واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
علی نصیریان پیشكسوت عرصه بازیگری در طول بیش از پنج دهه حضور درخشانش در بازیگری كارنامه نسبتا درخشانی را از خود به جای گذاشت. او در محله شاپور كوچه قوام تهران به دنیا آمده است و كودكیاش همراه بوده با جنگ جهانی دوم. به همین دلیل، خاطرات چندان خوشی ندارد چرا كه آن روزها در تهران قحطی بود و مردم در حسرت یك تكه نان بودند اما خاطرات خوش او مربوط به روزهایی است كه با پدرش به قهوهخانه میرفت. پای نقالیها و معركهگیریها مینشست و اولین جرقههای بازیگری نیز از همان دوران در وجود او زده شد. گفتوگوی ما را پیرامون حال و هوای تهران قدیم از زبان خودش بخوانید.
وقتی تهران كوچك بود
شاید برای جوانهای الان حسابی عجیب به نظر برسد كه تهران یك روز یك شهر كوچك بود و به راحتی میشد به همه جایش دسترسی داشت... چون بنده خداها سالهاست كه تهران را یك ابرشهر میبینند كه انتها و ابتدایش معلوم نیست و اگر بخواهند از جایی به جای دیگر بروند باید مدتها در ترافیك باشند، دود بخورند و وقتشان را به بطالت هدر دهند ولی در زمان ما تهران یك شهر معمولی بود، شهری كه همه چیزش سر جایش قرار داشت، در آن خبری از این همه شلوغی، آلودگی، خانههای قوطی كبریتی و... نبود اما حیف كه ما تهران را به جرم پایتخت شدن به یك ابرشهر تبدیل كردیم و حالا هم هر كاری كنیم نمیتوانیم از پس عواقب آن بربیاییم.
زندگی تهرانیها
فكر میكنم مسئله زندگی در یك ابرشهر ریشه كاملا روانشناختی دارد. وقتی شما در یك فضای بزرگ كه پر از گل و گیاه است زندگی میكنید ناخود آگاه روی خصوصیات اخلاقیتان تاثیر میگذارد. آن قدیمها اكثر خانهها حیاطدار بود. شاید خود خانهها چندان بزرگ نبود اما حیاطشان حسابی بزرگ بود. به همین دلیل مردم بیشتر كارهایشان را در حیاط انجام میدادند. كارهایی مثل ظرفشستن، رختشستن، سبزی پاك كردن و... خانهها معمولا یك ایوان بزرگ داشت كه مشرف به حیاط خانه بود و اهالی خانواده برای شام خوردن، گپ زدن و دور هم نشستنهای شبانه از آن استفاده میكردند. اینكه میگویم خانه حیاطدار روی خلق و خوی آدمها تاثیر میگذارد به این دلیل است كه روح ما آدمها در ناخودآگاه با طبیعت پیوند خورده و زمانی كه ما را در آپارتمانهایی به شكل قفس محصور میكنند روحمان نیز افسرده و خسته میشود و ناخودآگاه منزوی میشویم اما حكایت آن قدیمها و دور هم نشستنها واقعا چیز دیگری بود.
امـكانات تهران
ما نمیتوانیم امكانات تهران قدیم را با حالا مقایسه كنیم. آن زمان زنان و مردان واقعا در مضیقه بودند. زن خانه برای آنكه یك سطل آب برای شستن ظرف و لباسهایش داشته باشد باید به آب انبار میرفت یا از چاه آب میكشید... ولی حالا داستان حسابی متفاوت است. دیگر احتیاجی نیست خانمهای خانه برای ظرف شستن یخ حوض بشكنند. آنها ظرفهایشان را در ماشین ظرفشویی میگذارند و...
