واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شکلات داغ خلاصه داستان امير (حامد کميلي)، جواني است که کافي شاپ را از کيوان (حميد فرخ نژاد)، اجاره کرده و به تنهايي روزگار مي گذراند و شب ها نيز در اتاق پشتي کافي شاپ مي خوابد و براي خود سوداها و آرزوهايي نيز دارد. هر از چند گاهي نيز دوست معتاد امير، مسعود، نزد او مي آيد. کافه امير، مشتري هاي ثابتي دارد؛ از جمله پيرمردي به نام جناب سرهنگ (داريوش ارجمند) که جاي ثابتي در کافه دارد و همواره فکر مي کند که دخترش از ونکوور کانادا خواهد آمد و يا سرژيک (فريبرز عرب نيا) مردي ارمني که سنگ هاي به ظاهر قيمتي به مشتري ها مي فروشد و زندگي سردي با همسرش، آليس (سيما تيرانداز)، دارد و براي تهيه هزينه دارو و درمان فرزندشان با مشکلات مالي روبه روست. هم زماني زني مرموز به کافه امير پاي مي گذارد که نظر امير را به سوي خود جلب مي کند. امير مي کوشد که در برابر زن جلب نظر کند. اما زن همچنان به شکلي مزمور دافعه انگيز است و امير را در کوشش هايش ناکام مي گذارد. در همان روزهاي ابتدايي که زن به کافه امير رفت و آمد مي کند، در محضر خانه روبه روي کافه، پسر و دختري جوان مي خواهند بدون آگاهي خانواده دختر با يکديگر عقد کنند. پسر با سرک کشيدن در کافه امير، از زن مرموز مي خواهد که شاهد عقدشان شود؛ اما زماني که به سفارش زن قصد دارد شناسنامه زن را از داخل اتومبيل گران قيمت او بياورد، با اتومبيلي تصادف مي کند و کشته مي شود. جناب سرهنگ نيز که در يک آسايشگاه خصوصي ويژه سالمندان زندگي مي کند و همواره از سوي دوستان و هم اتاقي هايش مورد تمسخر قرار مي گيرد، کم کم سر صحبت را با زن باز مي کند و از او مي خواهد که جلوي دوستانش نقش دخترش را بازي کند؛ اما پاسخ روشني از زن دريافت نمي کند. هم زمان مظفر بدلي پور (عليرضا خمسه) که يک جواهر فروشي در کنار کافه امير را اداره مي کند، با ديدن زن مرموز شيفته او مي شود و او نيز همانند امير و جناب سرهنگ مي کوشد که نظر زن را به سوي خود جلب کند. زن به مظفر ساخت يک پلاک طلاي «و ان يکاد» را سفارش مي دهد. يک بار که زن از کافه امير مي رود، مسعود با هماهنگي امير به تعقيب زن مي پردازد، اما مسعود او را گم کرده و در ادامه نيز به دليل اعتياد و داشتن مواد مخدر دستگير و به مرکز بازپروري فرستاده مي شود. مرتبه ديگر که زن به کافه مي آيد، انگشتر خود را به سرژيک مي بخشد. از سويي همسر مظفر (افسانه چهره آزاد) همسرش را مي بيند که در حال تحويل پلاک طلا به زن مرموز است. همسر مظفر که به او شک کرده، مظفر را از خانه بيرون مي اندازد. مظفر هم که سر خورده شده و ترسيده، پلاک را به پسرش (فرزين محدث) مي دهد که آن را به مادر بدهد. در حالي که همه باز هم خود را آماده کرده اند که زن مرموز را ببينند، اما او ديگر نمي آيد. امير، جناب سرهنگ و مظفر همچنان چشم انتظار او هستند. ژانر ملودرام درباره فيلمنامه نويس اثر حامد کلاهداري: متولد 1361 تهران. او در کودکي و نوجواني با بازي در فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني پا به عرصه صنعت تصويرسازي گذاشت. شاخ گاو (1374)، تعطيلات تابستاني (1374)، پشت ديوار شب (1376) و افسانه پوپک طلايي (1377) و مجموعه پس از باران از جمله کارهاي کلاهداري به عنوان بازيگر است. حامد کلاهداري ادعا مي کند که تاکنون 18 فيلم کوتاه و يک تله فيلم ساخته است. او در نگارش فيلمنامه شکلات داغ از همکاري مهدي محمد نژاديان کمک گرفته است. خوبي هاي فيلمنامه براي کساني که اشتياق زيادي براي پيگيري سينماي مدرن با فضاهاي داستاني بي اوج و فرود و شبه ادبي