واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روی سخن ما در این نوشتار عمدتاً با خواص اصولگرا و اثرگذار بر روند تحولات سیاسی اجتماعی انقلاب اسلامی به ویژه در برهه حساس کنونی است، گرچه عموم مردم هم میتوانند مورد خطاب باشند، همانان که به عنوان ناظران و شاهدانی تیزبین، نقش آفرینی خواص جبهه حق را رصد میکنند و در نهایت، عملکرد آنان را در محکمهی وجدانهای بیدار خویش به قضاوتی منصفانه مینشینند! ...با تاملی درتاریخ صدر اسلام میتوان دریافت که پس از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام، جامعه اسلامی آن روزگار با مشکلات عدیدهای روبرو شد، نفس سالاری، دنیامداری و خواهشهای نفسانی خواص، چه مصائبی که به بار نیاورد؟ آنهم در صفوف صحابه آن حضرت، که برخی از آنها به این قرار است: تحریف باورهای دینی، احیای ارزشهای منحط دوران جاهلی، تبدیل اشرافیت معنوی به اشرافیت مادی و زرسالاری، ثروت اندوزی و تجمل گرایی صحابه به جای آن هم سادگیها و ساده زیستیها، گسترش نفاق و ریاکاری، طایفه گرایی و قبیله سالاری به جای شایسته سالاری و ... و آنگاه کسانی بر مسند خلافت نشستند که حتی عدم صلاحیت خود را هم ابراز میکردند و خم به ابرو نمیآوردند!، بی عدالتی و فساد رهبران سیاسی و تعیین والیان ناصالح، تاراج بیت المال مسلمین، و حاتم بخشیها از بیتالمال، اختصاص سهمی از بیتالمال به خویشان و نزدیکان و رانتخواریهای سیاسی و اقتصادی با توجیهات دینی و فرهنگی، چهرهی جامعه اسلامی را دگرگون کرد، علاوه بر اینها غنایم به دست آمده از فتوحات و چشیدن طعام چرب و شیرین دنیا، عامل زر اندوزی برخی صحابه شد!، در حالیکه تابعین، شاهد بر این ماجراها بودند!؛ وصف این دوران و آنچه بر سر اسلام و مسلمین آمد را باید از لابهلای متون تاریخی کشف کرد و عبرت راه نمود.اگر کمی تامل و درنگ کنیم،!، هنوز فریاد مظلومانه حضرت را خواهیم شنید، که در خطبه شقشقیه فرمودند: «... فمنی الناس لعمرالله بخبط و شماس و تلون و اعتراض» ...آری خواص،موجب انحراف امت اسلامی از خطوط ترسیم شدهی نظام اسلامی عصر نبوی شدند و کسانی بر مرکب خلافت و ریاست سوار شدند که تحمل بار معارف عظیم مکتب نبوی را نداشتند و رنگارنگی و بحران هویت اجتماعی و فرهنگی آنان، جامعه را نیز متلون و رنگارنگ نمود و در نهایت، تکاپوی بازار نفاق آنچنان بالا گرفت که حتی موجب قتل خلیفه بر مسند خلافت شد، چنانکه در آن اوضاع اجتماعی و بحرانی، تلاشهای امیرالمومنین (علیه السلام)هم برای جلوگیری از قتل خلیفه، ثمری نداشت،! وصف این مقوله، برگهای دیگری بر مظلومیت امام علی (ع) میافزاید و توضیح آن مجالی دیگر میطلبد...در آن شرایط بحرانی جامعه اسلامی در حالیکه بسیاری از خصایل ناپسند به تدریج در فرهنگ عمومی جامعه اسلامی، نهادینه شده بود، عدالت علوی با اقبال و اصرار مردم مواجه شده بود، ... اینک هنگامهی علی(ع) بود که اگر پس از رسول خدا نبود: «لم یعرف المومنون بعدی».