واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اربعین ؛ بلوغ عاشورا
در غروب عطش آلود، وقتى برق شقاوت خنجرى آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتى صداى شكستن استخوان در گوش سمها پیچید و آنگاه كه خیمهها در رقص شعلهها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار كودك و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالى كه همه هستىشان را در آغوش گرفته بود، گذشتند. تازیانه در پى تازیانه ، تحقیر و توهین و قاه قاهى كه با آه آه كودكان گره مىخورد ، گستره میدان شعله ور را مىپوشاند.دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایكوبان، در كوچههاى آراسته، به انتظار كاروانى هستند كه با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شكستهترین دل و تاولزدهترین پا، به ضیافت تمسخر، طعنه، خاكستر و خنده آمده است.زنان با تمامى زیورآلاتشان به تماشا آمدهاند. همه را اندیشه این است كه با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شكسته است.اما خروش رعدگونه زینبعلیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام و زمزمه حسینعلیه السلام بر نیزه، همه چیز را شكست. شهر یكپارچه ضجه،اشك و ناله شد و باران كلام زینب جانها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پردهها به میهمانىچشمهای بسته آورد.چهل روز گذشت. حقیقت، عریانتر و زلالتر از همیشه از افق خون سربرآورد. كربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاك ستم را به بازى گرفت. خونى كه آن روز در غریبانهترین غروب، در گمنامترین زمین، در عطشناكترین لحظه بر خاك چكه كرد، در آوندهاى زمین جارى شد و رگهاى خاك را به جنبش،جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان كربلا گریست و هستى، داغدار مظلومیتحسینعلیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تكامل است ، مگر ما سرما و گرما را به «چله» نمىشناسیم و مگر میعادگاه موسى در خلوت طور، با چهل روز به كمال نرسید.اینك، چهل روز است كه هر سبزه مىروید، هر گل مىشكفد، هر چشمه مىجوشد و حتى خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است كه انقلاب از زیر خاكستر قلبها شراره مىزند. آنان كه رنج پیمانشكنى بر جانشان پنجه مىكشید و همه آنان كه شاهد مظلومیت كاروان تازیانه، اشك و اندوه بودند و همه آنان وقتى به كربلا رسیدند كه تنها غبار صحنه جنگ، بوى خون تازه و دود خیمههاى نیم سوخته را دیدند، اینك برآشفتهاند، بر خویش شوریدهاند. شلاق اعتراض بر قلب خویش مىكوبند و اسب جهاد زین مىكنند. چهل روز است كه یزید جز رسوایى ندیده و جز پتك استخوان كوب، فریادى نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود مىپیچد و حق در سیماى كودكانى داغدار و دیدگانى اشكبار و زنانى سوگوار رخ نموده است. اینك، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذرى است كه در تفتیدهترین روز در صحراى طف در خاك حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.اربعین است. كاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق كارگر افتاده و قلب سیاهى چاك خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه، دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلكهاى بسته را مىكوبد و دروازه دیدگان را به گشودن مىخواند.اربعین است. هنگامه كمال خون، بارورى عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و كدامین دست محبتآمیز است تا دستى را كه چهل روز از گودال، به امید فشردن دستى همراه، برآمده، بفشارد؟ كدامین سر سوداى همراهى این سر بریده را دارد و كدامین همت، ذوالجناح بىسوار را زین خواهد كرد؟اربعین است. عشق با تمام قامتبر قله «گودال» ایستاده است! دو دستى كه در ساحل علقمه كاشته شد، بلند و استوار چونان نخلهاى بارور، سربرآورده و حنجرهاى كوچك كه به وسعت تمامى مظلومیت فریاد مىكشید، آسمان در آسمان به جستوجوى همصدا و همنوا سیر مىكند. راستى، كدامین یاورى به «همنوایى» و همراهى برمىخیزد؟مگر هر روز عاشورا و هر خاكی، كربلا نیست؟ بیایید همواره همراه كربلاییان گام برداریم تا حسینى بمانیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]