واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: نگاه مهربانت و نوازش دستانت و قطرات اشك شوق جاري بر گونه هايت بارقه هاي اميد را در من متبلور كرد و با هزاران هزار آرزوي خوب و دعاي خير مرا وارد اين بازي روزگار كردي . بازي و روزگاري كه از همان ابتدا اگر دلگرمي ها و حمايتهايت نبود ،اگر تشويق ها و نازو نوازشت نبود،خيلي جاها كم مي آوردم . مادر اولين نگاه،نگاه پر از محبت و عاشق توبود،اولين دست مهربان هم دست تو بود كه بر سرم كشيدي،اولين سلام و خوش آمد به گيتي را از تو دريافتم و اولين عصاره عشق و شيره حيات را،تو در وجودم از شيره وجودت سرازير كردي. انگار بعد از سالهاي سال با وجود اينكه هيچ خاطره اي،نه تنها من،بلكه هيچ انساني از لحظه تولدش ندارد،ولي صداي مادر و نفس مادر ،خوشايند ترين زمزمه در گوش هايم است كه مرا ناخودآگاه به ابتداي حياتم مي كشاند و آن خاطره خيلي خيلي بديعي مادر را در ذهنم و در وجودم تداعي مي كند. مادر آن روزها كه در آغوشم مي گرفتي، نوازشم مي كردي چقدر زود گذشت ،مادر آن روزها كه دستم را مي گرفتي و راه رفتنم مي آموختي ،چقدر زود گذشت. مادر آن روزها كه،تا در كنارم و در بسترم نمي خوابيدي و داستانهاي زندگي را در گوشهايم زمزمه نمي كردي،خوابم نمي برد،چقدر زود گذشت مادر. آن شبها كه برايم لالايي مي گفتي مرا روي پاهايت مانند گهواره اي آرام تكان مي دادي و من چشم در چشمانت مي دوختم واز محتواي لالالي هايت آرزوهاي بزرگي كه برايم داشتي را مي خواندم و به من اعتماد به نفس مي دادي و آرزوي سلامت،ثروت،دانش،زندگي خوب و عاقبت به خيري مي كردي ،مادر چقدر زود گذشت. مادر به ياد دارم آن روزها در عالم بچگي مي فهميدم پارچه هايي كه برايم مي خريدي با قيچي شادي و محبت،برش مي زدي و با سوزن سعادت و شاد كامي و سلامت مي دوختي و با عشق و صفا بر تنم مي كردي،دست آخرهم با آغوشي پر از مهر ومحبت و گرماي وجودت ،مرا در سينه ات مي فشردي و مي گفتي چقدر زيبا شدي،چقدر بهت مياد مادر،چقدر خانم شدي،خيلي خيلي صميمي در نهايت عشق و مهرباني مي گفتي الهي مادر فدات بشه و من هم خودم را برايت لوس مي كردم ،قهقه هايي از سر مستي از عشق مادر مي زدم، خودم را در آغوشت جمع مي كردم،به سينه ات مي چسباندم،دستهايم را دور گردنت حلقه مي كردم ،تورا مي بوئيدم ،مي بوسيدم چه لذتي من مي بردم ،روحم به آسمانها سر مي كشيد و خودم را سرشار از عشق و اميد مي ديدم ،راستي اين چه عشقي است،عشق ميان مادر و فرزند. مادر شروع تمام لحظه هاي ناب زندگي من با تو بود،زماني كه اولين قدم علم و دانش و كلاس اول را با تو برداشتم آن روز تمام وجودم پر از اضطراب و نگراني واسترس بود،يادم هست صبح زود مرا مانند يك دسته گل مانند يك فرشته كوچك آذين كردي و با هزاران هزار دعا و صلوات و آرزو و با كوله باري از دلگرمي و نشاط و سرزندگي،راهي مدرسه كردي،شايد اگر اميدهايت،دلگرمي هايت و اعتمادي كه به حرفهايت داشتم نبود،هرگز رنگ خوشبختي را در زندگي نمي ديدم. مادر اولين تجربه جدايي از تو چقدر برايم عذاب آور بود و آن همه عذاب و دلتنگي را به اميد ديدن دوباره مادر، تحمل مي كردم و چه لذتي داشت آن ناز كردن هاي من موقع تعطيلي از مدرسه و طي كردن مسافت خانه تا مدرسه كه يك ريز برايت از اين و آن تعريف مي كردم ،تو هم مرا تشويق مي كردي ،شوق خرسندي و خشنودي از نگاهت برق مي زد. به خانه كه مي آدم يك ديگ آش داغ مادر در انتظارم بود ،راستي چقدر خوشمزه و لذيذ بود ،مادر دست پختت و آشهايت ،حالا كه خودم سردي و گرمي روزگار را چشيده ايم مي دانم كه راز آن همه خوشمزگي آش و غذاهايت،چه بود،مادر در تمام غذاهايش كه با شوق و اشتياق درست مي كرد، يك قاشق عشق و صفا و محبت رادر همه غذاها چاشني مي كرد و اين عشق و صفا در اعماق وجود ما بچه ها تزريق مي شد و اين همه وابستگي ايجاد مي كرد. مادر سالها و سالها گذشت و در تمام مراحل زندگي تو در كنارم بودي در كاميابي ها ،در ناكامي ها در همه و همه جا،من به تو نياز داشتم و تو مانند ستوني استوار و مانند پناه گاهي امن و وجودي سرشار از رافت و مهرباني در كنارم بودي،حتي زماني كه من بد بودم ،مادر تو خوب بودي،اگر زماني من تو را رنجاندم،مادر تومرا بخشيدي و ذره اي از محبتت به من كاسته نشد،لحظه هايي كه من از تو دور بودم ولي ديدم ولمس كردم و باور كردم كه تو با من بودي. مادر سخت ترين مشكلاتم و پيچيده ترين مسايل زندگي ام را با دعاي خير تو ،رفع و رجوع كردم. مادر هر بار كه لغزيدم تو مرا به خود آوردي و راه را نشانم دادي،مادر هرگاه در كوران مصائب و مشكلات و بازي زمانه،كم آوردم ،مادر تو از وجودت و عصاره واكسير بي نظير خلقت مادريت در كامم نشاندي واز وجودت مايه گذاشتي و از اعتبارت،از محبتت،از گذشتت،از فداكاري ات،از راستي و درستي ات و ازصفا و صميميت،از عشقتت به من وام دادي،مانند عمود خيمه در وجودم جا خوش كردي،تا من قامت راست دارم بايستم و زندگي كنم و تحمل كنم و واقعيت ها را بفهم ،استقامت كنم تا بنده واقعي پروردگار باشم ،مادر ،اي شاهكار خلقت،من وام دار تو هستم . آه مادر به راستي تو كيستي پاره اي از بهشتي، نه مادر من مي گويم تو خود بهشتي . مادر تو روحي،احساسي،عاطفه اي،صبري، تو مهري،تو ايماني ،تو گذشتي،تو راستي و درستي هستي، تو پناه و پندار مني. مادر راستي تو چه هستي،مادر با تمام وجودم اقرار مي كنم كه مادرتو وجودم هستي و تو هديه خدايي كه اشرف موجوداتش را در زمين پرورش مي دهي و اين مقام و جايگاه تنها زيبنده تو است. مادر ،اين اسطوره صبر و استقامت نه تنها براي فرزند مادر است،بلكه براي پدر و برادر نيز ،مادر است ،آنجا كه رسول اكرم دردانه وجودش فاطمه زهرا (س) را ام ابيها مي خواند،به راستي بالاترين مقام مادري در دو عالم از آن ريحانه رسول،حضرت فاطمه مرضيه است،او كه دختر رسالت،همسر ولايت و مادر امامت است. دشمن كه رسول خدا را بارها به ابتر بودن و نداشتن دنباله نسلش به تمسخر گرفت ،ولي به خواست خدا از دامان مبارك حضرت فاطمه كوثر تا قيام قيامت نيز نسل رسول خدا پايدار و جاويد ماند و سرانجام به دست يوسف زهرا،حضرت امام عصر و منجي بشريت گستره گيتي ،پراز عدل و داد خواهد شد. حضرت فاطمه زهرا (س) كه چراغ راهنما و الگوي بي نظير زنان در تمام اعصار است، با زندگي سراسر آموزنده در حمايت هاي بي نظير و مهرباني هايي كه به رسول خدا داشت و در دامان پاكش امام حسن و امام حسين (ع ) و زينب كبري (س) و ام كلثوم (س) را پرورش داد،كه هر يك از اين بزرگواران خودشان عامل يك تحول و نشانه يك تربيت برتر ديني بودند. به مناسبت فرخنده زاد روز اين زن برتر دو عالم است كه مناسبت روز مادر و روز زن در كشور ما شكل گرفته است . حضرت فاطمه زهرا (س) كه در دامن زني بزرگوار و نمونه در تاريخ اسلام حضرت خديجه (س) تربيت يافت،الگو و اسوه تمام زنان مسلمان است و زنان و دختران ما در تمام مراحل زندگي به اين بانوي بزرگوار،اقتدا مي كنند. حكايت مادر،حكايت عجيبي است و هر مادري براي خودش داستان و سرگذشتي عجيب از فداكاري وعشق و محبت را دارد. به ياد دارم مادر سه شهيد در گفت و گويي به من گفت :اگر مي خواهي بداني مادر يعني چه ،الان كه سالها از شهادت فرزندانم مي گذرد ،يك شب تا صبح را با من بگذران و ببين چه نجواهايي عاشقانه اي بين من و فرزندان شهيدم رد و بدل مي شود و ببين من با آنها هنوز زندگي مي كنم . اين مادر شهيد افزود: شبها صدايشان مي زنم و حتي گاهي در حياط منزل را تا صبح براي آمدنشان باز مي گذارم ،من هنوز موقع نماز صبح صداي فرزندان شهيدم را مي شنوم و هنوز با آنها و ياد و خاطره آنها ،زندگي مي كنم. يادم هست مادرچشم انتظاري كه فرزند عزيزش در جنگ تحميلي جاويدالاثربود و سرانجام هم اين مادر به ديار باقي شتافت،بعد از سالها از گذشت جنگ،چون فرزند دلبندش كفش قهواي دوست داشت ،هنوز هم به اميد برگشتن او هرسال عيد برايش كفش قهوه اي مي خريد. مادر شهيد ديگري نيز هر سال براي تولد فرزندش در بهشت زهراي تهران،جشن تولد مي گيرد. آري اينها همه عشق مادر به فرزنداست،كه به هيچ عنوان فراموش شدني نيست. مادري از ديار دلاور مردي ها سيستان بلوچستان را مي شناسم كه در كمترين بضاعت مالي ،تمام هشت فرزندش داراي تحصيلات دانشگاهي هستند و وقتي از او پرسيدم مادر يعني چه ،با تمام سادگي و مهرباني كه داشت و به دل مي نشست،دست هاي پينه بسته و گيس هاي سفيدش را نشان داد و گفت مادر يعني اين، و اين يك دنيا پيام را با خود به همراه داشت. مادري از مازندران را مي شناسم كه يك تنه،جور زندگي را بر دوش مي كشدودر شاليزارهاي برنج ،پاهايش تا زانو و دستانش تا آرنج در گل شاليزار است و از گزند زالو و درد پا و روماتيسم در امان نيست،ولي با عشق به فرزندان كار مي كند تا چرخ زندگي بچرخد و به قول معرف آب تو دل فرزندانش،تكان نخورد. امروز بسيارند مادراني تحصيل كرده با درجات بالاي علم و دانش كه شبانه روز كار و تلاش مي كنند و در تمام صحنه هاي علم و دانش حتي فن آوري و پژوهش،خوش درخشيدند،ولي حتي از زمان استراحت و خواب شبانه خود مي زنند ،تا زندگي عاطفي و مادي فرزندان خود را تامين كند. بله،اينها تنها تعداد بسيار بسيار اندكي از مادران سرزمين من هستند،آنهايي كه انسان بودن و در راسش مادر بودن را در نهايت درجه اش به تصوير كشيده اند. و اما اكنون،در پس گذران زمان و گذر از كوچه پس كوچه هاي پراز فراز و نشيب عمر و روزگار ،قامت بسياري از مادران خميده شده است،ولي آنان هنوز در چشمان فرزندان،راست قامتان صحنه زندگي هستند. مادر،آن روز كه من كودك بودم و تو قامت خم مي كردي و از روي عشق و صفا مرا مي بوسيدي و درآغوش مي گرفتي و اشك در چشمانت حلقه مي زد و اما اكنون كه روزگاز قامت تو را خميده و من جواني برومند شده ام ،من تمام قد در برابرمقام شامخ تو به نشانه ادب و احترام و عشق به تو عشقي كه در هيچ جاي دنيا ودر هيچ زماني به زلالي و پاكي آن سراغ ندارم خم مي شوم ، تو را در آغوش مي گيرم و تو را مي بويم و مي بوسم و تنها مي توانم بگويم ،مادر،مامان،دا،... روزت مبارك،عمرت چون عمر نوح وسايه ات برسرمان باد.ك/4 1496/7265/608
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 520]