و بر كشتيهايي يوناني كه "ساف " اجاره كرده بود سوار شده به سوي كشورهاي مختلف عربي (الجزاير، ليبي، عراق، يمن جنوبي و...) حركت كردندتا اين مرحله، همهچيز به نفع رژيم صهيونيستي به نظر ميآمد. هم "ساف " از لبنان اخراج شده بود، هم دولت مسيحي متحد با رژيم صهيونيستي قدرت را در دست داشت و "تلآويو " به صورت جدي اميدوار بود كه دومين قرارداد صلح خود را با يك كشور عربي، در لبنان منعقد نمايد.بعداز ظهر روز سهشنبه، 14 سپتامبر سال 1982، انفجار بزرگي در مركز حزب "كتائب " واقع در محله اشرفية بيروت رخ داد. در زمان انفجار "بشير جميل " مشغول سخنراني براي وفاداران خود بود. از جنازة او تنها يك پاي كامل و چند تكه كوچك ديگر پيدا شد.بلافاصله پس از اين واقعه يگانهاي ارتش صهيونيستي، پس از 94 روز استقرار در حومة بيروت، وارد اين شهر شدند و كنترل آن را به دست گرفتندساعت 17 روز شانزدهم سپتامبر، "الياس حبيقه "، فرماندة "فالانژها " نيروهايش را در فرودگاه بينالمللي بيروت جمع كرد و به سوي بزرگترين اردوگاههاي فلسطيني در حومة بيروت، يعني "صبرا و شتيلا " حركت كرد. اين دو اردوگاه در محاصرة كامل ارتش صهيونيستي بود. نمايندة فالانژها در همان روز به ديدار "ژنرال شارون " رفت و اجازة ورود به اردوگاههاي مذكور را به نام تصفية عناصر تروريست باقي مانده گرفت. صبح روز شانزدهم سپتامبر حلقة محاصره به دستور "آريل شارون " باز شد و دو گردان از نيروهاي "الياس حبيقه " وارد اردوگاههاي "صبرا " و "شتيلا " شدند. قصابي از ساعت 7 صبح آغاز شد. به دليل خروج كامل فدائيان از بيروت، هيچ مقاومت مسلّحانهاي در اردوگاه وجود نداشت. ژنرالهاي صهيونيست از روي پست ديدهباني مستقر بر بام ساختماني هفت طبقه در محدودة سفارت كويت، شاهد وقايع هولناك جاري در "صبرا " و "شتيلا " بودند.36 ساعت بعد كه خبرنگاران رسانهها خود را به اردوگاهها رساندند با تلي از اجساد سوراخ سوراخ و يا مثله شده در معابر اردوگاه مواجه شدند. "فالانژها " هنوز مشغول دفن اجساد با بلدوزرهايي بودند كه ارتش صهيونيستي در اختيارشان گذاشته بود. در عرض 24 ساعت 2500 غيرنظامي فلسطيني، توسط متحدان ژنرال شارون و با اجازة او سلّاخي شده بودند. فاجعه به قدري بزرگ بود كه حتي صهيونيستها نيز نتوانستند در برابر آن ساكت بنشينند و بزرگترين تظاهرات اتباع رژيم صهيونيستي در تاريخ اين رژيم، براي اعتراض به همين جنايت برگزار شد.سه روز پس از اتمام كشتار "صبرا " و "شتيلا "، نمايندگان مسيحي پارلمان لبنان، يك بار ديگر زير چكمة اشغالگران گرد آمدند و "امين جميل " برادر كوچكتر "بشير جميل " را به رياست جمهوري انتخاب كردند روز بعد، در روز 22 سپتامبر سال 1982 ارتش صهيونيستي از بيروت خارج شد، تا در صورت انجام عملياتي انتقامجويانه عليه اشغالگران، در كوچه و خيابانهاي پيچ در پيچ بيروت به دام نيفتد. ده روز بعد، در دوم اكتبر نيروهاي چندمليتي، براي حفظ نظم و حمايت از دولت مركزي بار ديگر وارد لبنان شدند.اين بار برخلاف مرتبة پيشين، پايان مأموريت نيروهاي چند مليتي به خروج آخرين فرد خارجي از لبنان موكول شده بود. اين دقيقاً معنايي جز حضور نامحدود نيروهاي غربي در لبنان نداشت.همزمان با اين وقايع، در "بعلبك " مهمترين شهر "دره بقاع "، فعاليتهاي دفتر سپاه، مستقر در مسجد امام علي(ع)، رونق فراواني گرفته بود. مقر "عاشقان شهادت " ثبت نام از داوطلبان لبناني را براي شركت در دورههاي آموزش نظامي و عقيدتي شروع كرد. اولين دورة آموزشي شامل 180 نفر بود كه بسياري از كادرهاي بعد "حزبالله " و در رأس آنان "سيدعباس موسوي " را دربر ميگرفت.