واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - نزهت بادی امروز میخواهیم درباره یک فیلم خوب دیگر جشنواره حرف بزنیم. فکر کنم روز به روز دارد فیلمهایی که به آنها امید بسته بودیم بهتر میشوند. نه اینکه فکر کنید در جشنواره فیلمهای بدی نمیبینیم، اما دلمان را به همین خوش میکنیم که قرار است چند فیلم خوب و ماندگار از جشنواره امسال به یادگار داشته باشیم. اتفاقا دوشنبه شب یک فیلم خیلی بد دیدم، آن هم «فرزند صبح» ساخته بهروز افخمی که دوستش دارم. اصلا فکرش را هم نمیکردم فیلم این قدر غیر قابل تحمل باشد و متاسفانه این بد بودن هیچ ربطی به مراحل فنی و صداگذاری و تدوین که زیر نظر افخمی انجام نشده نداشت. آدم احساس میکرد که افخمی فیلمسازی را یادش رفته است. البته من اصلا قصد ندارم در این ستون عزیزم درباره فیلمهای بد بنویسم. فکرش را بکنید بعد از آن خستگی وحشتناک نیمهشب آدم بخواهد درباره فیلمهای بد هم بنویسد. باور کنید عذاب نوشتن درباره فیلمهای بد خیلی بیشتر از دیدن آنهاست. من هم که اصلا علاقهای به خودآزاری ندارم، یعنی برگزارکنندگان جشنواره به اندازه کافی این کار را میکنند.نه اینکه خدای ناکرده قصد بدی داشته باشند، بلکه احتمالا جزء کسانی هستند که معتقدند رنج کشیدن موجب صفای دل میشود و چون ما فقط به فکر لذت بردن از فیلمهای خوب هستیم و اصلا حواسمان به تزکیه دلمان نیست، آنها فداکارانه این زحمت را قبول میکنند. وگرنه چه دلیلی دارد که تمام فیلمهای خوب را در آخرین سئانس، چیزی حدود ساعت12 نیمهشب و بدتر از آن بعد از فیلمهای بد نمایش میدهند؟ یعنی کاری میکنند که ما مجبور شویم همه فیلمهای بد را ببینیم. فرض بگیرید اگر جای سئانس «فرزند صبح» و «مرهم» عوض میشد، موقع تماشای «فرزند صبح» چند نفر در سالن میماندند. اما دیشب این تجربه آزاردهنده میارزید. درواقع تماشای فیلم «مرهم» پاداش صبوری کسانی بود که «فرزند صبح» را تحمل کردند تا نوبت به «مرهم» عزیزمان برسد. فکرش را بکنید اگر قرار بود با خاطره «فرزند صبح» به خواب برویم چه کابوسهایی میدیدیم. باور نمیکنید وقتی صدای غرغرهای احترام خانم را شنیدیم، انگار از یک سفر طولانی بد و مزخرف به خانه خودمان برگشته بودیم. حالا برویم سراغ فیلم دوستداشتنی خودمان. با اینکه انتظار داشتیم با فیلم عمیق و تکاندهندهای روبرو شویم، اما باز هم غافلگیر شدیم، فیلم بهتر از چیزی بود که خبرش به ما رسیده بود. البته از دست آقای داوودنژاد هم خیلی گلهمندیم که این همه سال چنین فیلمهای خوبی را از ما دریغ کرده بودند و فیلمهای عجیب و غریبی مثل «هشتپا» و «ملاقات با طوطی» می ساختند ولی او را بخاطر همه حسهای خوبی که «مرهم» داشت میبخشیم و به احترام آن، فیلمهای دیگرش را فراموش میکنیم و او را فقط کارگردان «نیاز»، «مصائب شیرین» و «مرهم» میدانیم. «مرهم» یکی از بهترین فیلمهایی است که به زمانه خود تعلق دارد، آدم حیرت میکند چگونه فیلمساز این قدر خوب فضاها، پاتوقها، تکیهکلامها، عادتها، روابط و خواسته های نسل جوان را میشناسد. مهمتر از همه اینکه آنها را دوست دارد و قلبش برایشان میتپد، به همین دلیل اینقدر شخصیتهایش به ما نزدیکند، طوری که آدم احساس میکند از شدت این نزدیکی میتواند آنها را در آغوش بگیرد. کاش میفهمیدیم آقای داوودنژاد شخصت عزیز را از کجا پیدا کرده است؟ انگار از دل بهشت وسط این جامعه خشن و بیرحم افتاده است. چه درک درست و همدلانهای از جوانان دارد. به همان اندازه که شبیه مادربزرگها و مادران دور و برمان است با همه آنها فرق دارد و این یکی از بهترین شیوههایی است که میتوان با آن یک شخصیت ماندگار خلق کرد. درباره این فیلم بیشتر از اینها باید نوشت. وقتی که فیلم به اندازه کافی در وجودمان ته نشین شد و جا افتاد، حالا فعلا در حال لذت بردن از طعم آن هستیم. پس فقط می توانیم از آقای داوودنژاد یک تشکر درست و حسابی کنیم که چنین هدیه خوبی به ما داده است.54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 572]