واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: درباره فيلم جديد، پليسى و مبتنى بر حقيقت كلينت ايست وود "رودر رويى با پليس فاسد
وصال روحانى / منبع: Film Commentايست وود در ۸۰ سالگى با رجوع به پرونده هاى حقيقى و قديمى پليس شهر لس آنجلس، يك كار بحث برانگيز و تازه را به دنياى «نوار» هاى ساخته شده در ژانر فيلم هاى جنايى - پليسى افزوده است. «Change ling» عنوان فيلم جديد كلينت ايست وود معروف و ۸۰ ساله است كه در فستيوال اخير كن فرانسه براى اولين بار در سطح جهان به نمايش درآمد. ولى اكران عمومى آن زودتر از شهريور ماه امسال نخواهد بود. ايست وود با دو بار فتح جوايز عمده اسكار در سال هاى ۱۹۹۲ و ۲۰۰۴ با «نابخشوده» و «عزير يك ميليون دلارى» و همچنين بردن جوايزى ديگر توسط «رودخانه مرموز» و «نامه هايى از ايووجيما» سيراب از جوايز معتبر سينمايى است ولى از افتخارات تازه هم رويگردان نيست و حتى «Change Ling» را هم در بخش مسابقه شصت و يكمين دوره فستيوال كن شركت داده بود تا بگويد هنوز به دنبال افتخارات تازه است و در حالى كه بسيارى از فيلمسازان معروف امسال همانند سال هاى قبل تصميم گرفتند كه كارهاى جديد شان را خارج از بخش مسابقه كن به نمايش بگذارند، ايست وود باز راهى خلاف آن را طى كرد. ايست وود در طليعه تابستان ۲۰۰۸ و در حالى كه فيلم اجتماعى «كلاس» از كشور فرانسه نخل طلاى كن را بالاتر از فيلم جديد او تصاحب كرد، مى گويد: «تعجب مى كنم كه برخى فيلمسازان به سوى جشنواره هاى بزرگ صاحب بخش مسابقه ميل مى كنند. اما كارهاى جديد خود را خارج از اين بخش پخش مى كنند و اين كه چرا، نمى دانم. البته فكر مى كنم كه سبب آن را بدانم. آنها با نمايش فيلم هايشان در خارج از قسمت مسابقه خطر و احتمال شكست كارهايشان در رقابت با ساير فيلم ها را بى اثر و خنثى مى كنند و به علاوه به نوعى و غيرمستقيم مدعى مى شوند كه فيلم هايشان وراى اين حرف ها است و بالاتر از جشنواره ها و بخش مسابقه آنها است و بايد به چنان چشمى به آنها نگريسته شود. من اين طور نيستم و ادعا هم ندارم كه كارم بالاتر از سايرين است و در سطحى بسيار فراتر از آن قرار دارد.» برندگان نخل طلا در كن طى سال هاى متمادى سرنوشت هايى متفاوت داشته اند. برخى از برندگان و فيلم هايشان با اول شدن در كن راه شهرت و اعتبار بيشتر را در جهان سينما سپرى كرده اند و افتخارشان در كن وسيله اى براى اين قضيه و پل افتخار و شهرت بوده است كه فيلم «دروغ ها و ويدئوتيپ» كار سال ۱۹۸۹ استيون سودربرگ و «پالپ فيكشن» فيلم سال ۹۴ كوئن تين تاران تينو و همچنين «رازها و دروغ»هاى مايك لى بريتانيايى و «فارنهايت ۹/۱۱» مايكل مور نمونه هاى روشن و جديد اين پروسه هستند. در نقطه مقابل برخى برندگان نخل طلاى كن به رغم رسيدن به اين افتخار مهجور مانده و پس از آن نيز به اندازه اى كه بايد اوج نگرفته اند كه «كودك» از برادران داردنر بلژيكى، «بادى كه بر مرغزار مى وزد» و «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز» نمونه هايى بسيار جديد در اين زمينه هستند و اين سه فيلم فاتحان ادوار ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ مهمترين جشنواره فيلم جهان هستند و بايد صبر كرد و ديد كه فاتح امسال جشنواره يعنى «كلاس» كارش به كجا خواهد كشيد.