آموزش اولين دوره از داوطلبان توسط سپاه، اعزام آنان به مناطق جنگي، ايجاد ارتباط ميان آنان با هستههاي خودجوش مقاومت در جنوب لبنان و بيروت، همگي در پنهانكاري محض و بدون هيچگونه اعلام و تبليغي انجام شد. عليرغم اينكه نيروهاي سپاه پاسداران در نزديكي خط برخورد با ارتش اسراييل قرار داشتند، در هيچ يك از درگيريهاي نظامي با ارتش صهيونيستي شركت نداشتند. پاسداران ايراني، به مبارزان شيعه پيشنهاد كردند، تاكتيك جنگ چريكي را به منظور تحليل بردن قدرت نيروهاي اشغالگر و ندادن فرصت به آنان براي تثبيت خود در مناطق اشغال شده در پيش بگيرند. اين پيشنهاد مستلزم "حمايت مردمي، وجود رزمندگان محلي و سازماندهي آنان " بود. در آن زمان "بعلبك " محل حضور گروههاي متفرق اسلامگرا خصوصاً جدا شدگان از "امل " بود كه به اميد يافتن راهي براي مقابله با اشغال لبنان، از مناطق اشغالي خارج شده و به اين شهر آمده بودند. دولت ايران از طريق سفير خود در دمشق و پاسداران مستقر در بعلبك به مذاكره با اين مجموعههاي شيعه پرداخت تا بتواند زمينة مذاكرات آنان را با هم فراهم كند. اين گروههاي متفرق، همگي در علاقه به انقلاب اسلامي و آراء رهبري آن اتفاقنظر داشتند و همين زمينة مشترك، سرانجام آنان را گردهم آورد و مذاكرات آغاز شد. نتيجة مذاكرات اوليه، تشكيل يك كميتة 9 نفره متشكل از روحانيون شيعة لبناني، شخصيتهاي انشعابي از "امل "، كميتههاي ياري انقلاب اسلامي و بعضي شخصيتهاي مستقل بود. كميتة 9 نفره مأموريت داشت تا يك تشكيلات سياسي جديد را براساس دو اصل "پايبندي به ولايت فقيه " و "نبرد با رژيم صهيونيستي " پيريزي كند. اين كميته پس از پنج ماه، چهارچوب سياسي موردنظر را پيريزي كرد، به گونهاي كه اين تشكيلات جديد، فراگير بوده و همة جناحهاي شيعي معتقد به دو اصل مذكور را در بر گيرد. سپس هيأتي از طرف كميته به رياست "سيدعباس موسوي " به ايران سفر كرد و ضمن ديدار با امام خميني، ايشان را از توافق گروههاي اسلامگرا مطلع كرد. امام خميني به درخواست كميته، نمايندهاي از طرف خود به لبنان اعزام كرد. در مرحلة بعد، يك شوراي پنج نفره از ميان كميته 9 نفره انتخاب شد تا رياست تشكيلات جديد را برعهده بگيرد. اين تشكيلات جديد "شوراي لبنان " نامگذاري شد و در زمستان سال 1982، اولين جلسة خود را تشكيل داد. عليرغم اينكه خبر تشكيل "شوراي لبنان " درز كرده بود اما اسامي اعضاي آن محرمانه باقي ماند. اين شورا در نهايت پنهانكاري فعاليت ميكرد و هيچ تابلوي رسمي و علني نداشت. تشكيلات جديد كه به اختصار "شورا " خوانده ميشد، موفق شدند عملياتهاي متفرق و ناهماهنگي را كه عليه اشغالگران صهيونيست انجام ميگرفت، منسجم و منظم كنند. يكي از اقدامات مهم "شورا " جذب جوانان شيعهاي بود كه در سازمانهاي فلسطيني عضويت داشتند و با خروج "ساف " از لبنان، بيسرپرست و حيران رهان شده بودند. سازمان "امل " نه تنها نسبت به اين افراد علاقهاي نشان نداد بلكه آنان را سرزنش و توبيخ هم كرد اما "شورا " براي اين دسته از جوانان اعتبار زيادي قائل شد و آنان هم با انگيزة فراوان به تشكيلات جديد پيوستند و در فاصلة زماني كوتاه منشاء خدمات فراواني شدند. (يكي از اين افراد "عماد مغنيه " نام دارد كه با "فتح " همكاري نزديك داشت و امروز يكي از معروفترين مبارزان شيعة لبنان در سطح جهان به شمار ميرود).