واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - گفتوگو با حسینعلی لیالستانی درباره «میزاک» مهدی معزی: این عادت سینماگران است؛ تا آخرین روزهای قبل از شروع جشنواره فیلم فجر خود را درگیر روند تولید میکنند تا نکند کمی سرشان خلوت باشد. حسینعلی لیالستانی هم خود را مشمول این قانون نانوشته کرده بود تا ما برای گرفتن این مصاحبه بدجور با چالش مواجه شویم. اما سرانجام ممکن شد تا او به بهانه ساخته جدیدش، «میزاک» جوابگوی ما باشد. لیالستانی از «بلندیهای صفر» تا قبل از «میزاک» یک مسیر را طی کرده و یک تلقی از سینما را بازتاب داده است. فیلمهای لیالستانی شخصیت عجیب همراه با نما را همیشه یه یاد ما میآورد. از چه زمانی به فکر ساخت «میزاک» افتادید؟ هفت - هشت سال پیش بود. پروژه زمانمندی نبود، یعنی در هر زمانی میشد کار کرد. چون که سوژه بشر و زندگی هیچ موقع کهنه نمیشود. سوژهای که باعث ساخت «میزاک» شد چه بود؟ مثل اینکه قبل از تیتراژ میخواهی ما را بکشی. داستان یک روایت مشخصی است که از ابتدا تا آخر به آن پرداخته میشود. مثل این که داستان حول یک جنین میچرخد... بله، داستان حکایت یک جنین است که در آستانه بهدنیاآمدن دچار تردید میشود. همهچیز هم از نگاه همین جنین است. یک مدتی این فکر در ذهن من بود که این سوژه را به فیلم تبدیل کنم. دو سال زندگی کردم تا بالاخره این فیلم را ساختم. یکی از ایراداتی که به شما میگیرند این است که بازیگران در کارهای شما به چشم نمیآیند. در این کار هم از بازیگرهای بزرگ استفاده کردید. چرا از نابازیگر استفاده نمیکنید؟ انتخابهایی بازیگرهایی که قبلاً داشتم با بیننده ارتباط برقرار نمیکردند. فرق اساسی این کار با قبلیها این بود که بازیگرهای دلخواه من سر کار آمدند و فکر میکنم اتفاقات گذشته دیگر تکرار نشود. چرا «میزاک» جزو فیلمهای معناگرای جشنواره فیلم فجر قرار گرفته؟ با واژههایی که استفاده میکنید میخواهم با احتیاط صحبت کنم. بههرحال هرکسی براساس ذهنیت خودش فیلم میسازد. ممکن است در طول دوران کاری، پای آن هم بایستد. هیچ فیلمی از قبل در چارچوب خاصی قرار نمیگیرد. بینندهها و منتقدان تشخیص میدهند که فیلم چگونه است. یعنی مخالف این حوزهبندیها هستید؟ من اعتقاداتی برای خودم دارم. اینها بازی با کلمات است. سینما، سینماست. سینمای ما هم خیلی جوان است. جوان که چه عرض کنم، دوران خردسالی سینمای ماست. دیروز راهرفتن را یاد گرفته. بعضی هم میگویند مرده است.کسانی که میگویند سینما مرده است، زیاد جدی حرف نمیزنند. علت این مخالفت را متوجه نشدم. گفتم سینمای ما خردسال است و راهرفتن را تازه یاد گرفته. باید دستش را بگیریم. خیلی بیرحمانه شقهشقهاش کردهاند. برای شما مثالی میزنم: دایناسورها میلیونها سال حاکم بلامنازع زمین بودند. بشر نسبت به دایناسورها چقدر شناسنامه دارد؟ بشر نسبت به دایناسورها خیلی جوان است. سینمای ایران هم تازه متولد شده؛ حتی نسبت به دنیا. به نظر شما شاخصه سینمای معناگرا چیست؟ آن چیزی که به نظر آدم نزدیک است، چیزهایی که به ارزشهای انسان نزدیک است؛ چرا که خلقت انسان و جهان راز است. در فیلمهای بهاصطلاح معناگرا یکجورهایی داری بهدنبال ارزشها میگردی. باید سؤالات اساسی در فیلم مطرح باشد، مثلاً من از کجا آمدم و به کجا میروم. سوال اساسی فیلم شما چیست؟ سؤال نیست، یک حرف اساسی است. این هستی و خلقت در هر شرایطی، حتی زیر بمباران و آتشفشان و خطرات طبیعی و غیرطبیعی وجود دارد. برخلاف همه مشکلاتی که زمین دارد؛ کره زمینی که با خون دل به دور خورشید میگردد. حتماً این خلقت ارزش دارد که از یک جایی شروع شده و ادامه دارد. فیلم «میزاک» هم در ستایش خلقت است. اصلاً «می زاک» یعنی چی؟ یعنی «بچه من». لغت گیلانی است. مادری 9 ماه بچه را حمل میکند ولی آخرسر بچه دچار تردید شده. بچهای که روح پاک دارد و خط خطی نشده. بچهای که تازه از دنیای کوچکتر میخواهد پا به دنیای بزرگتر بگذارد ولی این بچه میآید و روحش دنیا را میبیند. میشنود که در جاهای مختلف زمین بچهها را میکشند. به همین خاطر برای ورود به این دنیا دچار تردید میشود. فیلمهای قبلی شما نشان میدهد که خیلی سخت فهمیده میشود. این یکی هم به همینگونه است؟ سعی کردم متفاوت با قبلیها باشد. شدیداً به توجه منتقدان نیازمندم. دوست دارم فیلم مرا ببینند و نظر بدهند. اما منتقدان هیچ موقع نظر مثبتی روی فیلمهای شما نداشتهاند؟ به خاطر این بود که سینمای ما دوران بدی را داشت سپری میکرد. به نوعی تلاطم داشت. معتقدم هم فیلمساز باید مورد احترام باشد و هم منتقد. سینما، هم به اندیشههای فیلمساز نیازمند است و هم به قلم منتقد. منتقد میتواند با حسن نیت مسیر سینما را ترسیم کند. چرا این قدر نمای فیلمهای شما در جنگل و طبیعت است؟ من علاقه زیادی به کویر و خاک و کلاً طبیعت دارم. در آینده هم در کویر فیلم خواهم ساخت. خیلی هم به طبیعت شمال علاقه دارم. روی فضا و ابرها هم احاطه دارم. شناخت کافی از همهچیز دارم. به آبوهوای تهران احاطه ندارید؟ در تهران جز دود و ساختمان کجومعوج چیز دیگری نیست. دوربین را کجا بچرخانم که به سرم نخورد. تهران جذابیت بصری ندارد. من محکوم هستم در تهران زندگی کنم ولی محکوم نیستم کار کنم. همین آبوهوا باعث شد تا ساخت این فیلم طولانی شود؟ فکر نمیکنم. ما از اسفندماه کار را کلید زدیم و اوایل اردیبهشتماه تمام شد. پیشتولید ما پارسال همین موقع بود اما بهخاطر برف کمی دیرتر کار را کلید زدیم. حتی طراح صحنه ما، آقای اثباتی برای تغییراتی در لوکیشن به شمال رفته بود که بهخاطر برف به تهران برگشت. تیم شما بعد از این ماجرا تغییری نکرد؟ بازیگرها همین بودند؟ بله، تیم همین بود. فقط یک نکته را بگویم: من با تورج منصوری از سال 72 سرکار «بلندیهای صفر» کار کردهام. ما دوستی دیرینهای داریم. با ایشان صحبت کردم ولی سر کار آقای حاتمیکیا بود؛ «دعوت». گفت دو ماه کار دارم. چند نفر را معرفی کرد که همه سر کار بودند. بالاخره با حسن پویا به نتیجه رسیدیم. با او رفتیم و لوکیشنها را دیدیم. منتها وسط راه ما را برف گرفت. پویا گفت که من مدت زیادی شهرستان بودم؛ میخواهم مدتی در تهران کار کنم و شهرستان نروم. باز هم برف نگذاشت کار را شروع کنیم. بالاخره پس از مدتی به خاطر برف، منصوری کارش تمام شد و دو سه روز بعد شروع کردیم. اما جواب نگرفتم. از اول همین بازیگرها را مد نظر داشتید. فیلمنامهای دستتان هست و تعدادی از دوستان را در ذهن دارید ولی آنجور که شما میخواهید نمیشود. اینقدر باید کوتاه بیایید تا آخرسر رسید به کسی که فکرش را نمیکنید ولی در این کار این اتفاق نیفتاد. اولین نفرات و همانهایی که میخواستم آمدند. اما فروتن هم در بهمنماه سر کار آقای حاتمیکیا بود. بله، دوماه قبل از فیلمبرداری ایشان سر کار بود. برف سبب خیر شد؟ دقیقاً، برف سبب خیر شد. منصوری برای فیلمبرداری آمد. کوثری و فروتن هم آمدند. برای داریوش ارجمند هم این اتفاق افتاد. او فقط همان زمان فیلمبرداری وقت داشت. کار کردن در عید نوروز برای گروه سخت نبود؟ دوستان در حق من بزرگواری کردند. در تعطیلات عید کارکردن خیلی سخت است. ما هم در کمپ مراسم مختصری گرفتیم و دوستان با تلفن به خانوادههایشان تبریک گفتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 650]