فيلم جديد ايست وود به خاطر وابسته بودن به وى لزوماً محتاج هيچيك از فرآيندهاى فوق نبود ولى از موقعى كه فيلم پاى در «كن ۲۰۰۸» نهاد، رايزنى ها در مورد نوع واكنش هيأت ژورى اى كه رياست آن با شون پن بود، با اين فيلم آغاز شد، زيرا پن همانى است كه با بازى در «رودخانه مرموز» كار پليسى - جنايى سال ۲۰۰۳ ايست وود اسكار برترين بازيگر مرد نقش اول سال را برد و بنابراين مديون ايست وود بوده و اين احتمال و فرضيه وجود داشت كه پن براى جوابگويى به آن لطف، مسير رأى و نظر هيأت ژورى را به اهداى جايزه نخست به فيلم ايست وود به قصد جبران چيزى كه گفتيم سوق دهد. در عمل چنين چيزى اتفاق نيفتاد و حتى شون پن منكر وجود چنين گرايشى در كار و سليقه خويش بود و مى گفت دوستى با هيچيك از سينماگران دنيا پايه گذار چنان ماجرايى نخواهد شد و او روابط شخصى اش را وارد گزينش هاى حرفه اى خود نمى كند و از طرف ديگر اين قدرت را ندارد كه سليقه اعضاى هيأت ژورى اى را كه ناتالى پورتمن را نيز در جمع نفرات خود داشت، تحت تأثير خود قرار دهد. «Change ling» چهارمين فيلمى است كه ايست وود در بخش مسابقه جشنواره كن شركت داده است و قبلى ها سواركار رنگ پريده (۱۹۸۵)، «برد» (۸۸) و «شكارچى سفيد، قلب سياه» (۹۰) بوده اند. با اين حال تم حاكم و موضوع اصلى اكثر فيلم هاى ايست وود درباره افراد تك رو و قهرمانان انفرادى بوده كه عليه سيستم حاكم شوريده و يا خواسته اند كار دشوارى را به تنهايى صورت دهند«Changeling» نيز همين مضمون را دارد، اما فرق آن با اكثر كارهاى قبلى اين سينماگر ديرپا مانند «عزيز يك ميليون دلارى» اين است كه كاراكتر اصلى نه يك مرد بلكه يك زن است. اين زن كه ايفاى رل اش با آنجلينا جولى است، با تمام وجود مبارزه و تلاش مى كند تا دريابد بر سر پسر كوچك گمشده اش چه رفته و در اين راه مقابل هركسى و هر سازمانى مى ايستد و از اين قبيل است پليس فاسد شهر، بيمارستان روانى منطقه و دستگاه قضايى ايالت كه جملگى قصد دارند او را از صحنه خارج كنند و كوشش او را بى پايه و وى را ديوانه و روانى جلوه دهند.جولى در ايفاى اين رل بسيار موفق است و هر چند جايزه برترين بازيگر زن جشنواره كن را نبرد و اين عنوان را به يك بازيگر برزيلى (ساندرا كورولونى) سپرد. اما منتقدان بر اين باورند كه پس از «قلب قدرتمند» در سال ،۲۰۰۷ فيلم جديد ايست وود محل ديگرى براى تأييد توان بازيگرى جولى است كه پيشينه فتح اسكار نقش دوم زن را به سال ۱۹۹۹ براى فيلم «دختر مغشوش» هم دارد.شايد هم نقطه قوت اصلى «Changeling» موضوع حقيقى فيلم و واقع گرايى ايست وود در ترسيم آن باشد كه براى تشريح ماجراى مورد نظرش ما را به سال ۱۹۲۸ يعنى ۸۰ سال پيش و به شهر لس آنجلس در آن زمان رجعت داده است. اين شهر در آن زمان طى داستان حقيقى ايست وود همچون حالا شهرى سيرك گونه است كه مقام هاى آن براى احراز و اثبات حرف ها و ادعاهاى خود دست به هر كارى مى زنند و اگر يك زن عليه سيستمى تسخير شده توسط مردان بپاخيزد، هيچ رحمى به او نخواهد شد و اصولاً به او اجازه داده نمى شود كه به اصطلاح منطق و عدالت استقرار يافته توسط مردان را به زيرسؤال ببرد و اگر بخواهد دست به اين كار بزند، سركوب خواهد شد. اولين اصل و عنصرى كه با تكيه بر آن به ثروت شخصيت اين زن مبادرت مى ورزند، اين ادعاست كه او تعادل روانى ندارد و موجودى پرت افتاده است اما كاراكتر جولى با هر مخالفت و دشمنى تازه كه با او صورت مى پذيرد، قوى تر مى شود و اولين اصل باورى كه به بيننده ها القا مى شود (و بسيار هم طبيعى است كه چنين باشد) اين است كه هيچ چيز نمى تواند مقابل مادرى بايستد كه طالب بازيابى و حفظ سلامتى فرزند خود است.