واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - درباره «عیار 14» آرش عنایتی: شهبازی بسان معیریان و ایضاً لیالستانی آن میکند که نمیباید؛ آب به آسیاب آنان میریزد که مدرک دانشکده سینمایی را کاغذپارهای بیش نمیدانند و نمینامند. و دیگران را به این باور سوق میدهد که برای ساخت فیلم، فراهمآوردن دانش سینمایی عبث توشهای است. عیار 14 با دو نمای خوب آغاز میشود و با نمایی مناسب به پایان میرسد. دو نمای نخستین اندازه و ترکیببندی صحیح دارند ونمای واپسین، حرکت مناسب دوربین همگام با مضمون فیلم، لیک در میانه هیچ نیست. جواهرفروشی و اتومبیل دو لوکیشن اصلی فیلم هستند اما بهراستی چه جذابیتی در نماهای این دو مکان وجود دارد؟ گرفتن این همه مدیوم شات در طلافروشی و انبوهی کلوزآپ – وهمگی از یک زاویه – در اتومبیل دارای چه وجه زیباشناسانهای است؟ چه نیازی به کسب تحصیلات آکادمیک دارد؟ چرا شخصیتها تا این اندازه ابله هستند؟ (تنها تمایزشان با شخصیتهای فیلم «میزاک» در نداشتن لهجه شمالی است.) اینها طلافروشند؟ بنزین بر لاستیک میریزند و کنار تانکر انباشته از بنزین آتشش میزنند و در ادامه هیچ تلاشی برای فرار نمی کنند؟ میمانند تا بمیرند؟ باید بمیرند، چرا که پیش از سفر، زن صیغهای فرید عطسه کرده است. دیالوگها نیز بر همین سیاقند. منصور، آدمی سابقهدار و از یک چشم کور که در حضور مردان داخل آرایشگاه عینک از چشم برنمیدارد، در شبی زمستانی بیجهت به زنی تنها در خیابان میگوید: «خانم شما کمک نمیخواهن؟» روند پیشبرد داستان اسفبارتر است. اتفاقات اساسیترین محور پیشبرد داستان هستند. شهری اتفاقاً یک طلافروشی و یک مهمانسرا دارد (از هرچیز یک دانه هست)، اتفاقاً منصور و دوست فرید در یک زمان وارد همان یک مهمانسرا میشوند واتفاقاً مهمانسرا یک اتاق خالی دارد ومنصور اتفاقاً از مقابل مدرسه طلا (دختر فرید) در همان لحظهای میگذرد که طلا به همراه مادرش از مدرسه خارج میشود، واتفاقاً یک کامیون مملو از بنزین در جاده قیچی میکند واتفاقاً راننده سفیهش ساعتها میایستد تا همان یک فرید به او برسد وبعد به دنبال یدککش برود واتفاقاً... وصد البته دنیای فیلمی که جهانبینیاش بر عطسهکردن استوار است چنین خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 780]