واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پام رو شكستن
موقعی كه « اندونی گواینگوچه آ » باسكی پای منو شكست بازی رو سه بر صفر از حریف جلو بودیم . دو روز بعد داشتم از روی تخت بیمارستان در بارسلونا اون بازی را از تلویزیون تماشا می كردم . گواینگوچه آ می دانست آن لحظه چكار داره می كنه . اومدنش رو به سمت خودم ندیده یودم وگرنه جا خالی می دادم مثل خیلی دفعات دیگه كه از ضربه دفاع فرار كرده بودم . اما ضربه رو احساس كردم و حتی صدای شكمستن را شنیدم ، درست مثل شكستن یك تكه چوب بود و همان موقع متوجه شدم چه بلایی سرم اومده .وقتی كه میگل بالای سرم آمد كه ببینه چه شده در حالی كه گریه می كردم گفتم : كه پامو شكستن ، به نظر باور نكردنیه اما درست قبل از اینكه این اتفاق بیفته شوشتر خطای محكمی روی گواینگوچه آ كرد درست مثل همان خطایی كه چند وقت پیش گواینگوچه آ روی شوستر كرده بود . تماشاچی های استادیوم شروع كردند به تشویق : شوستر 5 شوستر . انگار كه او ن را برای گرفتن انتقام تشویق می كردند ، گویكو خیلی عصبانی بود و مرتب می گفت : من این طرف رو می كشم . در طول بازی مواظب من بود و از نزدیك دنبالم می كرد . بهش گفتم آروم باش گویكو ، بازی رو سه بر صفر باختید . فقط با این كارها یك كارت زرد می گیری ، قسم می خورم كه این حرف ها رو از روی صمیمیت بهش گفتم چون دیدم حسابی عصبانیه و هیچ قصدی برای اینكه تحریكش كنم نداشتم . بازی رو با حالت بسیار عصبانی دنبال می كرد من تقریباً در نیمه های زمین در حال دویدن به دنبال توپ به سمت زمین خودمان بودم و با شدت تمام می دویدم چون فكر می كردم كه گوایكو از من جلو می زنه و در این فكر بودم كه بشه آفساید گرفت . پس سعی كردم كه كنترلش كنم ، رفتم جلوی اون و توپ رو سد كردم و موقعی كه خواستم برگردم یك ضربه خیلی شدید را احساس كردم و احساس كردم كه تمام بدنم زیر یك فشار شدید و ناگهانی قرار گرفته . بعد از این اتفاق تنها چیزی كه می خواستم بدونم این بود كه می تونم به بازی برگردم یا نه . منوتی وارد اطاق بیمارستان شد و گفت : تو نشان دادی كه از عهده هر كاری بر می آیی و مطمئن هستم كه بزودی خوب می شی . انشاء الله كه ایثار تو عاملی باشد كه خشونت در فوتبال برای همیشه ریشه كن بشه . در این بین صحبت از جراحی روی من بود . اما هیچ كس نمی خواست در این مورد بامن صحبت كنه تا اینكه یكی از كارگران نظافت بیمارستان به من این موضوع رو گفت .
با نونیز خوب نبودممن با گارسیا ، با پرس و با ماگویا صحبت می كردم ، برای همه كسانی كه دوست داشتند از من خبری داشته باشند صحبت می كردم . نونیز یك روز منو صدا زد و گفت : از این به بعد قدغن می كنم كه به گارسیا خبر بدی اما من بهش جواب رد دادم و گفتم كه هیچ چیزی برای من قدغن نیست و بر اساس قراردادم من باید در تمرینات تیم و بازی ها شركت كنم اما با امضای قرارداد خودم با شما ، زندگی خودم را نفروخته ام ، نونیز وقتی این حرفها را از من شنید حسابی دیوونه شده بود بعد از این اتفاقات فهمیدم كه رابطمون هیچ وقت خوب نمی شه .نونیز به من گفته بود كه اونجا فقط خود اونه كه دستور میده من هم بهش جواب دادم كه : خوب باشه بنظر من هم عالیه كه شما فقط دستور بدین ، اما از آن روز به بعد سر و صدای زیادی در روزنامه ها به پا شد ، وقتی خوب بازی رامساوی می كردیم یامی باختیم تیتر روزنامه ها پر می شد از اینكه : چی شد كه من هپاتیت گرفتم ، شبها كجا می رم ، با زنها رابطه دارم و از این جور حرفها .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 647]