واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تابستان بعضيها پر از وبگردي است
اجتماع- تهمينه حدادي:
تابستانهاي اين سالها، با تابستانهاي قديمها خيلي فرق دارد. قديمها تابستان مزه هفتسنگ و كاهو سكنجبين ميداد؛ حالا تابستان مزه كامپيوتر و دستگاههاي عجيبوغريب ميدهد.
تابستان شده است يك اتاق و يك جعبه كوچك كه ما را ميبرد به يك دنياي بزرگ. تابستان كه ميشود وقت آن است كه به كارهاي عقبمانده برسيم. اين سالها، بازيهاي تابستاني بعضي ها به جاي هفتسنگ، شده چتكردن و وبلاگنويسي. تابستانهاي اين سالها، با تابستانهاي قديم براي بعضي ها خيلي فرق دارند!
(1) آن كسي كه نشست پشت ميز، من بودم. آن كسي كه دكمهها را فشار داد، آن كسي كه كليك كرد، آن كسي كه اسم وبلاگش را گذاشت «خبرهاي داغ داغ»، آن كسي كه مدام عكس بازيگرها را گذاشت و برداشت و درباره آنها نوشت و آدمها آمدند و رفتند و نظر دادند، من بودم.
من باز عكس گذاشتم و برداشتم. آن روز دوستم گفته بود كه ميشود وبلاگ داشت. دوستم گفته بود كه اينترنت يك جهان بزرگ است. گفته بود همه وبلاگ دارند. گفته بود كه ايران وبلاگنويسهاي زيادي دارد و جايي هست كه خيليها تو را بشناسند و تو با آدمها ارتباط بگيري، كه آنها هم با تو حرف بزنند. اينجا حرفها از جنس ديگر است. اينجا دنيا برايت بزرگ ميشود. من بايد وبلاگ درست ميكردم؛ با اينكه بلد نبودم خوب بنويسم و من سر زدم به سه، چهارتا سايتي كه به من اين اختيار را ميداد كه انتخاب كنم، كه رنگ بگذارم و بردارم، كه قالب انتخاب كنم و به من مكاني را ميداد براي بودن؛ براي مدير بودن. مگر من چه ميخواستم؟ جايي براي خودم.
(2) آن كسي كه شاعر بود من بودم. نام وبلاگم را جوري گذاشتم كه ادبي باشد، شعرهايم را گذاشتم تا خوانده شوند؛ تا بدانم آدمها، آنها را دوست دارند يا نه؟ و آن روز، آن آقاي شاعر آمده بود، نظر داده و راهنماييام كرده بود و من ميپريدم از شوق.
دوستم، ياسمين هم گفته بود كه خوب است ما نوجوانها وبلاگ بنويسيم. كه اين كار به نوشتههايمان جهت ميدهد و ما آرامآرام مسئوليتپذير ميشويم و ميدانيم كه عدهاي منتظرند تا ما مطلب جديد و عكس جديد بگذاريم، كه برويم و نوشتههاي ديگران را بخوانيم و از آنها تأثير بگيريم. من گفته بودم:«خب مگر سرزدن ديگران چه سودي دارد؟» و او گفته بود اينكه ميفهمي كساني دوستت دارند، اينكه اعتماد به نفس پيدا ميكني و من گفته بودم مگر تأثير كتاب خواندن بيشتر نيست؟
و گفته بود كه ما به ارتباط دوطرفه نياز داريم، كه هميشه دلمان ميخواهد با ويسندههاي كتابها روبهرو شويم و وقتي وبگردي ميكنيم ميدانيم كه نويسندهاي هست و حضور ما را حس ميكند و من پرسيده بودم: «و اگر آن آدم واقعي نباشد چه؟ اگر آدمها واقعاً مجازي باشند؟ اگر كلك بزنند؟»
و او گفته بود كه آنقدر بزرگ شدهايم كه بدانيم بايد رابطههايمان تعريف شده باشد، تشخيص حرف دروغ و راست را بدهيم و بدانيم دنياي وبلاگ دنياي حقيقي نيست.
(3) من بودم و« لحظههاي كاغذي» و «دلمه» و «ساحره» و «كليله و دمنه»؛ من بودم و «خوابگرد» و «خندههاي صورتي» و «نگار» و «خرمالوي سياه» و هر كداممان دليلي داشتيم براي نامگذاري وبلاگمان.
دليل لحظههاي كاغذي، محبوبيت قيصر امينپور بود و دليل دلمه، دوست داشتن آن و روانبودن اين كلمه.
خرمالوي سياه هم زماني اسم وبلاگش خرمالو بود و زماني كه مدتي غصهدار بود، اسم آن را گذاشت خرمالوي سياه. هر كداممان دليلي داشتيم؛ هر كداممان دليلي داريم و خوب ميدانيم كه وبلاگ جايي است كه ما و درونياتمان را نشان ميدهد.
همين است كه گهگاه مامانهايمان نگران ميشوند. مادر يگانه نگران ميشود اگر بداند يگانه اطلاعات شخصياش، رازهايش و آنچه را كه او به آنها نميگويد توي وبلاگش ميگذارد؛ كه بداند خيليها ميآيند و دخترش را راهنمايي ميكنند و او به حرفهاي آنها گوش ميدهد.
مادر اردلان ناراحت نيست. ميگويد: «اردلان از پس خودش برميآيد. اردلان دوست دارد عكسهايي را كه از طيعت ميگيرد همه ببينند.»
و مادر غزال از يك بعد ديگر اين اتفاق را نگاه ميكند، كه مبادا ديدگاه و طرز فكر دخترش عوض شود.
ميگويم: «يعني چه؟»
و او ميگويد كه آدمها وقتي درگير چيزي ميشوند و به آن وابسته؛ فكر و ذهنياتشان عوض ميشود.
و من با غزال حرف ميزنم. دختري كه وبلاگي درباره موسيقي سنتي دارد.
- چرا وبلاگ مينويسي؟
توي اين دوره و زمانه خيليها موسيقي سنتي را فراموش كردهاند. چون خودم موسيقي سنتي كار ميكنم، دوست دارم آن را رواج بدهم و درباره آن به ديگران اطلاعات بدهم.
- خوانندههاي وبلاگت در اينباره از تو چيزي ميپرسند؟
بله.
- اگر يكي از آنها بگويد كه ميخواهد تو را ببيند تا چيزهاي بيشتري درباره موسيقي ياد بگيرد چهكار ميكني؟
احتياط ميكنم؛ اول كشف ميكنم كه او واقعاً درباره موسيقي چيزي ميداند يا نه؛ بعد از او ميخواهم از طريق چت سؤالهايش را بپرسد.
- خوانندههاي وبلاگت زيادند؟
تا حدودي.
- اگر روزي تعدادشان كم شود نگران ميشوي؟
نه، سعي ميكنم چيز جالبتري بنويسم تا دوباره جذب شوند؛ يا حتي براي وبلاگم تبليغ ميكنم.
- اگر روزي ببيني كه ديگر چيزي براي گفتن نداري، چهكار ميكني؟
دنبال سوژههاي جديد ميروم، وارد حيطههاي جديد ميشوم.
(4) من، منم، همان كسي كه وبلاگنويس است؛ با اينكه 15 سال دارد.
عمويم كه رفته است خارج، ميگويد با اينكه خارجيها خيلي از اينترنت سرشان ميشود، اما اصلاً خيليهايشان وبلاگ ندارند. او ميگويد فقط خبرنگارها و نويسندههايشان وبلاگ دارند تا خبرهاي نگفتهشان را به اطلاع ديگران برسانند.
عمويم ميگويد: «تو بايد در وبلاگت به ديگران اطلاعات بدهي.»
و من مينويسم و مينويسم. دنبال وبلاگ شاعرها، نويسندهها و بازيگرها ميگردم؛ وقتي پيدايشان ميكنم پر از هيجان ميشوم. شناختن بخشهاي وجودي آدمها برايم جالب است.
عمويم ميگويد: «در خارج، آدمها زياد سراغ اينترنت نميروند.»
من از خيليها ميپرسم چرا وبلاگنويسي در ايران زياد است و هر كس جوابي ميدهد.
سميرا خسروي، 18 ساله: «چون ما ايرانيها از قديم طبع نوشتن داشتيم و همگيمان هم نميتوانيم نويسنده شويم، وبلاگ به ما امكان نوشتن و ديدهشدن را ميدهد.»
محمد مرادي، 17 ساله: «من خودم وبلاگ ندارم؛ اما دوستانم چرا. آنها معتقدند وبلاگ فضاي متفاوتي با زندگي معمولي دارد. ما آدمها از تجربهكردن محيطهاي جديد خوشمان ميآيد.»
زهرا ترابي، 15 ساله: «وبلاگها مجانياند. يك تفريح بدون دردسرند. مجبور نيستيم به خاطر داشتنش زياد زحمت بكشيم.»
عكس از ساناز رفيعي
(5) اين روزها در روستاهاي دور هم اگر اينترنت داشته باشي ميتواني براي خودت وبلاگ بسازي.
با اين حال، اين روزها بخش زيادي از وبلاگها خوب نيستند. اغلب شبيه نشريههاي زرد* هستند. دروغ مينويسند؛ يا به حقوق ديگران احترام نميگذارند. اين نوع وبلاگها نميدانند كه حتي اگر علمي، پژوهشي و ادبي نيستند، بايد ضمن اينكه بينندههايشان از آنها لذت ميبرند، چيزهايي از آنها بگيرند كه بتوان دربارهشان فكر و تحليل كرد.
مريم رفعتي، (روانشناس و مشاور) معتقد است: «وبلاگ مانند چاقو است؛ هم ميشود از آن استفاده خوب كرد، هم استفاده بد.»
او ميگويد: «وبلاگنويسي يك پديده است، شبيه هر پديده ديگر وارد جامعه شده است. ما اصولاً وقتي با يك پديده جديد روبهرو ميشويم، دو نوع برخورد با آن داريم؛ يكي دفاعي است، كه ما آن پديده را مهاجمي ميدانيم كه بايد با آن مقابله كرد. ديگري پذيرشي است، كه ما ميدانيم بالاخره بايد آن پديده را بپذيريم و با آن كنار بياييم.»
و من خوب ميدانم كه وقتي پديدهاي هست، يك فرصت به شمار ميرود و قبل از اينكه آن پديده خودش را به من تحميل كند و فراگير شود، من بايد با خودم و آن پديده كنار بيايم، موقعيت و فضا را بسنجم تا بهترين استفاده را از آن ببرم.
(6) يادت هست؟ يادت هست كه سال قبل هم داشتند درباره معلمي حرف ميزدند كه در يك روستاي دور، وبلاگ درست كرده بود؟
او درباره خودش و 5 شاگردش مينوشت. او يادداشت هاي روزانه مينوشت تا همه بدانند درسخواندن يك عده در يك روستا چگونه است.
يادت هست؟ نه، اين من بودم كه چند روز پيش وقتي داشتم وبگردي ميكردم، به وبلاگي رسيدم كه نويسندهاش در آخرين پست نوشته بود كه ديگر چيزي براي نوشتن ندارد، پس ديگر نخواهد نوشت. يادت هست؟ اين من بودم.
گفتم: ميگويند وبلاگنويسي مشكل روحي آدم را زياد ميكند؟
گفتم: وقتي وبلاگ مينويسم و تعداد خوانندهايم كم ميشوند، ناراحت ميشوم، حس ميكنم به درد نميخورم.
و كسي گفته بود: اتفاقاً، وبلاگهاي كم خواننده وبلاگهاي خوبياند، چون براي عدهاي خاص مينويسند، نه چيزي كه همه آدمها بخوانند! و آدمها در آنها فرصت فكركردن دارند، اگر وبلاگها زردنويس نباشند.
و مريم رفعتي گفته بود كه بعضي چيزها زمينهاي براي بروز ميخواهند. اگر ما در زندگي عادي نتوانيم اعتماد به نفس داشته باشيم، يا دوستان كمي داشته باشيم، يا اگر تعداد بازديدكنندههاي ما كم باشد، ناراحت ميشويم. اين ما هستيم كه مشكلات روحي داريم و وبلاگ زمينهاي ميشود كه ناراحتيمان را بروز بدهيم.
مريم رفعتي گفته بود كه وبلاگنويسي ميتواند براي ما يك زمينه فكري خوب باشد. مثلاً وقتي كه خوانندههاي ما كم ميشوند، ما ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه موفق نبودن ما دليل بد بودن ما نيست؛ اشكال از اين است كه شايد ما هنوز مهارتهاي جذب مخاطب را ياد نگرفتهايم، بايد تواناييهاي خود را بيشتر كنيم و ضعفهايمان را بشناسيم.
پرسيده بودم: «ميشود براساس حرفهاي آدمهايي كه آنها را نميبينيم تصميم بگيريم؟»
و او گفته بود كه يك فضاي مجازي فقط ميتواند به تو خلاقيت بدهد، اما نبايد منبع تصميمگيريات باشد. تو وقتي در زندگي عادي ميخواهي چيزي را به كسي بگويي، ميداني كه آن فرد بايد مناسب باشد و تو بايد حرفهايت را در زمان و شكل مناسب بزني.
در فضاي مجازي نميداني كه آدمها خود حقيقيشان هستند يا نه؟ يا شرايط روحي آنها چهطور است.
(7) بعضيها، وبلاگهاي گروهي را دوست دارند... دوست دارند چند نفري مطلب بنويسند. اين روزها خيلي از وبلاگهاي گروهي موفقتر از وبلاگهاي شخصياند؛ شايد براي اينكه فكرهايشان را روي هم ميريزند.
علي، سه سال است يك وبلاگ گروهي را راه انداخته است و چند دوست نوجوان هم دارد كه ميآيند و آن تو شعر مينويسند.
علي ميگويد: «وبلاگ گروهي به ما كار گروهي را ياد ميدهد. ما را آماده ميكند تا چند سال بعد بدانيم كه براي داشتن يك كار دستهجمعي بايد از بعضي خواستههايمان بگذريم.»
او درباره دردسرهاي مدير وبلاگبودن هم ميگويد: «دعواها را با تو ميكنند و هميشه بايد واسطه دعواها شوي. اما وبلاگ ما براي خودش قانون هم دارد. بدون قانون نميشود موفق بود.»
ميگويم: «مثلاً چه قانوني؟»
ميگويد: «نبايد به كسي توهين شود، نبايد خلاف عرف چيزي بنويسيم، بايد كيفيت مطلبها بالا باشد و مطلبها هم زياد طولاني نباشد.»
بعضيها دوست دارند براي خودشان اسم جعلي بگذارند؛ اسم قهرمانهاي داستاني را.
بعضيها ميروند توي وبلاگ كساني كه خوششان نميآيد و آنجا حرفهاي زشت مينويسند...
بعضيها توي وبلاگهاي ديگران چيزهاي متنوع پيدا ميكنند، مانند: آموزشي، موسيقي، ادبيات، نجوم و...
بعضيها هستند كه معتاد وبلاگنويسي و وبگردي ميشوند.
بعضيها در وبلاگها دوستان خوبي پيدا ميكنند.
بعضيها، آرام آرام ياد ميگيرند كه مطالبشان بايد خوب باشد...
وبلاگ يك دنياي مجازي است كه شبيه دنياي واقعي است؛ هم بد است، هم خوب... هم زشت است، هم زيبا...
اوج و فرود دارد. وبلاگها، اين سالها آمدهاند در زندگي بعضي از ما...
اين روزها تابستان است؛ ميشود وبلاگ نوشت؛ ميشود راه رفت؛ كتاب خواند و داستانها را توي كاغذ نوشت؛ شعرها را هم...
و ميشود با فناوري پيش رفت.
وبلاگ چيزي است كه ميشود ساعتها دربارهاش نوشت.
درباره نوجوانهاي وبلاگنويس، درباره تعداد روبه رشد آنها، درباره زود بزرگشدن نوجوانها. چند سال قبل وبلاگ چيزي بود شبيه سايت؛ فقط براي آدمهاي حرفهاي كه خبرها و اطلاعات ناگفتهشان را در آن بنويسند و ما آدمها، همگي پر از خبرهاي نگفتهايم. خبرهايي كه بايد بدانيم واقعياند يا دروغ؟...
كه شعرهايم شعرند يا چيزهايي كه تنها پشت سر هم ميآيند؟
كه وبلاگنويسي ميتواند هم زشت باشد، هم زيبا و ما آدمها خوب ميدانيم كه زيبابودن بهتر از زشتبودن است. وبلاگ عجب دنيايي است!
-----------
* نشريه هاي زرد ، نشريه هايي هستند كه براي جذاب كردن و جذب مخاطب بيشتر دست به هر كاري مي زنند ، آن ها حتي از دروغگويي هم براي جذاب كردن نشريه ترسي ندارند.
تاريخ درج: 10 تير 1387 ساعت 14:23 تاريخ تاييد: 11 تير 1387 ساعت 09:39 تاريخ به روز رساني: 11 تير 1387 ساعت 09:31
سه شنبه 11 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]