بنی امیه که تا دیروز دشمن بیرونی به حساب میآمدند و در آرزوی دیرینه دستیابی به رویاهای شرافت قبیلهای در دوران پیش از اسلام بودند و همواره در کمین فرصتها نشسته و لحظه شماری میکردند، امروز با گسترش شبکه سیاسی و فرهنگی خود در مرکز حکومت اسلامی و با جذب سران جبهه نفاق، تبدیل به دشمن درونی شده بودند و اینک؛ علی (ع) بود و جامعه طوفان زده آن روزگار،!، علی (ع) بود وبلاغت و شمشیر، و مجالی دیگر برای تفسیر، تفسیر آیات الهی، عزل والیان ناصالح، کوبیدن حنجره نفاق و مساله مهمتر از همه، وحدت ملی و انسجام اسلامی! و...دیروز در عصر تنزیل، فرامین و آیات الهی و تبیین نبی اکرم اسلام، فصلالخطاب همه چیز بود، و امروز که هنگامه تاویل بود، هرکس و هر گروهی، قرائت خویش را داشتند و احزاب سیاسی «بمالدیهم فرعون» بودند، و حال آنکه حکومت علوی باید آب رفته را به جوی بازگرداند و برخی سران قبایل، تبدیل به ناراضیان میشوند، چرا که عدالت علی (ع) را بر نمیتابیدند و دهها مشکل فردی و اجتماعی و باندی و گروهی دیگر، که سه جنگ جمل و صفین و نهروان را بر آن حضرت تحمیل نمود.و اینک؛! در فرصت برآمده از دوران انقلاب اسلامی و در هنگامه احیای دیگر باره شعارهای حکومت نبوی و عدالت علوی، در سال وحدت ملی و انسجام اسلامی، عرصه امتحان سخت دیگری برای کسانی فراهم آمده که در گرو ارزشهای انقلاب و خط امام و هبری گزاردهاند، اینک که رویای آشفته فروپاشی نظام اسلامی به سبک فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برای دشمنان اسلام و هواخواهان اسلام آمریکایی، موجب یاس و ناامیدی شده، جای تاسف است که برخی مدعیان، اقبال مردم به دولتی با شعارهای علوی و انقلابی را از سر تصادفی معمولی میدانند که هر از چند گاهی بروز میکند، در حالیکه به نظر نگارنده این سطور، دیگر بار در آوردگاه جمل، فتنه ناکثین عهدشکن، امتیاز خواهان و فزون طلبان علیرغم خواست آنان، با پی شدند شتر جمل، مهار شده است، اما منطق علی (ع) فراتر از پیروزی جمل را میدید و از باب «عزیز علیه ما عنتم» بر کشتگان معرکه نفاق در جمل، اشک میریخت، چرا که آنان باید در سپاه علی (ع) باشند، نه در مقابل آن حضرت؟!، اینک که حکومت نوپای علی (ع) در حال شکلگیری و در آرزوی تحقق شعارهای عدالت خواهانه خویش است، باید توجه داشت که فتنههای صفین و نهروان در پیش است؟ و آیینه روشن تاریخ، پیش روی ماست!... و خوب است نگاهی به عرصه نبرد بیاندازیم که معاویه استکبار جهانی به مصاف صفین میآيد، و زیبنده است تا آقایان و آقازادهها، سری به آوردگاه جمل و نتایج آن بزنند؛!، چرا که برخی خود مشکل داشتند و بعضی هم مشکلشان آقازادههایشان بود مثل زبیر که سالها در رکاب پیامبر اسلام شمشیر زده و زحمتها کشیده بود، اما از آن روز در مقابل مولایش ایستاد که آقازادهاش به سن جوانی رسیده بود، چرا که مشکل زبیر، سستی اراده و لغزش در برابر دنیا و تاثیرپذیری منفی از فرزندش بود (نهجالبلاغه حکمت 453) اوکه در روز تاریخی شورای سقیفه بنی ساعده به سختی خشم خود را از نامحرمان انقلاب نبوی و در دفاع از امامت علوی به همراه «طلحة الخیر» که آن روز طلحة الشری بیش نبود؛! امروز ثروت اندوزی و منطق ابن الوقتی او را به جایی رسانده بود که در آن شب تاریخی، ما فی الضمیر خویش را بازگو کردند که نبایعک علی ائنّا شرکائک فی هذا الامر (نهجالبلاغه حکمت 193) ما با تو عهد میبندیم به شرط آنکه در خلافت با تو شریک باشیم پیش از سوالشان با خاموش نمودن چراغ بیتالمال، جواب شان را داده بود، و آنگاه که باورشان نشده بود، از درخواست و پیشنهاد آنان امتناع فرمود.آری به شهادت تاریخ، علی (ع) هنگامی با چشمان اشک آلودش، نبردگاه جمل را ترک میکرد، که میراث فساد سیاسی حاکمان و مدعیان اصلاحات و ایجاد شک و تردید اعتقادی در ولایت علوی، زمینههای افزایش فقر و فساد و تبعیض را دامن میزد و گسترش تفاخر قبیلهای و فرقه گرایی سیاسی، بستر نامناسبی برای گسترش نفاق و ریاکاری مهیا کرده بود، و چه ورطه هولناکی ؟! ....اینک رویاهای رسیدن به قدرت و دنیامداری گروههای خودی و عدم هضم عدالت علوی که تازه آغاز این ماجرا بود؛ بیش از پیش دولت علوی را به بوته نقد میکشاند؛ آنان که هیچگاه دستگاه خلافت را به چالش نمیکشیدند، این بار عملکرد علی (ع) را به نقد غیرمنصفانه مینشستند، اگر چه نقد از سر دلسوزی و تعهد و ارائه راهبردهای عملی برای حل معضلات نظام، نه تنها پسندیده نبود بلکه ممدوح هم به حساب میآمد و به تقویت و تثبیت جبهه حق میانجامید، لکن بعضیها اینگونه فکر نمیکردند!، و ...؛ آری یاران علی (ع) که در جمل امتحان داده بودند، امتحان بزرگ صفین را پیش روی داشتند.!رویارویی با جبهه آشکار معاویه، حتی برای سپاه ناهمگون علی (ع) چندان مشکلی نبود، این بار روز امتحان دیگری برای اصولگرایان جبهه امام (ع) بود، و در حالی که یاران اندک و خالص آن حضرت در میانه میدان، گوش به فرمان مولای خود بودند، برخی جلوتر و عدهای عقبتر از منطق علوی گام برمیداشتند، بعضی هم مثل اسامة بن زیدها و قاعدین، گوشه انزوا طلبی پیشه کرده و برخی نیز تحت تاثیر تبلیغات بیپایه و اساس و ظاهر فریب ابوموسیهای اشعری قرار گرفته و بیتفاوتی اختیار نموده بودند.منافقین داخلی که حتی با خوشبینانهترین نگاه تحلیلی، علیرغم میلشان، نقش ستون پنجم سپاه معاویه و استکبار را در جبهه خود بازی میکردند، از طولانی شدن جنگ و مبارزه و خسته شدن مردم، سوء استفاده کرده و به «اشعث بن قیسها» پیشنهاد قرآن به روی نیزه کردن را در گامهایی جلوتر از عمر و عاص و فریبکاران اموی، پیشنهاد میکنند تا مردمی را که فقط به ظاهر آیات پایبندند، در معرکهی امتحان دیگری به چالش کشند و آب به آسیاب دشمن بریزند و عقدههای حقارت و حسادت خود را باز گشایند و زخمهای نفاق وجود خویش را التیام بخشند؛! و در نتیجه راهکار حکمیت را تحمیل کنند!؟...آنگاه علی (ع) ابن عباس و مالکاشتر را به عنوان حکم پیشنهاد میکند تا هم وحدت درونی سپاه حفظ شود که جلوهای از وحدت ملی به حساب میآمد، و هم آمادگی مقابله با توطئههای دشمن حفظ شود، اما منافقان و حسودان و رقبای دولت علوی که همواره بر امواج بیخبری و عدم بصیرت مردمان سادهلوح سوار میشوند، کوشیدند تا نمایندگی ابوموسی اشعری سادهلوح را بر آن حضرت تحمیل کنند و تنها در این صورت بود که امکان تحقق شعارهای اقتدارگرایانه بنی امیه افزایش مییافت!، ...و اتفاقاً به شهادت تاریخ مشکل ابوموسیها صرفاً حماقت سیاسی نبود بلکه محروم نمودن خود از در سرمایه عظیم عقل و تجربه بود (نهجالبلاغه نامه 78 در جواب به نامه ابوموسی اشعری پس از صفین) نتایج این فرآیند بودند، در حالی که مولا پس از امتحان صفین، افقهای آینده را میدید، و مشاهده میکرد که همین موافقان حکمیت امروز، مخالفان فردا خواهند بود!؟، و حالا باید تا آخرین لحظه، قواعد بازی حفظ شود تا اصولگرایان جبهه علی (ع) به بر هم زدن بازی متهم نشوند،! ... نکند روزی بیاید که اصولگرایان حبهه مولا در مقابل منطق این عباسها و مالک اشترها که چیزی جز اتحاد ملی و انسجام اسلامی نبود، بایستند،!؟ ... آری مولا میدید چنانچه امت اسلامی کوتاه بیاید، باید در آیندهای نزدیک، شاهد طوفانهای شکننده اختلافات داخلی بود که در آن روز منشور وحدت ملی و انسجام اسلامی هم، نوشدارویی بیش نخواهد بود!، چرا که باید آب را از سرچشمه مهار کرد!، آنان که بر سر تقسیم غنایم فتوح ارمنستان و فتوح دیگر به رقابت با یکدیگر میپرداختند، تردید کنندگانی که تاثر از خوارج و تشیع سیاسی کوفه بودند، گروههای مزدور نظامی کوفه و آشوب آفرینان امنیت ملی دولت علوی، طرفداران حزب اموی و منافقین سپاه علی (ع) و خوارج کوفه که تحمل هضم حکمیت را نداشتند، همه و همه، مشکلات دولت نوپای علوی بودند، ... ، همین جریانها و تفکرات سیاسی بودند که پس از صفین و نهروان، حتی به امام مجتبی (ع) هم صلح را تحمیل نمودند، ...آری اگر درسها و عبرتهای جمل را از یاد نمیبردند و اگر اصولگرایان جبهه علوی در صفین کوتاه نمیآمدند و اساس را بر مقاومت و ایثار و شایسته سالاری و صبر و وفاداری مینهادند و اگر بصیرت مردم، چهره نفاق پیچیده را اشکار میساخت، معاویه و معاویه صفتها، فرصتی برای بازسازی چهره تخریب شده و منفور خویش نمییافتند!؛ و سختترین بحرانها در مرکز خلافت اسلامی یعنی کوفه ظهور نمیکرد، تا آنگاه که بحران هویت اجتماع و سر متغیر الحال شدن مردم، ترس و بیثباتی و هیجانی عمل کردن مردم کوفه که با انفعال خواص امت اسلامی همراه بود، نتیجهای جز رویارویی هواداران دولت علوی و حسینی، در رویارویی با منطق حسینی، در کربلا نداشت؟!؛ و مسئولیت این انحراف عظیم را چه کسانی بر دوش میکشیدند؛؟ ...سوالی که هم اکنون نیز باید به آن پاسخ داد:؟ ... ولله عاقبت الامور ... و العاقبه للمتقین.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]