واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: تعويض بيست با...
من كه مثل كوه وا مى ستم برات، عليه ديگران مصاحبه مى كنم برات، بذارم برم؟ من كه با باشگاه قبلى ام لج كردم برات، جونمو همش كردم فدات، بذارم برم؟ بر اساس اظهارات حجازى كه گفت: من و پروين از كسانى خورديم كه مى خواستيم بهشان نان برسانيم! فضاى فصل گذشته استيل آذين در هنگام يارگيرى آميخته با چنين جملاتى بوده تا مثل قصه «خونه مادربزرگ» شاهد تجمع هواداران؛ به عوض بازيكنانى كه بتوانند نيازهاى فنى اين تيم متمول را برآورده سازند، باشيم.•••نتيجه الگوى ياد شده را ديديم؛ حذف استيل آذين، بنابراين چون زمانه عوض شده لذا دوره خيلى حرف ها نيز گذشته است. البته تاج سلطونى و سينه چاك آن طرفدار زنجير به دست تا قيام قيامت، تاريخ مصرف دارد، ليكن اگر ده سال پيش مى شد با چنين ادواتى تا پشت خاكريز دشمنان نفوذ كرد، امروز روز به تاكتيك و استراتژى و نقشه و سرباز دوره ديده و تجهيزات مدرن و ده ها عامل ديگر نياز است كه در غيبت هر كدام ،احتمال شكست، درصدى افزايش مى يابد.•••نمى دانيم چرا پس از رؤيت اسم «داريوش مصطفوى» در فهرست مديران تازه وارد به هيأت مديره پرسپوليس ياد قصه «خونه مادر بزرگ» افتاديم. سكانس اول: روزگار نه چندان دور، رئيس بزرگ كه مى خواست خودش به امور داخلى فوتبال نظارت كند، داريوش را به سمت دبير كلى برگزيد اما ديرى نپاييد كه بحث كارآيى منجر به تضعيف مواضع اين ورزش مدار قديمى شد تا كميته انتقالى كه به دنبال فدراسيونى مستقل بود، از اهرم فشار بهره بگيرد و سازمان را به خانه «استعفاى دبير كل» بكشاند. با رفتن مصطفوى، سريالى از مصاحبه هاى او عليه صفايى فراهانى شروع شد با اين حال نيك پيدا بود كه در پس آن گلايه ها، «داريوش» غيرمستقيم از حمايت نشدن از سوى رئيس بزرگ هم انتقاد مى كرد. سكانس دوم: پس از قهرمانى پسران آبى در ليگ، رئيس بزرگ كه مى خواست نقش بيشترى در اداره استقلال آسيايى داشته باشد، به تحركات و برنامه هاى خاص وزارت رفاه واكنشى نشان نداد تا تيم مطرح تهرانى مبدل به باشگاهى بدون مديرعامل شود! پس از آن يك نفر كه سوابقى هم داشت اداره امور را به دست گرفت تا سند صدرنشينى تيم صمد به نام ابتكارات سازمان زده شود اما در نهايت استقلال به گونه اى دراماتيك نه فقط جايگاهش را از دست داد كه در آخرين روزها حتى رقيب قديمى هم اين تيم را جا گذاشت تا آخرين تير تركش مرفاوى نيز به سنگ بخورد. سكانس سوم: وقتى فيفا مجوز حضور «رئيس بزرگ» را در انتخابات فدراسيون نداد، او نمايندگانى را جلو فرستاد كه اهل رفاقت (!) بودند، به همين خاطر يكى به احترام ديگرى استعفا داد تا در محيطى آكنده از صلح و صفا شاهد رياست مردى كه چند ماه پيش از ورودش به فدراسيون، مصاحبه تندى عليه فوتبال انجام داده بود باشيم! در همين اثنا، مصطفوى كه جاده بازگشت را مسدود مى ديد، دوباره راه راههاى آشنا را در پيش گرفت و بسيار تلاش كرد تا جايى در پازل تاكتيكى (!) رئيس بزرگ داشته باشد اما تجربه قبلى و ترس از زنده شدن ناگهانى كميته انتقالى مانع از وصول اين اتفاق شد. اوج فدراسيون جديد را هم در زمان انتخاب دايى شاهد بوديم. بعد از مذاكرات بى نتيجه با كلمنته و پس از به توافق رسيدن با مربى اى كه كاشانى او را به فوتبال ايران برگردانده بود، سازمان كه نمى خواست زيرمجموعه اش اسباب ترقى مدير عامل پرسپوليس و همكارانش را فراهم آورد، در دقيقه ۹۰ با منتقد خود به توافق رسيد تا ۲ ساعت مانده به اعلام اسم قطبى، شاهد انتخابى عجيب و جديد باشيم. سكانس چهارم: من كه «تعليق» مى كنم برات، خودمو با مصاحبه ها كوچيك مى كنم برات، بذارم برم؟•••نوبت رسيد به قهرمان ليگ هفتم، به «پرسپوليس» كاشانى؛ همانگونه كه به ميل خود آمده بود، براى ماندن نيز تصميم گرفت تا به كسى راه ندهد اما از آنجايى كه ظاهراً دوره مأموريت ايشان هم به سر رسيده بود در نتيجه حمايت هاى فصل گذشته از حاج حبيب به عمل نيامد تا كسى كه نمى خواست مقابل شرايط تحميلى سر تعظيم فرود آورد مجموعه سرخ را ترك گويد. به دنبال اين حادثه غيرمترقبه، داريوش كه هفته ها منتظر سرنگونى دولت فتح الله زاده در استقلال بود خود را نزديك تر از هر زمان ديگر به هيأت مديره پرسپوليس ديد، بنابراين مانور رسانه ها شروع شد تا شاهد تعويض بيست با ...باشيم. بدين ترتيب، تاريخ در مملكت ما ۳ بار تكرار مى شود! بار اول تراژدى، بار دوم كمدى و بار سوم اگر كلمه اى مناسب تر از تراژدى را پيدا كرديد حتماً از همان استفاده كنيد.
سه شنبه 4 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]