نقطة اوج اقدامات شورا "11 نوامبر سال 1982 " است. در اين تاريخ يك پژوي سفيدرنگ، خود را به طبقة زيرين ساختمان سرفرمانداري نظامي رژيم صهيونيستي در شهر "صور " نزديك كرد و انفجار مهيبي كه پس از آن روي داد، اين ساختمان بزرگ و مستحكم را كاملاً ويران كرد. نتايج اين واقعه براي ارتش رژيم صهيونيستي يك "فاجعه " به معناي واقعي كلمه بود: "141 كشته و صدها زخمي ".ژنرال شارون ساعتي پس از انفجار، خود را "صور " رساند. فيلمهايي كه او را با چهرهاي درهم كشيده و در حال نظارة تلي از آهن و بتون نشان ميدادند براي هميشه در تاريخ "جنگهاي اعراب و اسراييل " جاودانه شدند. اينك "ژنرال بولدوزر " بايد تلّ اجساد سربازان خود را جمع ميكرد. چنين تلفاتي در يك روز به استثناي "جنگ رمضان " در تمام طول حيات ارتش صهيونيستي سابقه نداشت.هيچ گروهي مسؤوليت اين انفجار را برعهده نگرفت. آنچه صهيونيستها تا مدت مديدي از قبولش سرباز ميزدند، شكل اجراي انفجار بود. تمامي شهود گواهي ميدادند كه پژوي سفيدرنگ خود را به مقر صهيونيستها كوبيده و اين حكايت از آن داشت كه رانندة خودرو نيز در اين انفجار كشته شده است. اما مفسّران و محققان صهيونيست اصرار داشتند كه اين بمب در جوار ساختمان يا درون آن تعبيه شد. اين شكل از حمله كه براي ارتش صهيونيستي كاملاً ناآشنا بود، در زماني كوتاه با عنوان "عمليات استشهادي " شناخته شد و اين واژه به بخشي جداييناپذير از "ادبيات مقاومت ضدصهيونيستي " تبديل شد."تلآويو " از كنار اين عمليات با حيرت و بهت گذشت.در سپتامبر سال1983، ارتش رژيم صهيونيستي تحت فشار مجامع بينالمللي و عملياتهاي خردكنندة مقاومت لبنان مجبور شد از "بيروت " عقبنشيني كند و "مناخيم بگين " نيز در همين سال از مقام خود استعفا كرد.در16 فوريه سال 1985 دومين مرحله عقب نشيني ارتش صهيونيستي از خاك لبنان آغاز شد و تا 30 آوريل همان سال پايان يافت، اما كماكان 11 درصد از كل خاك لبنان در اشغال صهيونيستها باقي ماند. بخش عمدهاي از اين اراضي، از سال 1978 تحت اشغال صهيونيستها بود و در كنترل نيروهاي "سعد حداد " قرار داشت. اين بار صهيونيستها رسماً اين مناطق را "كمرند امنيتي " نام نهادند.بلافاصله پس از خروج ارتش صهيونيستي از شهر "صيدا " به تاريخ 16 فورية سال 1985، در يك گردهمايي در منطقة شيعهنشين بيروت سازمان "حزبالله " به صورت رسمي هويت، استراتژي و برنامة ايدئولوژيك خود را اعلام كرد. همزمان اعلام شد كه حزب الله مسئوليت عمليات استشهادي در شهر صور را مي پذيرد و براي نخستين بار هويت مجري اين عمليات افشا گرديد."احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 بر عهده داشت و بي سابقه ترين كابوس تاريخ رژيم صهيونيستي را خلق كرد.حزب الله او را "امير الاستشهاديون " لقب داد و روز شهادت او را "روز شهيد " نام نهاد.اينك دشمن جديدي در برابر "رژيم صهيونيستي " قد علم كرده و آن را به مبارزه دعوت ميكرد كه روشها و ديدگاههايش براي "تلآويو " كاملاً تازگي داشت. مقامات رژيم صهيونيستي معتقد بودند كه "عمليات صلح براي الجليل " اگرچه باعث اخراج فدائيان فلسطيني از لبنان شد، ولي نيرويي به مراتب خطرناكتر و ستيزهجوتر را جايگزين آن كرد. "اسحاق رابين " وزير دفاع وقت "دولت يهودي " در اين خصوص اظهار داشت: "حملة نظامي اسراييل باعث شد تا غول شيعه از بطري خارج شود. من معتقدم كه از بين تمام فاجعهها، اين فاجعه خطرناكترين است، زيرا جنگ با شيعيان، نيروهاي آنان را آزاد كرده و وضع بدتر شده است. هيچ كس اين را پيشبيني نميكرد و من در گزارشهاي محرمانة مأموران