واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: محوطه جريمه خداحافظ يورو 2008
علي ميرزاييخداحافظ شب هاي خاطره انگيز بيدار نشستن و با لشكر خواب جنگيدن، براي ديدن مسابقه هاي فوتبال يورو 2008. يورو 2008 به پايان رسيد. اسپانيا با شايستگي و بدون حرف قهرمان شد. آراگونس پير، بداخلاق، گوشه گير، تيمش را بدون رائول قهرمان كرد. 44 سال پيش بود (1964) كه اسپانيا قهرمان دومين دوره جام ملت هاي اروپا شد. جام اول را (1960) شوروي برده بود. در 1964، من نوجواني بودم 13 ساله، عاشق فوتبال، عاشق فوتبال اسپانيا، عاشق تيم رئال مادريد. اين عشق در كنار عشق به فوتبال انگلستان و منچستر يونايتد، در 58 سالگي نيز در من زنده است. در فوتبال است كه من تجلي بسياري از زيرساخت هاي اقتصادي- اجتماعي كشورها را مي بينم. در فوتبال است كه مي توانم تلاش برخي كشورها براي فرار از عقب ماندگي و اصرار بعضي از كشورها را براي ماندن در باتلاق عقب ماندگي ببينم. در اين مستطيل سبز، خيلي چيزها رو مي شود متاسفانه، يا خوشبختانه كسي در اينجا نمي تواند لاپوشاني كند. وقتي سرجيو راموس (مدافع سمت راست رئال مادريد و تيم ملي اسپانيا) پس از پيروزي اسپانيا بر آلمان و در گرماگرم شادي در استاديوم پيراهني بر تن كرد كه تصوير «آنتونيو پوئرتا» بازيكن تيم سويا (كه بر اثر حمله قلبي در ميدان فوتبال درگذشت) بر آن نقش بسته بود، فهميدم با تمام ادعاهايم در شناخت آدم ها چقدر در مورد سرجيو راموس اشتباه مي كرده ام. بازي راموس را دوست دارم، ولي او خشن است و اين خشونت، زيبايي هاي ذاتي فوتبال را در پشت اين نقاب زشت پنهان مي كند. من هيچ گاه از بازي كلود ماكلله (چلسي؛ فرانسه) و گنارو گتوزو (ميلان؛ ايتاليا) لذت نمي برم. نفرت دارم از بازيكناني كه كثيف بازي مي كنند. اين دو بازيكن بسيار موثر هستند، ولي خشن هستند و گاه كثيف بازي مي كنند. بازي اين دو را مقايسه كنيد با بازي تورس، سيلوا و فابرگاس در تيم اسپانيا. اينها بسيار زيبا، موثر و مانند غزال هاي تيزپا بازي كردند. اما در تورس يك يوزپلنگ بسيار قدرتمند نيز نهفته بود. آن پرش هاي حيرت آور و آن دويدن هاي انفجاري كه دوندگان قدرتمند يكصدمتر را به ياد مي آورد در من زيباترين لذت ها را به وجود آورد. بگذريم. داشتم درباره سرجيو راموس مي گفتم. او با پوشيدن پيراهني با تصوير پوئرتا مرا شگفت زده كرد. در قلب اين مرد مستحكم و گاه خشن چه احساس لطيفي بايد نهفته باشد كه در ميانه آن همه شادي به ياد پوئرتا باشد؟ چقدر انسان ها پيچيده اند، ما با جباري چه كرديم؟، او كه پدرش را از دست داده بود بي خبر مي ماند از مرگ پدر. و چه طور گروه مديريت، كادر فني و همبازيان جباري در تيم استقلال از مرگ پدر جباري آگاه بودند، مثلاً براي موفقيت در جام حذفي او را بي خبر گذاشتند؟ جباري با مرگ پدر نمي توانست كاري كند، اما اين فرصت طلبي و منفعت طلبي نشانه يي از خشونت عاطفي و خشونت مديريتي در فوتبال ما است. ما حق آگاه شدن جباري از مرگ پدرش را از او گرفتيم؛ اما تيم فوتبال چلسي در گرماگرم مسابقات ليگ برتر فوتبال انگلستان، با مرگ مادر لمپارد كنار آمد، ولي تيم فوتبال استقلال با مرگ پدر جباري كنار نيامد. خالد بولهروز هلندي نيز نمونه ديگري است با مرگ فرزندش. كسي اين مرگ را در گرماگرم يورو 2008 از او پنهان نكرد.