واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - آندره بازن / شهرام شکیبا مرغانه یا مجلس به خواربارفروشی اندرشدن سیاوخش و مژدهخانوم [نمایشنامه، فیلمنامه و نیز برای اجرای زنده در همه خواربارفروشیهای دونبش دریانی در پهنه ایرانشهر بزرگ و اگر باز هم نشد، دستکم برخوانی، روخوانی و... ] نویسنده: استاد ناشر:خانوم لاهیجی (هرگونه برداشت برای یکانیکان آدمیان مگر حمید امجد، نارواست.) روز. خواربارفروشی. بیرونجای، توجای نبشتة سردر خواربارفروشی: سوپرمارکت دریانی هیبتاوغلی، مردی فربه، دژمچهر، 70 ساله از تیره تورانیان که آن سوی پیشخوان چشم در راه خواهندگان و خریداران ایستاده. برگرداگرد خواربارفروشی دستة مویهگران با جامههای سیاه ایستاده و چنین مویه میکنند. گروه مویهگران: ددَم، ددَم، دده قورقوت، ددوخ، ددوخهامی میز. و از پس هر نوبت مویه، فریاد جگرگزای برمیکشند و خاموش میشوند. از نگاهجای هیبتاوغلی کوچه نمایان است. سرتاسر کوچه سنگربندی شده و مردانی با چهرههای دژمناک با جامههای خاکیرنگ و نوارهای سربند سرخ که عبارات تازیان بر آنها نقش شده، تفنگ بر دست از این سوی به آن سوی میدوند. گوییا هزاهزی افکنده شده در شهر، گرچه برجسازان و برجعاجنشینان درآرامشند. چرایی این همه را خود بیابید که بیشترش کُند و بند در پی دارد و سالها بیکاری بهویژه برای من که همه زندگیشان را به یکسو نهادهاند و تنها در کار بیکارکردن من هستند. سیاوخش و مژدهخانوم بردرگاه با دید میآیند. هیبت جانی دوباره میگیرد. شکفته میشود. چون تورانی است، شکفتگی وی نیز زشت مینماید. سیا و خش و مژدهخانوم [همآوا]: درود. هیبتاوغلی: علیک درود، بفرمایین. سیاوخش: به پارسی سخن برانید. هیبتاوغلی: نرانم چطو میشه مثلاً؟ مژدهخانوم: نرانی سیاوخش هنگامه برپا میکند. مویهگران: ننه وای! دده وای!/ مامان وای! پاپا وای/ وا اماه! وا اباه/ Oh my mother! Oh my father گاه مویةگران، مژدهخانوم در خواربارفروشی همگام با مویهها چرخ میزند و درهای گوناگون را باز میکند و میبندد که نمیدانیم از کجا آمدهاند این همه در! سیاوخش نیز آیینهای بزرگ بر سینه چسبانده و میچرخد که همانا برترین کار در سینماست، چندان که در فیلم آخرین حتی گزمة راهنمایی و رانندگی نیز میچرخید و سوت میزد. و این همه نماد است از نگاه پلید هیبتاوغلی به مژدهخانوم. نگاه پلیدی که از دریچه چشمخانهها خواهشی برهنه را بازمیگوید. سیاوخش: بگرد مژده، بگرد که گرد برانگیزانی و بدان کور کنی این همه نگاه پلید راه. مژدهخانوم: میگردم سیاوخش، میگردم و میچرخم تا بسان دستگاه سانتریفیوژ جدا کنم از هم مهر و هوسرا. که همه مهر جهان در نگاه توست و همة هوسهای پلید نزد همة مردان دیگر که بدجوری بدند و همهشان هوسران و همهشان نیز تنها به من مینگرند. ای وای ایزد جون، خاک برسرم باد. سیاوخش: بگرد مژدهجان! بگرد که من نیز جونبهسر شدم از بس که چون تو خیلی خوشگلی همة مردان تو را میخواهند با نگاه هرزة چشمان کورمکوریشان. کارگردان: کات! *دیگر این جاست که درمییابیم همة آنچه دیدیم فیلم بوده و اکنون پشت صحنه را میبینیم. تهیهکننده آمده است. او که بیش از همه هرزگی میکند و نامش هیچ نام دیگری را در یاد زنده نمیکند مثلاً! (یعنی زنده میکنهها، ولی تو بمیری همهش استعاره و ایناس.) مدیر تولید: زود باشین. خانوما بجنبن، مویهگرا و بقیه همه به صفشن. آقای تهیهکنده میخوان لپ همه رو نیشگون بگیرن. همه زنان چهره میگشایند، به ردیف میایستند و سر پیش میآورند تا تهیهکننده آن کند که گفته آمد. همه چنین میکنند مگر مژدهبانو که چهره درهم میکند و روی میگرداند. بازمیگردیم به داستان نخستین. مویهگران: خاک به سرم بچه به هوش آمده/ بخواب ننه یه سر و دو گوش آمده سیاوخش همچنان کت و شلوار بر تن دارد اما درفشی بر کف دارد و خودی بر سر. مژدهبانو دست دراز میکند پیش چهره هیبتاوغلی که شاخ درآورده. دست مژدهبانو، اشک سیاوخش، خندة پلید هیبتاوغلی و دو تخممرغ که در دست مژدهبانو میافتد. دوربین به شدت میچرخد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 289]