واضح آرشیو وب فارسی:حيات: انديشه - رويكرد فلسفي در سينما
انديشه - رويكرد فلسفي در سينما
نويسنده و استاد فلسفه هنر دانشگاه هنر گفت: امروزه فيلم و سينما به عنوان صورتهاي هنري مسووليت مهمي بر دوش فلسفه ميگذارند. به گزارش مهر، سهشنبه گذشته در نشستي كه در شهر كتاب مركزي برگزار شد، محمد ضيمران، استاد فلسفه هنر دانشگاه هنر و دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و نويسنده و مترجم آثاري در زمينه فلسفه هنر درباره «رويكردهاي فلسفي به سينما سخنراني» كرد. ضيمران در آغاز با تاكيد بر جديد بودن مباحث فلسفه سينما كه به دهه 1980 ميلادي باز ميگردد، دو ويژگي اين رشته را نخست متخصص و فيلسوف حرفهاي نبودن نظريهپردازان اين حوزه و دوم ارتباط تنگاتنگ اين حوزه جديد با نظريه سينما خواند و گفت: بديهي است كه فلسفه سينما را ميتوان با رساله معروف ارسطو بوطيقا آغاز كرد. ارسطو در اين رساله كوشيد تا وجه رايج هنر دوران خود يعني تراژدي را از منظر فلسفي تحليل كند. ارسطو در اين اثر انواع هنر نمايشي و شعري را تعريف كرد و در تعريف تراژدي جنبههاي گوناگون اين ژانر را معرفي كرد. ضيمران در ادامه به تاثير گرفتن ارسطو از تقسيمبندي مشهور افلاطون از هنرها به تقليد محض، بازخواني مستقيم و تركيب اين دو اشاره كرد و گفت: ارسطو نيز به تاثيرپذيري از استاد خود ميان رسانه بازنمايي، موضوع مورد نمايش و نحوه نمايش و تجسم قائل به تفكيك شد. فلسفه سينما و نظريه سينما نيز زمينه تاريخي خود را از متن انديشههاي اين فلاسفه كهن يوناني برگرفتهاند. جالب است كه ميان تمثيل غار افلاطون و فضاي سينما و همچنين نحوه نمايش سايهها بر ديوار غار و تصاوير بر پرده سينما شباهتي شگفت وجود دارند. ضيمران سپس بر مسووليت مهمي كه سينما و هنر بر دوش فلسفه گذاشتهاند تاكيد كرد و در ادامه به تاريخ نوشتههاي نظري در مورد سينما پرداخت و گفت: نخستين نوشتهها در باب فيلم و سينما از سوي نويسندگان و ادباي معروفي چون ماكسيم گوركي نگاشته شدند. اين نويسندگان عمدتاً سينما را ادبيات براي بيسوادان ميخواندند و آن را نويددهنده همنوايي و همدردي و همدلي ميان فرهيختگان و ساير اقشار ميدانستند. برخي نيز سينما را ابزاري در جهت زيستن ساير فرهنگها و همدردي با ساير انسانها خواندهاند. وي به نخستين اعتراضهاي سياهپوستان در دهه 1920 به برخي آثار سينمايي از جمله «تولد يك ملت» اثر گريفيث اشاره كرد و گفت: همچنان كه فردريك جيمسون ميگويد تاريخ سينما از تاريخ بهطور كلي جدا نيست سينما آدمي را ميآزارد در حالي كه الهامبخش او نيز هست. ضيمران در ادامه با تاكيد بر همبستگي سينما با حوادث و رخدادهاي تاريخي و سياسي و اجتماعي به روايتي از تاريخ اين هنر هفتم ارائه كرد و سپس به ماهيت فلسفي سينما پرداخت و گفت: آنچه كه مسئله اصلي فلسفه در مورد سينما را در بدو امر تشكيل ميداد اين پرسش بود كه آيا ميتوان سينما را صورتي هنري قلمداد كرد. وي سپس تاريخ تطور نظريهها را با توجه به اين پرسش اصلي در آثار سه انديشمندي كه براي نخستينبار در مورد سينما بهطور جدي به كار فلسفي پرداختهاند، مورد بررسي قرار داد. اين سه نفر عبارتند از هوگو مونستربرگ فيلسوف و روانشناس و استاد دانشگاه هاروارد، رودلف آنهايم فيلسوف و روانشناس آلماني و آندره بازن نظريهپرداز فرانسوي. ضيمران با شرح انديشههاي مونتسبرگ كه ميكوشيد بر اهميت هستيشناسي سينما و همچنين عناصر رواني و ذهني در آفرينش هنر سينما تاكيد كند به خاستگاه نوكانتي انديشههاي او اشاره كرد و سپس به شرح انديشههاي آرنهايم پرداخت و گفت: مونستبرگ را ميتوان فيلسوف سينماي صامت خواند كه در سنتي تحليلي ميانديشيد و از نخستين كساني بود كه در مكتبهاي شناختي به سينما پرداختند. آرنهايم نيز كه همچون او در سنتي نوكانتي ميانديشيد و تحت تأثير مكتب گشتالت بود ادراك بصري را مورد بررسي قرار داد. او به ويژگي رسانه سينما معتقد بود و گروهي از انديشمندان تحت تاثير او به سينما پرداختند. ضيمران سپس به معرفي اجمالي انديشههاي آندره بازن متفكر فرانسوي و نظريهپرداز برجسته سينما پرداخت. او به تقابل انديشههاي بازن با آرنهايم اشاره كرد و گفت: از نظر او ثنويت ميان سينماي صامت و سينماي ناطق وجود ندارد. خود بازن به جاي تدوين بر ايماژ تاكيد ميكرد و معتقد به خصلت واقعبينانه سينما بود كه ريشه در عكاسي دارد. به همين جهت بازن بر رئاليسم به عنوان ژانر هنري تاكيد داشت و معتقد بود كه تصوير اشيا و پديدهها عبارتست از تصوير موميايي شده زمان آنها. به گفته او تصوير عكاسانه خود يك شيء است، شيئي كه از شرايط مكان و زمان حاكم بر آن رها شده است. ضيمران در بخش بعدي سخناناش به معرفي جنبشهاي فكري نيمه دوم سده بيستم بهخصوص در فرانسه پرداخت و رابطه سينما و فيلم را با اين جنبشها مورد بررسي قرار داد. وي نخست به شرحي مختصر از ساختارگرايي اشاره كرد و ظهور نظريههاي ساختارگرايانه در مطالعه فيلم را به چالش كشيدن نظريه مولف سينماگراني چون تروفو خواند. وي سپس به ظهور انديشمندان پساساختارگرا چون ميشل فوكوي واپسين، بارت واپسين، دريدا و كريستوا اشاره كرد و ضمن شرح انتقادهاي اين انديشمندان به ساختارگرايي، ويژگيهاي انديشههاي اين متفكران در مورد مطالعات سينما را نشان داد. وي در پايان سخن خود شرح مختصري از نظريههاي ژيل دلوز، متفكر فرانسوي در مورد سينما و ماهيت هنر ارائه داد.
شنبه 15 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 426]