الان تكنولوژی به خدمت آدمها در آمده است اما نمیدانم چرا به جای آنكه مردم بیشتر لذت ببرند بیشتر مینالند و دغدغههای زندگی افراد زیاد شده است. شاید به این دلیل است كه از ماهیت اصلیمان دور شدهایم. آنقدر درگیر ظواهر دنیوی شدیم كه روحمان را به كل فراموش كردهایم. آن موقعها افراد درگیر تجملات نبودند. همگی در خانه وسایل سادهای داشتند و به همان اكتفا میكردند. دلخوش بودند اما حالا چشم و همچشمی همه جا را فرا گرفته است. همه به دنبال فخرفروشی هستند و همین مسئله آرامش را از افراد میگیرد. یادم است آن زمان زیرزمین خانه هر كسی انباری داشت كه در آن آب را كه از جویها میآمد ذخیره میكردند تا ظرفها و لباسهایشان را بشویند. آب آشامیدنی را هم میخریدند. پس حالا باید قدر آب تصفیه شده را كه از لولههای آب به منازل میآید دانست.
كودكی تهرانیها
كودكی بچههای قدیم با الان تا حد زیادی متفاوت بود و آنها نسبت به بچههای الان بیشتر بچگی میكردند. منظورم این است كه آنها فرصت بیشتری برای شیطنت و بازی كردن داشتند چون دائم در حال جنب و جوش بودند و میتوانستند در حیاط یا كوچه و خیابان توپ بازی كنند یا بازیهایی مثل هفتسنگ، گرگم به هوا و... همانطور كه همه میدانند بازیهای فیزیكی روی ذهن بچهها حسابی اثرگذار است و آنها را باهوشتر میكند اما الان چون پدر و مادرهای بچهها سرشان شلوغ است، آنها همیشه مجبورند پای بازیهای كامپیوتری بنشینند كه مطمئنا در دراز مدت روی چگونگی ارتباط برقرار كردن آنها بسیار اثر میگذارد. قدیمها بچهها از همان ابتدا در جمعهای نسبتا شلوغ زندگی میكردند. با پدربزرگ، مادربزرگ، بچههای خاله، دایی، عمو و عمه رفت و آمد داشتند. طبیعی است در چنین شرایطی بچهها به لحاظ روانی میآموختند كه چطور با دیگران ارتباط برقرار كنند و با آنها همذات پنداری كنند .
ورزش تهرانیها
شرایط آن زمانها به گونهای بود كه مردم ناخودآگاه به لحاظ جسمانی تحرك بیشتری داشتند. آن زمانها اكثر مسیرها را به صورت پیاده طی میكردند و چون خبری از امكانات نبود همه كارها را باید خودشان انجام میدادند به همین دلیل حسابی انرژی میسوزاندند. اصلا شاید به همین دلیل هم هست كه در آن دوران كمتر مردم از بیماری چاقی رنج میبردند. آن موقع عمده ورزشهایی كه مرسوم بود فوتبال، كشتی، ورزشهای زورخانهای و... بود كه در این میان، زورخانه نسبت به سایر ورزشها طرفدار بیشتری داشت.
معاشرت تهرانیها
در آن زمان مردم ارتباط نزدیكی با هم داشتند یعنی شیوه و نوع زندگی آدمها به گونهای بود كه زندگیهایشان را به هم نزدیك میكرد به همین دلیل همه از حال هم خبر داشتند. در غم و شادی هوای یكدیگر را داشتند و همه مشكلاتشان در جمع مطرح میشد. آدمها یك جورهایی غمخوار هم بودند و به همین جهت بود كه بیماریهای روحی نظیر افسردگی و... وجود نداشت چون كسی اصلا احساس خلاء و تنهایی نمیكرد. همه خودشان را نسبت به هم مسئول میدانستند اما الان شرایط زندگیها به گونهای شده كه همه ترجیح میدهند سرشان به كار خودشان باشد و در زندگی همدیگر دخالت نكنند. این كنار هم نبودنها باعث میشود كه تنهایی و بیخبری از حال یكدیگر سراغ آدمها بیاید و به دنبال خودش افسردگی و... را به بار آورد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]