واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: آدمها به آسانی تن به تغییر باورهایی كه طی سالیان دراز به دست آوردهاند، نمیدهند. یكی خود شما. اگر الان كسی بیاید و بهتان بگوید كه عقیده شما درباره فلان چیز غلط است، با او شروع به بحث میكنید تا بگویید عقیدهتان درست است و طرف مقابل را به عقیده خود جلب كنید. آدمها به آسانی تن به تغییر باورهایی كه طی سالیان دراز به دست آوردهاند، نمیدهند. یكی خود شما. اگر الان كسی بیاید و بهتان بگوید كه عقیده شما درباره فلان چیز غلط است، با او شروع به بحث میكنید تا بگویید عقیدهتان درست است بیایید خطركنیم آدمها به آسانی تن به تغییر باورهایی كه طی سالیان دراز به دست آوردهاند، نمیدهند. یكی خود شما. اگر الان كسی بیاید و بهتان بگوید كه عقیده شما درباره فلان چیز غلط است، با او شروع به بحث میكنید تا بگویید عقیدهتان درست است و طرف مقابل را به عقیده خود جلب كنید. باورهای ما گاهی كاری به باورهای بقیه ندارند. یعنی با هم دچار تداخل نمیشوند اما همیشه هم این طور نیست و چیزهایی كه ما به آنها عقیده داریم در تضاد به چیزهایی كه عقیده دوستمان است قرار میگیرد. مثلا نظر شما و دوستتان درباره یك دوست ثالث با هم یكی نیست و این باعث چالش و تضاد بین شما میشود. زمان میگذرد و تضاد همچنان میماند و فاصله ایجاد میكند و شما بعد از ماهها تازه میفهمید نظر دوستتان درست و نظر شما اشتباه بوده است. گاهی هم پیش میآید كه متوجه میشوید رفتارتان غلط است و میخواهید آن را تغییر بدهید اما نمیدانید چگونه. برای تغییر یك رفتار یا یك باور غلط باید چند كار را انجام دهید: 1 - رفتاری را كه میخواهید آن را در دیگران تغییر دهید، شناسایی كنید. عكسالعملی را كه میخواهید تغییر دهید، برای خود مشخص و روشن كنید. 2 - در مورد حسی كه هر رفتار در شما ایجاد میكند فكر كنید. وقتی به آینه نگاه میكنید، چه حسهایی در شما ایجاد می شود؛ عصبانیت، ترس یا ناراحتی؟ 3 - باورها و تجربیات قبلی را كه به احساسات كنونی شما ربط پیدا میكنند مشخص كنید. سعی كنید در مورد چگونگی ارتباط یك عكسالعمل با گذشته خود فكر كنید؛ حتی این گذشته میتواند به دوران كودكی شما برگردد. چه باورهایی را از آن تجربیات همراه آوردهاید؟ چگونه این عكسالعمل آنها را تقویت میكند؟ 4 - حال باید متوجه شوید كه شما در حال نقش بازی كردن و درگیر شدن در عكسالعملی هستید كه میبینید. اكنون باید یك راه حل عملی برای تغییر باورهایی كه ناشی از رفتار دیگران در قبال شماست، بیابید. وقتی احساسات و باورهای خود را تنظیم كردید، خواهید دید كه رفتار اطرافیان و انعكاس در محیط اطراف با واقعیات درونی جدید شما تنظیم میشود. در این میان، 3 امكان در ارتباط با اشخاص خاصی كه تمایل به تغییرشان دارید وجود دارد: 1 - در وهله اول ممكن است رفتار آنها براساس باورهای جدید شما و عكسالعملهای جدیدتان در مقابل آنها شكل گیرد. این مورد مواقعی اتفاق میافتد كه آنها هم آماده تغییر خودشان باشند یا رفتارشان عكسالعملی باشد به آنچه كه شما در مقابل آن انجام دادهاید. مثلا یك زن میخواهد همسرش را تغییر دهد. او احساس میكند شوهرش عشق خود را به اندازه كافی ابراز نمیكند. پس به خود نگاه میكند تا باورهای خود را راجع به عشق تغییر دهد. هنگام انجام این كار، دوست داشتنیتر و در مقابل شوهرش قدرشناستر میشود. در عوض، شوهر هم با همسرش با همان عشق اولیه رفتار میكند. این داستان میتواند به نحوی ناخوشایند هم آغاز شود. مثلا همسر با عصبانیت و خصومت به شوهرش پاسخ دهد. شوهر هم عشقورزی خود را كمتر میكند، زیرا هیچ عشقی از جانب همسرش حس نمیكند. این قصه ادامه مییابد تا این كه یكی از همسران در باورها و عكسالعملهای خود تغییر ایجاد كند. باورهای عاشقانه و رفتار مطابق آن، باعث پاسخهای عاشقانه میشود. 2 - ممكن است تغییرات درونی شما، شخصی را كه مایل به تغییرش هستید به خروج از زندگیتان برانگیزد. اگر باورهای شما مطابق با رفتار شخص خاصی بوده، وقتی باورهایتان تغییر میكند، آن شخص اگر آمادگی تغییر خود را نداشته باشد از زندگی شما خارج میشود. مثلا اگر مرتب اظهار كنید كه اعتماد به نفستان پایین است، رئیستان هم طوری با شما برخورد میكند كه گویا شما شخص غیرمستقلی هستید و نیاز به كمك یك نفر دیگر دارید. اگر شما اعتماد به نفستان را بهبود بدهید، میتوانید شغلی جدید پیدا كنید كه به ارتباطات قبلی شما پایان بدهد یا ناچار رفتار رئیستان عوض میشود. در هر تغییری، نیاز به یافتن ارتباطات جدید وجود دارد تا شما را از باورهای قبلیتان جدا كند. این نیاز لزوما بد نیست. این فقط به این معناست كه شخصی كه میخواستید تغییر دهید نمیتواند رفتارش را تغییر دهد كه این حق هر انسانی است. پس ناخواسته او از زندگیتان خارج میشود. 