مخفي چنين چيزي نديدهام... اگر ما به عنوان يكي از نتايج جنگ، راديكاليسم شيعه را جايگزين راديكاليسم فلسطيني كنيم، بدترين اقدام را انجام دادهايم. در بيست سال گذشته، هيچگاه يك مبارز فلسطيني خود را تبديل به يك بمب جاندار نميكرد. من معتقدم كه شيعيان براي نوعي راديكاليسم، تواناييهايي دارند كه ما هنوز آن را نشناختهايم. "صهيونيستها بوي خطر را به خوبي احساس كرده بودند و يكي از دلايل عقبنشيني آنان از مواضع اشغال سال 1982تا "كمربند امنيتي " همين حضور پراكنده در منطقه اي وسيع و متراكم از جمعيت جنوب لبنان ، امكان طراحي و اجراي عمليات هايي از قبيل «عمليات صور» را به مقاومت اسلامي لبنان مي داد.در حقيقت ماشين جنگي اسراييل در جنوب لبنان به سيبل متحركي براي شهادت طلبان لبناني تبديل شده بود.مسيري كه احمد قصير گشوده بود با سلسله اي از عمليات هاي شهادت طلبانه دنبال شد و عرصه را به شدت بر اشغالگران يهودي تنگ نمود.تنها كمتر از يك سال پس از عمليات شهيد«احمد قصير» ، در 4 نوامبر سال 1983 يك كاميون پر از مواد منفجره ساختمان جديد سرفرمانداري نظامي رژيم صهيونيستي در "مدرسة الشجره " در شهر "صور " را با خاك يكسان كرد. 29 افسر و سرباز صهيونيست در اين "عمليات استشهادي " كشته شدند و باز هم رژيم صهيونيستي هيچ سرنخي از عوامل انفجار به دست نياورد.چند ماه بعد در 11 آوريل سال 1984 يك رنوي سبزرنگ خود را در كنار يك ستون از گشتيهاي ارتش صهيونيستي در حوالي روستاي "دير قانون " منفجر كرد و 6 اشغالگر را به هلاكت رساند. در 16 ژوئن سال 1984، جواني سوار بر اتومبيل بنز سفيد رنگ در جادهاي منتهي به شهر اشغال شدة صيدا، در كنار يك كاروان نظاميان صهيونيست خود را منفجر كرد. ستاد ارتش صهيونيستي تنها به مجروح شدن 10 سرباز خود در اين انفجار بزرگ اعتراف كرد.ديگر تحمل اين اوضاع براي تل آويو ممكن نبود.بنابر اين اشغالگران صهيونيست، با همان سرعتي كه 32 ماه قبل تا دروازههاي بيروت آمده بودند، عقب نشيني كردند و به مدت 15 سال به نبردي فرسايشي در محدوده "كمربند امنيتي " تن دادند.نويسنده: محمد علي صمدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 581]
صفحات پیشنهادی
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت - پایگاه جامع ایرانیان
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت. "احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 ...
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت. "احمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 ...
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت - اضافه به علاقمنديها
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت. حمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 ...
عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت. حمد جعفر قصير " جواني 19 ساله از اهالي روستاي "دير قانون النهر " كسي بود كه هدايت پژوي سفيد رنگ را در روز 11 نوامبر 1982 ...
باغ منچستر در اختیار ایران نیست
از سوى رئيس مركز بررسى هاى استراتژيك رياست جمهورى تشريح شد جزئيات برگزارى همايش تبيين سياست خارجى دولت نهم · عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت ...
از سوى رئيس مركز بررسى هاى استراتژيك رياست جمهورى تشريح شد جزئيات برگزارى همايش تبيين سياست خارجى دولت نهم · عکس::کسی كه 150صهيونيست را کشت ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها