واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: وقتي «چارخونه» ميسازيم دقيقا چي ميسازيم؟! 1ـ منه در بغل آش آلوچه را / به مطبخ ميفكن ره كوچه را / ز تنبان زنبور و تنپوش ببر / قفس ميتوان ساخت اما به صبر اين دو بيت بخشي از يك مثنوي است كه يادم نيست كداميك از شعرا ـ كه البته اسم و رسمي هم داشته ـ سروده. در واقع، اينطور كه حكايت ميكنند اين مثنوي حاصل يك شرطبندي بين شاعر و كسي ديگر بوده و شاعر در اين شرط، قبول كرده كه شعري بگويد كه حتي از يك بيت آن هم معناي درست و درماني نشود بيرون كشيد. خب... اين قبيل كارها براي يك شرطبندي و شيرينكاري و تغيير ذائقه بد نيست، يك شلنگ تخته فني ادبياتي است كه ميشود گاهي به عنوان زنگ تفريح به آن نگاه كرد. ولي اگر شعري در اين مايهها قرار باشد هر شب به اسم تيتراژ يك سريال براي ميليون ميليون آدم پخش شود، اصلا نه خندهدار است، نه زنگ تفريح؛ يك سوهان اعصاب مفصل است. بهخصوص كه موسيقي همراهيكننده شعر هم با قواعدي شبيه قواعد همان شعر شكل گرفته باشد. ما هر شب، «چارخونه» را با اين وضع و مقدمه افسردهكننده به اسم «طنز» آغاز ميكنيم. 2ـ از وقتي شبانههاي طنز باب شد، اعتراضهايي به گوش رسيد با اين مضمون كه: «اين مجموعهها اخلاقيات را لوث ميكنند» و جوابهايي داده شد با اين مضمون كه «90 شب كه هزار شب نميشه!» و يا اينكه «نبايد با خودمان و مردممان رودربايستي كنيم و بايد ضعفهاي اخلاقيمان را پيش چشم هم بياوريم و به آن بخنديم تا مضمحل شوند» آدم ميتواند اين توجيه را يك جوري به خودش بقبولاند و حتي اگر قانع نشد، خود را به بيخيالي بزند. ولي انصافا دعواي زن و شوهري كه هر چيزي را بهانه ميكنند تا صدايشان را براي همه بلند كنند و بد و بيراه به هم بگويند و اتفاقا سر مسائل خيلي جدي هم جر و بحث ميكنند، چقدر تماشايي است؟ توقع ميرود به چه چيز اين ماجراها بخنديم؟ اساسا چند درصد بينندگان «چارخونه» اينطور زيرآب همديگر را ميزنند؟ پدر زيرآب داماد را ميزند و داماد، پدرزن را سنگروي يخ ميكند. نميخواهم بگويم همه ما منزه هستيم، توي اتوپيا هم زندگي نميكنيم ولي آويختن به چنين سوژهاي كه عموميت ندارد، به روش هجويههاي بازاري خندهدار هم نيست و تكدر خاطر هم ميآورد، بعيد ميدانم به ذائقه مخاطبان ساعت 10:30 شب شبكه سوم خوش بيايد.3 ـ حتما تا به حال «كمدي سياه» به گوشتان خورده است، در عالم سينما خيلي معمول است كه كمديهاي سياه ساخته شوند، فيلمهايي كه روان بيننده را ميچلاند و ميفشرد و او را ضربت خورده از سالن بيرون ميفرستد، گلايهاي هم نيست، بيننده سينما تا حدودي مختار به انتخاب است، ضمن اينكه بسياري آثار اينگونه در پس اين در هم ريختن مخاطب، هدفي را دنبال ميكنند. بيشتر ميخواهند چيزي درون مخاطب، در ذهنش، در قلبش تكان بخورد، به درد بيايد و تغييراتي آغاز شود، آن هم با فشاري هدفمند به مدت يكي، دو ساعت. ولي اگر قرار باشد هر شب تابستان را با مشتي نقش?هاي پشت هم انداز، ضعيف و پرحمق سر كنيم كه همديگر را ضايع ميكنند و دائم انتظار بكشيم كه از پس اين همه اتفاق، تركيب خندهداري حاصل شود و چشمان به اين انتظار، سياه شود، بعد از 90 شب، يك روحيه جمعي خسته به مردم سرزمينمان هديه دادهايم. آن هم نه مجاني، بلكه كلي بودجه صرف كردهايم، وقت سوزاندهايم و انرژي به باد دادهايم. اين فقط گردن كارگردان مجموعه نيست. اتفاقا كارگرداني در حيطه وظايف كارگردانياش كمتر دخلي به اين ماجراها دارد. ولي دوست دارم بدانم، تهيهكننده، نويسندگان و مديراني كه طرح «چارخونه» را پشتيباني ميكنند، دقيقا چه كاري ميكنند؟ تهران امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]