3 - براساس مورد شماره 2، اگر این شخص ارزش زیادی برای شما دارد، شما این حق انتخاب را دارید كه ارتباطتان را با او ادامه دهید، اما بدانید كه رفتار او همانی است كه بوده. شما میتوانید روی چگونگی واكنش خود در مقابل او و درونی كردن ارتباطات خود با او كار كنید، ولی واقعا چرا برخی از مردم در مقابل هر تغییری مقاومت میكنند؟ در این مجال به 7 دلیل در این باره اشاره شده است: 1 - خطر تغییر در نظر برخی از افراد، بزرگتر از خطر ماندن در شرایط موجود است. تغییر، نیازمند نوعی اعتقاد است. شما تصمیم به حركت در مسیری ناشناخته میگیرید؛ به این امید كه چیز بهتری برایتان روی دهد، اما هیچ مدركی از بهتر شدن اوضاع در آینده ندارید. داشتن این اعتقاد نوعی خطرپذیری است. شما گامهای فعالی به سمت امری ناشناخته برمیدارید كه واقعا به آن باور دارید و شاید از آن مهمتر اینكه آن را احساس میكنید و فكر میكنید كه خطر ماندن در شرایط فعلی، بزرگتر از حركت به سمت مسیر جدید است. تغییر در واقع مدیریت خطر است. اگر شما در حال تغییر هستید، مطمئن باشید كه یك سفر جدید را در پیش دارید. در واقع شما باید خطر تغییر شرایط را بپذیرید. 2 - مردم احساس ارتباط و نزدیكی با افراد و روشهایی میكنند كه قبلا وجود داشتهاند. ما موجوداتی اجتماعی هستیم. دوست داریم ارتباط خود را با آنچه میشناسیم حفظ كنیم؛ با كسانی كه به ما درس آموختهاند، به ما نزدیك شدهاند و حتی با كسانی كه گاهی به ضرر ما عمل كردهاند. ما همچون مفتولی سخت شدهایم و علاقهای به تغییر نداریم. اگر شما از افراد یك سازمان بخواهید كاری را به شیوهای جدید انجام دهند، حتی اگر آن راه بسیار هم منطقی به نظر برسد، اما به هر حال شما باید در مقابل مقاومت آنها ایستادگی كنید، زیرا همه آنها به راه قبلیشان دلبستگی دارند. 3 - مردم هیچ الگویی برای فعالیت جدید ندارند. هرگز نیروی خیال را دستكم نگیرید. شما میتوانید از رویا استفاده كنید و قوه تخیل خود را برای خلق امكانهای جدیدی كه در حال حاضر وجود ندارند بكار ببرید، اما بیشتر مردم چنین كاری را انجام نمیدهند. برای بیشتر مردم، دیدن ایجاد باور میشود. آنها احساس میكنند كه اگر چیزی را ندیده باشند پس دلایل كافی برای انجام آن ندارند، اما شما میتوانید با استفاده از خیال شرایط جدید را برای خود تداعی كنید. بدانید كه تعریف كمتر و دلایل منطقی بیشتر باعث غلبه بر مقاومت در مقابل تغییر میشود. 4 - مردم میترسند صلاحیت تغییر را نداشته باشند. گاهی تغییر در عملكرد، تغییر در مهارت و تغییراتی دیگر باید صورت گیرد كه برخی افراد حس میكنند توانایی عبور از این مراحل را ندارند. آنها فكر میكنند نمیتوانند آن كارها را خوب انجام دهند. البته برخی از افراد درست فكر میكنند اما در بیشتر موارد، ترس آنها بیپایه و اساس است. آنها برای تغییر، نیاز به تشویق از جانب فرد دیگری دارند تا در خود انگیزه ایجاد كنند. 5 - افراد، احساس خستگی و مشغله زیاد میكنند. خستگی، تلاش برای تغییر را از بین میبرد. اگر مثلا شما باور دارید كه باید سیگار را ترك كنید، اما دهها پروژه برای انجام و چند بچه قد و نیم قد برای نگهداری دارید، راحتترین راه به تعویق انداختن پروژه ترك سیگار است. وقتی شما یك تغییر را برای خود تعریف میكنید، باید مراقب مشغلههای كاری دیگر هم باشید، زیرا این عاملی است كه مردم را ازحركت به سمت هدف بازمیدارد حتی اگر كاملا به عاقلانه بودن آن تغییر واقف باشند و به آن باور داشته باشند. در این حالت بهتر است دوباره به خود، خطر ماندن در شرایط فعلی را یادآوری كنید و دلایل منطقی تغییر را برای خود بیان كنید. 6 - مردم در مورد باورها و ایدههای خود شك دارند و میخواهند در مورد ایدههای جدید مطمئن شوند. مهم است بدانید كه فقط تعداد كمی از تغییرات هستند كه سرانجامشان از ابتدا مشخص است و برای آزمودن بقیه تغییرات نیاز به طی مسیری طولانی وجود دارد. بسیاری از انتقاداتی كه درباره ایدهها وجود دارد بیشتر براساس ترس است، نه منطق. 7 - مردم احساس میكنند كه تغییر پیشنهادی، باورهای آنها را تهدید میكند منبع:jamejamonline.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 634]