موضوع عاطفى فيلم، كارگردانى ماهرانه ايست وود و بازى قوى جولى مواردى است كه از حالا فروشى زياد را براى «Changeling» در زمان اكران جهانى فيلم وعده مى دهد، اما همان موضوع چيزى است كه مى تواند بسيارى از سينماروها را از ديدن آن فرارى دهد و بر تعداد تماشاگران اثر منفى بگذارد، زيرا با مطرح كردن مسئله گم شدن فرزندان، مادران و پدران را با مسئله اى رودررو مى كند كه هميشه از آن وحشت دارند و آن را سركوب مى كنند و به اعماق وجود خويش مى فرستند و شايد اثرى هنرى را كه متمركز بر آن باشد، پس زنند. از طرف ديگر همان طور كه قبلاً گفتيم فيلم نه متعلق به حالا بلكه ۸۰ سال پيش است و به تبع آن فضا و شرايطى را ترسيم مى كند كه به طور مستقيم قادر به تطابق با زندگى و مشخصه هاى آن در سال ۲۰۰۸ نيست و با آن غريبه نشان مى دهد و حتى عده اى مدعى اند آن چه در قصه اين فيلم روى مى دهد، در جامعه كنونى غيرقابل وقوع و تكرار ناپذير است. بنابراين يونيورسال و استوديوى توليد كننده فيلم سه ماه وقت دارد تا مقدمه و زمينه هايى را جور كند كه در زمان اكران عمومى فيلم خلاف اين باور را به تماشاگران كنونى انتقال دهد و آنها را متقاعد به منطقى و قابل وقوع بودن اين اتفاق در زمان كنونى كند.يك وجه مهم در اين فيلم كه در آثار سينمايى سال هاى معاصر به دفعات به نمايش گذاشته شد، ولى زمان هاى جديدترى را فرا روى بينندگان گذاشته، مسئله فساد پليس شهر (لس آنجلس) است و اين كه مأموران پليس اين شهر خود باعث و بانى اصلى رواج فساد و جنايت در شهر هستند و در عين حال مى كوشند كه شهر را امن و امان و محل رواج عدالت جلوه دهند. هرچه هست در مارس ۱۹۲۸ والتر پسر ۹ ساله كريستين كالينز (آنجلينا جولى) ناپديد مى شود. پس از گذشت ۵ ماه پليس ضعيف و فاسد لس آنجلس كه بخاطر صدها پرونده حل نشده ديگر تحت فشار شديد قرار دارد، براى رهايى بخشيدن خود از اين وضعيت يك پسر بچه ديگر را رو مى كند و به كريستين مى سپرد و او را فرزند گمشده وى معرفى مى نمايد.بديهى است كه كاراكتر جولى اين را رد و اعلام كند كه اين بچه حقيقى او نيست و جونز رئيس پليس لس آنجلس (با بازى جفرى داناواك) كه بابت كار غلط و اشتباه سازمان تحت اداره اش بشدت شرمنده و رسوا شده است، به كريستين كالينز پيشنهاد مى كند حالا كه بچه حقيقى اش از دست رفته و به دشوارى قابل يافتن است، بپذيرد كه اين بچه جانشين را براى مدت سه، چهار ماه به طور امتحانى نزد خود بپذيرد و با او زندگى كند و اگر پسنديد به عنوان پسر حقيقى و هميشگى اش نزد خود نگه دارد.كالينز طبعاً رد مى كند و اعلام و اصرار مى نمايد كه پليس لس آنجلس موظف به يافتن فرزند گمشده حقيقى اوست. سران پليس طبق منوالى كه در اين موارد مرسوم و رايج است، به جاى راضى ساختن فرد معترض او را فردى ناراحت و خطرساز براى جامعه توصيف و راهى كلينيك روانى مى كنند. يك مجرى برنامه هاى اجتماعى و اخلاقى راديو كه گوستاو بريجلب (با بازى جان مالكوويچ) نام دارد، در دفاع از اين زن بى پناه و تحت ظلم قرار گرفته، شروع به سخن پراكنى از برنامه خود مى كند و نسخه اخبار رو شده توسط پليس لس آنجلس پيرامون ماجراى اين زن را جعلى و دروغين توصيف مى كند و در همان حال يك مأمور پليس ديگر به نام يبارا (مايكل كلى) تحقيقات خود را درباره يك قاتل زنجيره اى (جيسن باتلر هارنر) شدت مى بخشد، با اين نتيجه و منظور كه فساد پليس شهر لس آنجلس و همچنين شهردار آن سامان را به تمامى به نمايش بگذارد و ضعف آنها در برخورد با بى قانونى ها و همسو شدن آنان با خلافكاران را به اثبات برساند و اين همان چيزى است كه كريستين كالينز مى خواهد و مردم شهر نيز از آن استقبال مى كنند، زيرا از آن همه ظلم و جنايت به تنگ آمده اند و طاقت ادامه تخلف ها را در آن شهر ندارند.سناريوى اين فيلم را جى مايكل استراژينسكى براساس پرونده هاى قديمى موجود در اداره پليس لس آنجلس و مندرجات نشريات آن زمان استخراج كرده و نگاشته و از اين طريق يك كار جديد را به مجموعه «نوآر»هاى ساخته شده در ارتباط با پليس فاسد لس آنجلس مانند «محله چينى ها» و «محرمانه لس آنجلس» و يك كار جالب و جديد را به مجموعه فيلم هاى پليسى - جنايى افزوده است.چه در نوشته هاى روزنامه هاى آن زمان و چه در سناريوى استراژينسكى كاملاً مشخص است كه هيچ كس به اندازه اين زن نتوانسته است رو به رو ى پليس مذكور بايستد و ادعاهاى دروغين آن را رد و اين را ثابت كند كه سران جنايتكار پليس لس آنجلس براى جلوگيرى از رو شدن حقايق دست به هر كارى مى زنند و فرستادن يك زن سالم به ديوانه خانه را نيز در همين راستا به آسانى انجام مى دهند. براى نشان دادن تمامى حقيقت، فيلم حاوى دو سكانس دادگاهى هم هست كه به تقابل كريستين كالينز با پليس شهر رسيدگى مى كند و هيچ يك از دو سكانس هم كوتاه نيست، اما هم استراژينسكى در نوشتن سناريوى فيلم و هم ايست وود در كارگردانى چنان تبحرى دارند كه اين سكانس ها طولانى به نظر نمى رسد و برعكس كار آنها به قدرى استادانه بوده است كه اين فيلم ۱۴۱ دقيقه اى بسيار كوتاه هم به نظر مى آيد.به جز كاراكتر جولى كه مقاومت چشمگيرى در برابر مظالم پليس دارد و ايمى رايان كه ايفاگر رل يك زن ديگر قربانى شده توسط پليس شهر است، ساير شخصيت هاى فيلم جديد ايست وود حد وسط ندارند و يا بسيار بد و همپا با پليس هستند و يا در آن سوى خط ايستاده و به گروه راستگوها تعلق دارند. يك بار ديگر ايست وود با ساختن موسيقى متن فيلم و ارائه هنرمندانه آن نشان داده كه اين هنر را نيز مى شناسد و موزيك تدوين شده توسط او تمام فراز و فرودهاى لازم را دارد و حتى معايب و تغييرات شهر لس آنجلس و رويكرد آن به چيزهايى تازه را به شنونده ها منتقل مى كند و شايد او با موسيقى اش به اندازه تصاوير ارائه شده توانسته باشد جامعه اى را كه در برابر پذيرش حقايقى تلخ مقاومت مى كند و آن را پس مى زند، به درستى به تصوير بكشد.ايست وود در سنى بسيار زياد و در حالى كه همتاها و همسن هايش و حتى كوچك ترها يا اخيراً در گذشته اند (نمونه رابرت التمن و سيدنى پولاك) يا چند سالى از بازنشستگى شان مى گذرد، همچنان به فيلمسازى مشغول است و برخلاف يك پير ديگر حاضر در صحنه كه نزول آشكارى داشته (سيدنى لومت) هنوز در اوج قدرتش به سر مى برد و Changeling سند تازه آن است. كاراكتر اول فيلم او كه برخلاف هميشه و مانند هيلارى سوانك بوكسور مقاوم «عزيز يك ميليون دلارى» زن است، نماد كوشش براى اثبات حقيقت در ميان چندرنگى ها و تظاهرها و دروغ ها است ولى براى كريستين كالينز چاره اى جز اين وجود ندارد. محو شدن پسر دلبند او از زير بينى اش و سپس انكار و تلاش پليس براى بخشيدن حالتى ديگر به اين ماجرا، حتى فرزند او را نيز عوض كرده و موجودى جعلى را به او بخشيده است، اما همان قدر كه فرزند او در اين ماجرا عوض شده و چيزى ديگر به جاى او سبز گشته است، كاراكتر اوليه اين زن نيز رفته و چيزى ديگر و موجودى بسيار قدرتمندتر به جاى وى نشسته است.
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]