يورو 2008 در روز پاياني هم درس هاي زيادي براي ما دارد؛ براي ما كه نمي دانيم چرا مي خواهيم چرخ را دوباره اختراع كنيم، آن هم از نوع چهارگوش، عقل حكم مي كند كه دوستان عزيز در فدراسيون فوتبال و سازمان تربيت بدني، فيلم مراسم پاياني يورو 2008 را بنشينيد و ببينيد. ببينيد آنها چگونه مراسم پاياني را برگزار كردند و ما در روز پاياني ليگ برتر (كدام «برتر»؟،) چه فضاحتي برپا كرديم. چرا در روز پاياني يورو 2008 يك نفر به داخل چمن نيامد؟ و چرا تماشاگران ما آن گونه به داخل زمين ريختند؟ ماموران برقراري انتظامات كجا بودند؟ چرا تماشاگران ما صندلي ها را با وجود پيروزي تيم مورد علاقه شان شكستند؟ ما به قول همكاران ژورناليست در راديو و تلويزيون، تماشاگر داريم و تماشاگرنما. اروپاييان، باز هم به قول همكاران ژورناليست در راديو و تلويزيون، تماشاگر دارند و اوباش، از اين اوباش، حتي يك نفر نتوانست، يا نخواست، حلقه پليس را بشكند و به داخل چمن بيايد. حتي، هنگامي كه تورس، پس از پيروزي به داخل جمعيت رفت و با آنان عكس گرفت، كسي به او تعرض نكرد و به گردن او آويزان نشد، قطبي بيچاره را به ياد بياوريد.جايزه هاي يورو 2008 را ميشل پلاتيني رئيس يوفا داد. در يك سمت او پادشاه و ملكه اسپانيا و نخست وزير اسپانيا ايستاده بودند و در سمت ديگرش آنگلا مركل صدراعظم آلمان ايستاده بود. هيچ كس از جايش تكان نخورد. جوايز توزيع شد، ولي گويي همه روي زمين چسبيده بودند. بازيكنان آمدند و رفتند ولي كسي به آنها آويزان نشد. در ورزشگاه، دو آلماني بسيار خوش سابقه نسل قبلي فوتبال آلمان، يعني يورگن كلينزمن و كارل هاينس رومنيگه نيز در ميان تماشاگران جايگاه ويژه بودند. متانت اين دو مرد متعصب فوتبال آلمان پس از باخت آلمان ستودني و آموزنده بود. جشن قهرماني و جشني كه پيش از شروع مسابقه برپا شد براي هميشه در يادها خواهد ماند. تلويزيون ما صحنه هايي را پخش كرد، ولي بسوزد پدر اين آگهي هاي تجارتي كه مردم ما را محروم مي كند از تماشاي زيباترين صحنه ها. بسوزد پدر اين اظهارنظرهاي گاه بي ارزش كه كارشناسان ما مي كنند و اجازه ندادند مردم ما بشنوند مربي تيم ملي آلمان پس از شكست چه گفت و آنگلا مركل پس از شكست چه گفت.جاي يك مترجم آلماني و يك مترجم زبان اسپانيايي در ميان كادر تلويزيوني خالي بود و خالي خواهد ماند. اگر اين دو مترجم بودند ما وسط نصف شب (ساعت 2 بامداد) به جاي شنيدن جروبحث هاي گاه بي حاصل صدر و جلالي، مي توانستيم حرف هاي بازيكنان آلمان و بازيكنان اسپانيا را بشنويم. البته اگر مديران محترم تلويزيون اجازه مي دادند، اگر مترجمي در كار مي بود. و نكته پاياني در اين يادداشت شتابزده اينكه دو تيمي از فوتبال اروپا به مسابقه نهايي يورو 2008 رسيدند كه دو ليگ بسيار باسابقه و قدرتمند اروپايي(بوندس ليگا و لاليگا) پشتيبان آنها هستند. دوستان عزيز، به قول فروغ فرخزاد؛«هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي مي ريزد، مرواريدي صيد نخواهد كرد.» سقف ترقي فوتبال ما شده است قهرمان شدن در آسيا و راه يافتن به جام جهاني. فوتبال ما بايد از روزمرگي و تكرار تكرارها خود را خلاص كند. به مرداني نياز داريم كه براي 50 سال بعد فكر كنند، نه براي پيروز شدن بر بحرين و امارات و يمن و قطر، از تركيه، حداقل بياموزيم. گروهي را بفرستيم در سازمان فوتبال تركيه تحقيق كند. باور كنيد ما به آموزش نياز داريم. دست به نقدترينش اينكه مراسم افتتاح و مراسم پاياني مسابقات را چگونه بايد برگزار كرد.
چهارشنبه 12 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]