واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: قلب یخی، تراوشی از واقعیت های جامعه گروه سینما و تلویزیون: قلب یخی این روزها آخرین قسمت های خود را پشت سر می گذارد و در هفته جاری دو قسمت پایانی از فصل اول این سریال هم به شبکه خانگی ارائه خواهد شد. تیم حرفه ای محمد حسین لطیفی بعد از یک تجدید قوا و استراحت چند هفته ای، دوباره تولید فصل دوم این سریال را از سر خواهند گرفت. این سریال توانسته است با ساختار معمایی و راز آلودش بینندگان زیادی را با خود همراه کند و نگاهی به مشکلات جوانان داشته باشد. هر چند بسیاری بر این باور بودند که قلب یخی در رقابت با قهوه تلخ، عرصه را واگذار خواهد کرد اما مرور زمان نشان داد که این سریال مخاطبان وفادار و علاقمند خود را پیدا کرده است. بسیاری بر این عقیده اند که با ورود این سریال به فصل دوم جذابیت آن بیشتر شده و طیف گسترده تری از علاقمندان را به خود جذب خواهد کرد. روایتی مختصر از آنچه در فصل اول گذشت دور یک میز،چهار جوان به نام های چیستی، ستاره، بهار و امین مشغول حرف زدن هستند. این چهار نفر یک هدف دارند. هدف آن ها نفوذ در یک گروه است. تنها راه نفوذ، مدل و مانکن شدن است. امین یک خبرنگار است که به جمع آوری اطلاعات درباره این گروه می پردازد. در جلساتی که در کافه تشکیل می شود، چیستی متوجه جوانی می شود به نام فرزاد که نوازنده گیتار است. چیستی و ستاره تصمیم می گیرند که فرزاد را هم وارد بازی کنند. لذا در یکی از شب هایی که چیستی به منزلش برمی گردد با برنامه ریزی قبلی چند نفر مزاحم چیستی می شوند. این اتفاق دقیقا در مسیر فرزاد رخ می دهد. فرزاد با مزاحمین درگیر می شود و نهایتا سرش می شکند اما این قضیه برای فرزاد رنگ خوشبختی دارد چرا که فرزاد گمشده اش را یافته است. ارتباط فرزاد با چیستی صمیمی تر می شود و هر دو بهم علاقمند می شوند. اما چیستی چیزی درباره هدفش به فرزاد نمی گوید. به پیشنهاد امین اولین گام برای رسیدن به هدف تهیه عکس است لذا ستاره و چیستی به یک آتلیه می روند. عکاس آتلیه از عکاسان معروف مدلینگ است. نامش حامد و صاحب همسر و یک دختر کوچک است. در اولین بار حضور ستاره و چیستی در آتلیه، حامد و ستاره به هم علاقمند می شوند. برخورد حامد با مشتریانش باعث مشاجراتی بین او و همسرش مهشید می شود... هر چند بسیاری بر این باور بودند که قلب یخی در رقابت با قهوه تلخ، عرصه را واگذار خواهد کرد اما مرور زمان نشان داد که این سریال مخاطبان وفادار و علاقمند خود را پیدا کرده است. بسیاری بر این عقیده اند که با ورود این سریال به فصل دوم جذابیت آن بیشتر شده و طیف گسترده تری از علاقمندان را به خود جذب خواهد کرد گام دوم برای رسیدن به هدف، حضور چیستی و ستاره در یک مزون است. آدرس مزون هم توسط امین به ستاره و چیستی و بهار داده می شود. صاحبان این مزون خانم مطلقه ای است به نام ویدا که صاحب دو فرزند به نام پرنگ و پرند است و خانمی به نام ارغوان وهمسرش فرهاد که یک فرزند دارند به نام کسری. ابتدا چیستی به مزون می رود. در صحبت اولیه که با ویدا دارد خود را شیفته پیشرفت نشان می دهد و از اهدافش که پوشیدن لباس در شوهای معروف خارج از ایران است صحبت می کند. اما چیزی از هدف شخصیش نمی گوید. ویدا او را مسئول معرفی مدل های جدید می کند. کم کم ستاره هم وارد بازی می شود... در این سوی داستان ملاقات ها و مکالمات تلفنی بین فرهاد و چندین نفر دیگر صورت می گیرد، آن هم به صورت جداگانه: ملاقات فرهاد با امین و پی بردن به اهداف ستاره، چیستی و بهار. ملاقات فرهاد با فردی به نام تیمورکه در عوض دادن مبلغ زیادی پول به او از وی می خواهد به زندان برود تا در زمان مناسب از وی انجام کاری را بخواهد، و نهایتا ملاقات ها و مکالمات تلفنی بین فرهاد و ویدا. فرهاد درباره یک هدف بزرگ با ویدا صحبت می کند و ویدا سرانجام می پذیرد که با فرهاد برای رسیدن به هدف هم قدم شود. هر دو تصمیم می گیرند تا چیستی را که خواهان پیشرفت است از ایران خارج کنند و رویش سرمایه گذاری کنند، لذا ویدا در ملاقاتی خصوصی با چیستی این پیشنهاد را با او درمیان می گذارد، چیستی هم که مدت ها است منتظر چنین پیشنهادی است تا به هدف خود برسد بی درنگ قبول می کند و در ملاقاتی با فرهاد رضایت خود را اعلام می کند و راهی دیاری دیگر می شود و این در حالی است که علی رغم میل باطنیش چند وقتی است که فرزاد را از خود بی خبر گذاشته است. بعد از رفتن چیستی، ستاره به معرفی مدل های جدید می پردازد اما در یک روز ستاره توسط دو نفر ربوده می شود و به ساختمانی متروک منتقل می شود. ستاره با تلاش بسیار می گریزد ولی نمی تواند مدارکی که همراهش بود را از سارقین پس بگیرد و دیگر به مزون برنمی گردد. از سویی دیگر ویدا که نگران ستاره است مطلع می شود که پسرش پرنگ در درگیری خیابانی چاقوکشی کرده و در دادگاه است. بلافاصله با خواهرش شیوا تماس می گیرد. شیوا وکیل تازه کاری است که هنوز پروانه وکالت برایش صادر نشده است و کارآموز وکیل خبره ای است به نام بهرنگ. شیوا در تماس با بهرنگ از او برای خواهرزاده اش کمک می خواهد. با حضور بهرنگ در دادگاه پرنگ و با تلاش وی حکم سه ماه حبس برای پرنگ صادر می شود. شیوا که در دادگاه منتظر صدور رای برای پرنگ است متوجه دادگاهی جنجالی می شود که دادگاه یک قاتل است و این قاتل کسی نیست جز حامد. جریان از این قرار است که در شبی بارانی حامد بعد از بازگشت به خانه با ضربه ای که به سرش می خورد بیهوش می شود. زمانی که بهوش می آید با جنازه همسر و دخترش روبرو می شود، لباسش خونی و در دستش یک چاقو است. از خانه می گریزد اما بلافاصله توسط پلیس دستگیر می شود. شیوا که دفاعیات حامد را در دادگاه می شنود تحت تاثیر قرار می گیرد و مصمم می شود تا وکالت حامد را برعهده بگیرد و حامد هم این مسئله را می پذیرد اما این قضیه منجر به برخود شدید دکتر رسا وکیل تسخیری حامد با شیوا می شود... تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 947]