واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: دیکنز مثل سوپراستارها زندگی میکرد. عاشق خرید چیزهای گران و انجام کارهای عجیب و غریب بود. گفته اند که روز «صدها» بار در آینه... سرک کشیدن به زندگی و زمانه چارلز دیکنز میگویند که دیکنز اولین سوپراستار عالم ادبیات بوده است. او در عصر خودش رکوردهای عجیبی در زمینه فروش به جا گذاشت و چاپ کتابهایش ظرف چند روز تمام میشد. این که در سال 1841، شش هزار نفر در بندر نیویورک روی سر و کول هم بپرند تا از اولین کشتی انگلیسی رسیده، با فریاد بپرسند که «بالاخره نل کوچولو مرد یا نه؟» خیلی عجیب است. دیکنز مثل سوپراستارها زندگی میکرد. عاشق خرید چیزهای گران و انجام کارهای عجیب و غریب بود. گفته اند که روز «صدها» بار در آینه ریش و موهایش را شانه میکرد. براقترین و جلفترین لباسها را میپوشید. کارهای شبیه فنگ شویی و هیپنوتیسم انجام میداد. دوست داشت برای همه اسمهای مستعار بیسابقه و بیمعنی بگذارد؛ از خودش (بز) و بچههایش (پلورن و اسکیتل) گرفته تا شخصیتهای آثارش (پیپ). عاشق خودش بود و خود را «گوهر درخشان انگلستان» مینامید (شکسپیر با آن همه یال و کوپال به خودش میگفت «شاعر ناحیه اون») عاشق بامزه بازی بود و قفسه ای از کتابهای الکی در خانه داشت با نامهایی مثل «زندگی گربهها» در 9جلد، چندین جلد قطور «هوش اجداد ما» با عناوین «جهل»، «خرافات»، «شکنجه» و... و در مقابل، کتابی یک جلدی و بسیار نازک به نام «فضیلتهای اجداد ما» که دو، سه صفحه بیشتر نداشت. با این حال، تاثیر دیکنز بر فرهنگ و جامعه غیر قابل چشم پوشی است. خیلی از جملات و شخصیتهای دیکنزی امروزه در ادبیات انگلیسی منیع تلمیح و ضربالمثل و کلمات قصار شده اند و از این نظر با کتاب مقدس، هومر و شکسپیر مقایسه میشود. علاوه بر دفاع از حقوق زندانیان، کودکان، فقرا و کارگران و مخالفت با تنبیه بدنی، اعدام و دادرسیهای طول کشیده، دیکنز در ایجاد و تقویت بسیاری از سنتهای کریسمس دخیل بوده است. ابداع داستانهای ارواح حول و حوش کریسمس، کارت تبریک سال نو، خیریه، دور هم جمع شدن خانواده، تعطیلات کریسمس (پیش از دیکنز کریسمس تعطیل نبود؛ یادتان هست که اسکروچ اجازه نداد کارمندش کراچت روز عید را مرخصی بگیرد؟)، خوردن غاز شب عید در انگلیس- که در آمریکا به بوقلمون تبدیل شده (آن قدر توصیف دیکنز از خوردنیها قوی است که بر اساس آثارش یک «کتاب آشپزی چالز دیکنز» چاپ شده ) و بابا نوئل باهیات و هیبت امروزی (تصویر او از روح کریسمس امسال» به شکل پیرمردی چاق با ریش بلند سفید، پالتوی خز دار با نوارهای سفید، کلاه مخصوص و کمربند و چکمههای سیاه بعدها دستمایه نقاشیهای توماس سنت شد تا بابانوئل امروزی جایگزین سنت نیکلاس قدیمی خشک و مقدس با جامه سیاه راهبی شود.) همه بچههای دیکنز آرزوهای بزرگ فیلیپ: برای تحبیب (و شاید تحقیر) «پیپ» صدایش میکردند. نوجوانی خوش قلب و ساده که گرچه در ظاهر شخصیت اصلی داستان بود اما بیشتر ناظری بی اثر بر اتفاقهای عجیب و غریب دور وبرش به حساب میآمد. کم و بیش عاقبت به خیر شد. نقش منفعل پیپ در آرزوهای بزرگ ویژگی اغلب شخصیتهای اصلی آثار دیکنز است. خانم هاویشام: پیر دختری با تجربه، بداخلاق و البته روان پریش که پاسوز عشقی قدیمی شده بود و تاب دیدن نور را نداشت. پیپ به عنوان «مصاحب» یا «همنشین» - شغلی که امروزه به کلی منسوخ شده – برای روخوانی داستان نزد خانم هاویشام میرفت و ضمن آن از ایشان درس زندگی میگرفت. شک ندارم خود دیکنز هم صدایی بهتر از خدا بیامرز آذردانشی برای این نقش سراغ نداشت. استلا: زیبا، تحقیر کننده، اغواگر و البته کمی مهربان؛ تا این حد که شاید بشود گفت پشت سره ستاره حلبیاش قلبی از طلا داشت. دختر خوانده خانم هاویشام که آن روزها – که پیپ در مقابلش جوجهای بیش نبود- تا میتوانست تو سرش زد. برای پیپ آمیزه ای از عشق و ترس و نفرت بود؛ البته سالها بعد ورق برگشت و از در صلاح و فلاح در آمد. مکویچ: یکی از اولین دزدهای بامعرفت داستان نویسی مدرن. کسی که محبت ناچیز پیپ در اوان کودکی را از یاد نبرد و در عنفوان جوانی بیهیچ توقعی از جانب او، مخفیانه حامی مالی اش شد و زیر پر و بالش را گرفت. چشم بند کشیاش هیبتی ترسناک به او میداد و باعث میشد با وجود مهربانی هیچ وقت جرات نکنیم دوستش داشته باشیم. الیورتویستالیور تویست: نماد کودکی معصومانه و پاک و بیگناه در جهانی پر از پلشتی و کثافت که به منهتا درجه ممکن مورد سوءاستفاده قرار میگرفت. باز هم یک شخصیت اصلی منفعل و بی اثر. احتمالا تنها کار مهم زندگی اش این بود که در «نوانخانه» از آقای «پامبل چوک» غذای بیشتری طلب کرد. فاگین: اسمش یادآور خیانت و شیطان صفتی است. پیرمرد حریص و بدذات و کثیف ـ هم در ظاهر، هم در باطن – با موهای بلند و دندانهای یکی در میان که برای صنار سه شاهی بیشتر حتی از «نانسی» بیچاره هم نمیگذشت. بازی در نقش فاگین برای خیلی از بازیگران سینما و تئاتر، آرزوی بزرگی بوده است. سرود کریسمساسکروچ: این یکی از خود دیکنز هم معروفتر است. نزول خوار طماع و خسیس و بدجنسی که در یک شب کریسمس، انگار به عالم برزخ وارد میشود و عاقبت گناهانش را مشاهده میکند. پس از بیم عذاب سرای باقی، توبه کرده و طریق نیکی و رستگاری را در پیش میگیرد. پارسال فلیمش را با بازی جیم کری ساختند اما خاطره آن اردک بدجنس از تلویزیون خودمان را با هیچ چیز عوض نمیکنیم. دیوید کاپرفیلددیوید کاپر فیلد: یکی از بی خاصیت ترین شخصیتهای آثار دیکنز که از فرط مثبتی و بچه خوبی، چیز مهمی از زندگانیاش در خاطرمان نمانده. فقط این که در خبر است دیوید کاپر فیلد کم و بیش داستان زندگی خود استاد است و شبیهترین شخصیت به خود دیکنز در میان قصههایش است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 651]