واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در کودکی عاشق شکلات بودم!
مدهوری دیکشیت به همراه آیشواریارای، دو ستاره معتبر سینمای هند هستند که محبوبیتشان دست کمی از شاهرخ خان و سلمان خان ندارد.این دو چند سال پیش در فیلم بسیار مشهور "دو داس" بازی کردند و فروش نجومی آن فیلم، به این شهرت و اعتبار، کمک زیادی کرد. در زمان ساخته شدن این فیلم، به جز مدهوری دیکشیت، دو بازیگر اصلی دیگر با هم نامزد بودند و زوج هنری موفقی را تشکیل داده بودند. پس از مدتی، به دلایل نامعلوم، این نامزدی به سرانجام نرسید. اکنون که چند سالی از آن ماجرا میگذرد، خبرهای تازهای در حاشیه زندگی این دو ستاره، منتشر شده است که قضیه را کاملا جنایی کرده. مدهوری دیکشیت در پاسخ به سوالی درباره این ماجرا، سکوت میکند و اظهار میدارد که در زندگی خصوصی همکارانش دخالتی نمیکند. این گفتوگو در شماره قبل نشریه سینمایی سالانه هند به چاپ رسیده است.
* کودکی یک بازیگر، چقدر در پرورش استعدادهای او نقش دارد؟- خیلی زیاد. همه چیز در همان دوران کودکی شکل میگیرد. در همان زمان است که مشخص میشود آدم به چه جریانهایی گرایش دارد. بعضی از بچهها در همان سن و سال، علاقه خودشان را به داستانهای علمی نشان میدهند، بعضیها به قصههای پریان علاقهمند میشوند و تعدادی دیگر سرشان توی حساب و کتاب است. اگر این استعدادها درست پرورش پیدا بکنند، قطعا آنها در آینده به آنچه دوست دارند خواهند رسید.* شما در کودکی به چه چیزهایی علاقه داشتید؟ - من در کودکی عاشق شکلات بودم!* هیچ وقت فکر میکردید وارد عرصه هنر بشوید و تا به این حد پیشرفت کنید؟- خب مسلما نه. اما ته دلم همیشه آرزوی چنین موقعیتی را میکردم. در بازیهایی که با همکلاسیهایم انجام میدادم، دوست داشتم بهترین باشم. یعنی یا باید نفر اول میشدم یا از آن جمع دوری میکردم. خیلی خودخواهانه است، میدانم. ولی این جوری بودم. یک بار وقتی که فقط 8 سالم بود، در مدرسه، برای دفاع از یکی از دوستانم، به دروغ چیزی را شهادت دادم. دوست من مرتکب اشتباهی شده بود و باید تنبیه میشد اما من پریدم وسط و وانمود کردم که معلم اشتباه میکند. گفتم من آنجا حاضر بودم و ندیدم که او این کار را بکند. به خاطر این حرف، او را بخشیدند. سالها بعد وقتی که در سینما نامی برای خودم دست و پا کردم، یک بار به مدرسه دوران کودکیام سر زدم. اسم مدرسه ما "تابهاراتا" است در محله "نی هاپورا". هنوز هم یکی از بهترین مدارس نمونه هند است که از آن افراد برجستهای بیرون آمدهاند. وقتی به مدرسه پا گذاشتم، دیدم عکس کودکیام در کنار یکی از عکسهای معروف سینماییام، روی دیوار است. در کنار عکسهای دیگر آدمهای معروفی که در آن مدرسه درس خوانده بودند. وقتی کارکنان مدرسه من را دیدند، تقریبا دست از کار کشیدند و مدرسه به حالت نیمه تعطیل درآمد. بیشتر معلمها و ناظمهای دوران من، بازنشسته شده بودند اما یکی از آنها هنوز بود. همان کسی که پیش او شهادت داده بودم که دوستم بیگناه است. وقتی به طرف من آمد، دیدم رفتارش آنقدر مودبانه و باوقار است که انگار نه انگار زمانی گوش ما را میکشید و دعوایمان میکرد! خلاصه بهش گفتم که آن روز من دروغ گفتم و حاشا کردم و آن پیرمرد با تبسم و آرامش خاصی در گوش من گفت: "از همون اول معلوم بود که هنرپیشه خوبی خواهی شد"!
