تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 1 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سفره هايتان را با سبزى، زينت دهيد ؛ زيرا سبزى با بسم اللّه الرحمن الرحيم، شيطان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817580864




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

"آنگاه پس از تندر"


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نمي داني چه شبهايي سحر كردم
بي آنكه يكدم مهربان باشند با هم پلكهاي من
در خلوت خواب گوارايي
و آن گاهگه شبها كه خوابم برد
هرگز نشد كايد بسويم هاله اي يا نيمتاجي گل
از روشنا گلگشت رؤيايي
در خوابهاي من

اين آبهاي اهلي وحشت
تا چشم بيند كاروان هول و هذيان ست
اين كيست ؟ گرگي محتضر ، زخميش بر گردن
با زخمه هاي دم به دم كاه نفسهايش
افسانه هاي نوبت خود را
در ساز اين ميرنده تن غمناك مي نالد

وين كيست ؟ گفتاري ز گودال آمده بيرون
سرشار و سير از لاشه ي مدفون
بي اعتنا با من نگاهش
پوز خود بر خاك مي مالد
آنگه دو دست مرده ي پي كرده از آرنج
از روبرو مي آيد و رگباري از سيلي
من مي گريزم سوي درهايي كه مي بينم
بازست ، اما پنجه اي خونين كه پيدا نيست
از كيست
تا مي رسم در را برويم كيپ مي بندد
آنگاه زالي جغد و جادو مي رسد از راه
قهقاه مي خندد
وان بسته درها را نشانم مي دهد با مهر و موم پنجه ي خونين
سبابه اش جنبان به ترساندن
گويد

بنشين
شطرنج
آنگاه فوجي فيل و برج و اسب مي بينم
تازان به سويم تند چون سيلاتب
من به خيالم مي پرم از خواب
مسكين دلم لرزان چو برگ از باد
يا آتشي پاشيده بر آن آب
خاموشي مرگش پر از فرياد
آنگه تسلي مي دهم خود را كه اين خواب و خيالي بود

اما
من گر بيارامم
با انتظار نوشخند صبح فردايي
اين كودك گريان ز هول سهمگين كابوس
تسكين نمي يابد به هيچ آغوش و لالايي
از بارها يك بار
شب بود و تاريكيش

يا روشنايي روز ، يا كي ؟ خوب يادم نيست
اما گمانم روشنيهاي فراواني
در خانه ي همسايه مي ديدم
شايد چراغان بود ، شايد روز
شايد نه اين بود و نه آن ، باري
بر پشت بام خانه مان ، روي گليم تر وتاري
با پيردرختي زرد گون گيسو كه بسياري
شكل و شباهت با زنم مي برد ، غرق عرصه ي شطرنج بودم من
جنگي از آن جانانه هاي گرم و جانان بود
انديشه ام هرچند
بيدار بود و مرد ميدان بود

اما
انگار بخت آورده بودم من
زيرا
ندين سوار پر غرور و تيز گامش را
در حمله هاي گسترش پي كرده بودم من
بازي به شيرينآبهايش بود
با اين همه از هول مجهولي
دايم دلم بر خويش مي لرزيد
گويي خيانت مي كند با من يكي از چشمها يا دستهاي من
اما حريفم بيش مي لرزيد
در لحظه هاي آخر بازي
ناگه زنم ، همبازي شطرنج وحشتناك
شطرنج بي پايان و پيروزي
زد زير قهقاهي كه پشتم را بهم لرزاند
گويا مراهم پاره اي خنداند
ديدم كه شاهي در بساطش نيست
گفتي خواب مي ديدم
او گفت : اين برجها را مات كن
خنديد
يعني چه ؟

من گفتم
او در جوابم خندخندان گفت
ماتم نخواهي كرد ، مي دانم
پوشيده مي خندند با هم پير بر زينان
من سيلهاي اشك و خون بينم
در خنده ي اينان
آنگاه اشارت كرده سوي طوطي زردي
كانسو ترك تكرار مي كرد آنچه او مي گفت
با لهجه ي بيگانه و سردي
ماتم نخواهي كرد ، مي دانم
زنم ناليد
آنگاه اسب مرده اي را از ميان كشته ها برداشت
با آن كنار آسمان ، بين جنوب و شرق
پر هيب هايل لكه ابري را نشانم داد ، گفت
آنجاست

پرسيدم
آنجا چيست ؟
ناليد و دستان را به هم ماليد
من باز پرسيدم
نالان به نفرت گفت
خواهي ديد
ناگاه ديدم
آه گويي قصه مي بينم
تركيد تندر ، ترق
بين جنوب و شرق
زد آذرخشي برق
اكنون دگر باران جرجر بود
هر چيز و هر جا خيس
هر كس گريزان سوي سقفي ، گيرم از ناكس
يا سوي چتري گيرم از ابليس
من با زنم بر بام خانه ، بر گليم تار

در زير آن باران غافلگير
ماندم
پندارم اشكي نيز افشاندم
بر نطع خون آلود اين ظرنج رؤيايي
و آن بازي جانانه و جدي
در خوشترين اقصاي ژرفايي
وين مهره هاي شكرين ،‌ شيرين و شيرينكار
اين ابر چون آوار ؟
آنجا اجاقي بود روشن ‌ مرد

اينجا چراغ افسرد
ديگر كدام از جان گذشته زير اين خونبار
اين هردم افزونبار
شطرنج خواهد باخت
بر بام خانه بر گليم تار ؟
آن گسترشها وان صف آرايي
آن پيلها و اسبها و برج و باروها

افسوس
باران جرجر بود و ضجه ي ناودانها بود
و سقف هايي كه فرو مي ريخت
افسوس آن سقف بلند آرزوهاي نجيب ما
و آن باغ بيدار و برومندي كه اشجارش
در هر كناري ناگهان مي شد طليب ما

افسوس
انگار درمن گريه مي كرد ابر
من خيس و خواب آلود
بغضم در گلو چتري كه دارد مي گشايد چنگ
انگار بر من گريه مي كرد ابر





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن