واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: مبعث پيامآور عدالت و كرامت انساني
آن روز كه در غار حرا ندا بر پيامبر (ص) آمد كه بخوان: رسالت نبوي با پيام خروج انسان از ظلمات و حركت به سوي نور آغاز شد. بعثت پيامبر اكرم (ص) سرآغاز راهي شد تا انسان از شرك، بي عدالتي، تبعيض، جهل و فساد بيرون آمده و به سوي توحيد، معنويت، عدالت و كرامت حركت كند. مبعث نبوي با نهضت معنوي شروع شد و انقلا بي در عالم بشري ايجاد كرد كه هنوز دامنه آن ادامه دارد. اين تحول روحي، مردم مادي بت پرست را به مبدا آفرينش راهنمايي كرد واز كردار زشت بر حذر ساخت و به نيكويي دعوت نمود. پيامبر (ص) پيروان خود را به اين منقبت ستود كه شما بهترين امت من هستيد و مي توانيد دنياي بشريت را با اجراي قانون متين قرآن به سعادت مطلوب برسانيد. رسول خدا ( ص) در روز 27 رجب در مكه مكرمه، دعوت به خدا را آغاز كرد و سالها بعد در مدينه حكومت اسلا مي را تشكيل داد. حضرت محمد (ص) اسلا م را به مردمي عرضه كرد كه جملگي در آتش جهل مي سوختند و دعوت او چنان دلنشين بود كه به سرعت ديوارهاي جهل و خرافات را فرو ريخت و مردم موج موج به اسلا م گرويدند. رسول خدا در مدينه منشور حكومتي اسلا م را پايه ريزي و همه مردم را در اداره حكومت شريك كرد. حضرت محمد (ص) سالها به صورت پنهاني مردم مكه را به سوي خدا دعوت كرد و آن زمان ندا آمد كه دعوت آشكار كن، دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ كردند كه به دستور خدا هجرت آغاز كرد. پيامبر گرامي پس از 13 سال توقف در مكه در اثر فشار و اذيت و آزار قريش از طرف خداوند مامور شد به مدينه هجرت كند. هجرت پيامبر و مسلمانان به مدينه، فصل تازه اي در زندگي پيامبر اكرم (ص) و اسلا م گشود. همچون كسي كه از محيط آلوده و خفقان آور به هواي آزاد و سالم پناه برد. هجرت پيامبر (ص) بر مسلمانان از مكه به مدينه براي پي ريزي زندگي اجتماعي اسلا م نخستين گام بلند در پيروزي و گسترش اسلا م و جهاني شدن آن بود. مبعث نبي اكرم اسلا م در سراسر ايران باشكوه خاصي گرامي داشته مي شود. محمد به مرز 40 سالگي رسيده بود تبلور آن رنج مايه ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسياري را در بيرون مكه به دعا و تفكر بگذراند تا شايد خداوند بشريت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا به عبادت مي گذرانيد. آن شب، شب 27 رجب بود محمد غرق در انديشه بود كه ناگهان صدايي گيرا و گرم در غار پيچيد. بخوان، «اقرا باسم ربك الذي خلق» محمد در هراسي وهم آلود به اطراف نگريست! صدا دوباره گفت بخوان! اين بار محمد با بيم و ترديد گفت: من خواندن نمي دانم. صدا پاسخ داد: بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد. آدمي را از لخته خوني آفريد. بخوان و پروردگار تو را ارجمندترين دانست همو كه با قلم آموخت و به آدمي آنچه را كه نمي دانست بياموخت و او هر چه را كه فرشته وحي خوانده بود بازخواند. هنگامي كه از غار پايين ميآمد زير بار عظيم نبوت و خاتميت به جذبه الوهي عشق بر خود مي لرزيد از اين رو وقتي به خانه رسيد به خديجه كه از دير آمدن او سخت نگران بود گفت: آنچه كه امشب بر من گذشت بيش از طاقت من بود. امشب من به پيامبري برگزيده شدم خديجه كه از شادماني سر از پا نمي شناخت در حالي كه روپوشي پشمي بر قامت حضرت محمد (ص) مي پوشانيد گفت: من مدت ها پيش در انتظار چنين روزي بودم مي دانستم كه تو با ديگران بسيار فرق داري اينك به پيشگاه خدا شهادت مي دهم كه تو آخرين رسول خدايي و به تو ايمان مي آورم. پس از آن علي كه در خانه محمد بود با پيامبر بيعت كرد.
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]