* شما جزو آن گروه از هنرمندانی هستید که کمتر در محافل رسمی و مهمانیها حاضر میشوید، خیلی کم تن به گفتوگو می دهید و خلاصه آدم درونگرایی هستید. دلیل این موضوع چیست؟- در سینمای هند، بازیگران سینما بهترین سوژه هستند تا بعضی از خبرنگاران روی آنها مانور بدهند. نوشتن درباره فعالیتهای سینمایی یک بازیگر یا نقد کارهای او اصلا چیز بدی نیست. کما این که من بارها با مطالعه نقدهای منفی و اعتراضهایی که به شیوه کارم شده، چیزهای زیادی آموختهام اما گاهی بعضی از اینها وارد مسائل خصوصی یک هنرمند میشوند، در جزییترین مواردی که به آنها ربطی ندارد دخالت میکنند و همه اینها را منتشر میسازند. این شیطنتهای روزنامهنگاران گاهی تا مرحله سقوط یک هنرمند پیش میرود. به همین خاطر من ترجیح میدهم دو تا زندگی داشته باشم: یکی زندگی خصوصی خودم و دیگری زندگی حرفهایام. هیچکدام از اینها را به هم ربط نمیدهم.* ولی بعضی وقتها پیش میآید که خود بازیگران با دامن زدن به یک سری از حاشیهها، روزنامهها را تحریک میکنند به نوشتن چنین مطالبی.- همان طور که هیچ آدمی دوست ندارد خودش را به کشتن بدهد، هیچ بازیگری هم دلش نمیخواهد بیخود و بیجهت به حاشیه کشیده شود و سقوط کند.
* شما از اتفاقات اخیری که باعث شده یکی از همکارانتان دستگیر شود خبر دارید؟- بهتر است بحث را عوض کنیم چون در غیر این صورت احساس میکنم شما هم میخواهید بحثهای تخریبی را پیش بکشید (میخندد).- بسیار خوب. به نظر شما سینمای هند نسبت به دوران گذشته چه تفاوتهایی کرده است؟* منظورتان را نمیفهمم. طبیعی است که صنعت سینمای هر کشوری تغییر میکند.- نه، منظورم این است که از لحاظ فرهنگی، آیا سینمای هند در حال حاضر هم همان تاثیری را دارد که مثلا 30 سال پیش داشت؟* شاید هم بیشتر. شما حتما آمار فروش فیلمها را بهتر از من میدانید. گذشته از این، در حال حاضر سینمای هند وارد عرصههای جهانی شده و همه مردم دنیا با این سینما ارتباط دارند. درست است که ما باید به هنرمندانی که سال ها قبل سنگبنای این پیشرفت را گذاشتند، احترام بگذاریم اما این دلیل نمیشود تا از بعضی واقعیتها غافل شویم.- هنرپیشه مورد علاقه شما در کودکی چه کسی بود؟* اگر منظورتان سینمای هند است باید بگویم که در آن زمان من به آمیتاب باچان علاقه داشتم. خانوادهام پیش از به دنیا آمدن من و شاید در دوران خردسالیام، عاشق ویجنتی مالا بودند. وقتی برای اولین بار در کار مشترکی در کنار آمیتاب باچان قرار بود بازی کنم سر از پا نمیشناختم. از خوشحالی گریهام گرفته بود و به او گفتم همیشه آرزویم بود از شما یک امضا داشته باشم اما الان در کنار شما هستم و قرار است نقش مقابلتان را بازی کنم. آمیتاب باچان نه فقط یک بازیگر بزرگ، بلکه قهرمان عرصه فرهنگ و هنر ملت هند است. او از شخصیت بسیار وارستهای برخوردار است. یک بار برای انجمن خیریهای که ریاستش را به عهده دارد از من دعوت کرد. من آن زمان سر فیلمبرداری بودم اما اجازه گرفتم و در این انجمن شرکت کردم. او پشت تریبون رفت و گفت که خانم مدهوری دیکشیت از سر فیلمبرداری به این جلسه آمده اند و کلی از من تعریف کرد. وقتی از من دعوت کرد که حرف بزنم، صادقانه گفتم که افتخار میکنم که از سوی بزرگترین هنرمند معاصر کشورم برای شرکت در یک کار خیرخواهانه دعوت شدهام.- شما وقتی نقشی را میپذیرید، چقدر در نوع لباس پوشیدن و مسائل ظاهری آن نقش دخالت میکنید؟* دوست و همکار انگلیسی من، مایک، علاوه بر بررسی پیشنهادهای سینمایی، مشاور من در نوع پوشش و آرایش هم هست. تا حالا پیش نیامده که بر سر این مسئله اختلافی میان ما و سازندگان فیلمها پیش بیاید اما بعضی وقتها از پیشنهادهای مایک واقعا شگفتزده میشوم. یک بار سر یکی از فیلمها به من پیشنهاد کرد تا لباس آبی رنگ بپوشم. محال بود در شرایطی غیر از آن، چنین کاری بکنم اما چون به او اعتماد داشتم این کار را کردم و پس از اینکه فیلم به نمایش عمومی درآمد، همه دوستانم به من تبریک گفتند و ای میلهای زیادی دریافت کردم که از رنگ لباس من تعریف کرده بودند.- بزرگترین آرزوی شما چیست؟* سوال سختی است. در واقع جوابش سختتر است چون آرزوهای خیلی زیادی دارم. زمانی آرزو داشتم در کارم پیشرفت کنم، زمانی آرزو داشتم از تمام معابد و اماکن باستانی دنیا دیدن کنم و در حال حاضر آرزو دارم همیشه در آرامش کامل زندگی کنم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 633]