دارند، شکلات داغ به عنوان يکي از اندک تجربه هاي اين سال هاي سينماي ايران در اين زمينه، مي تواند نمونه بدي نباشد. کلاهداري آشکارا کوشيده که از رفتن به سمت سينماي کلاسيک و قصه گو پرهيز کند و فيلمنامه اثرش کاري شخصيت محور باشد. البته ورود زن مرموز و تعليق نيم بندي که حضور او در تماشاگر ايجاد مي کند (بيشتر به حس کنجکاوي شبيه است تا تعليق)، فيلمنامه را از اپيزود شدن کامل نجات مي دهد و مي کوشد که با محوريت زن مرموز مخاطب داستان ديگر شخصيت ها را دنبال کند. هر چند که تمامي اينها دليلي بر خوبي هاي فيلمنامه شکلات داغ نمي شود. اما کلاهداري که خود نگران دافعه زياد در مخاطب فيلمش بوده، بدش نيامده که يک خط روايي، هر چند بسيار کم رنگ، در دل داستان شبه مدرنش پديد آورد تا قلابي براي نگه داشتن تماشاگر فيلمش شود. کاستي هاي فيلمنامه ايراد بزرگ فيلمنامه شکلات داغ در اين است که سينما را با ادبيات اشتباه گرفته! و اين ضعف چشمگير نيز با اين توجيه که ذهن تماشاگر امروزي با عادت به ديدن سينماي کلاسيک و داستان گوي هاليوودي و غير هاليوودي تنبل شده و نمي خواهد فرم هاي روايي تازه در سينما را تجربه کند، سرپوش گذاشته نمي شود. مشکل فيلمنامه شخصيت محور شکلات داغ نداشتن داستانک هايي جذاب براي هر يک از شخصيت هاي اصلي اش است. اين داستانک هاي شبه اپيزوديک گويي از دل رمان هاي مدرني که اين روزها تعدادشان هم در بازار زياد شده، بيرون آمده اند و کمترين جنبه هاي دراماتيکي را همراه با خود دارند. شخصيت ها کلاهداري در شکلات داغ با همين داستانک هاي اپيزودي که محورشان کافه امير و حضور زن مرموز در اين کافه است، مي توانست به يک تجربه درخشان از سينماي ضد قصه در سينماي ايران برسد. اما شخصيت هاي فيلمنامه او همگي منفعل، بدون کوچک ترين ويژگي هاي جذاب و بيشتر شبيه به تيپ هايي هستند که نمونه هايشان را پيش از اين بارها ديده ايم. با اين که شيوه روايي فيلمنامه شکلات داغ داناي کل است، اما بيشتر صحنه ها و بخش زيادي از لحظه ها و خلوت شخصيت ها از ديد امير، به عنوان شخصيت اصلي، روايت مي شود. با اين وجود امير هيچ ويژگي جذابي، حتي هيچ گونه برتري نسبت به ديگر شخصيت هاي قصه ندارد که تماشاگر بخواهد از ديد او دنياي پيرامونش را دنبال کند. با وجود ادعاي فيلم مبني بر اين که قصد انتقال کندي و سردي حاکم بر روح مدرنيته را دارد و از جنس زمانه اش است، اما به راستي بيشتر دغدغه ها و کنش هاي شخصيت هاي داستان از چيزهايي که در دنياي بي رحم کنوني شاهد هستيم، گرته برداري نشده اند. براي نمونه دغدغه جناب سرهنگ جدا از آن که شکل دراماتيکي ندارد، از جنس روز هم نيست. يا دغدغه مالي سرژيک که مي توانست قلابي براي مخاطب باشد، به حاشيه رانده شده و به جايش بر کسب و کار بي حس و حال او تأکيد مي شود. مسعود با آن که از نسل بي هدف و افسار گسيخته امروزي است، اما حتي سرخوردگي اش به دل نمي نشيند. مظفر بدلي پور هم که يک تيپ کاريکاتوري است که به نظر مي رسد قرار است کمي فضاي سرد و بي روح اثر را براي عامه مخاطبان فيلم جذاب تر کند. اما علاقه او به زن مرموز بيشتر از آن که درونيات و زندگي اش را براي مخاطب باز کند، در خدمت همان مفهوم کلي است که فيلمنامه مي خواهد از طريق زن مرموز نشان دهد. حلقه اشتراک شخصيت هاي فيلمنامه شکلات داغ، بيشتر از آن که کافه امير باشد، همان شخصيت زن مرموز است. تأکيد بر تأثيري که او بر زندگي آدم هاي پيرامونش مي گذارد (که بر اساس نيت ها و خواسته هاي دروني آن شخصيت ها، گاه جلوه تأثيري مخرب را دارد)، به گونه اي بر بُعد ماورايي و متافيزيکي و حتي نمادين اين شخصيت مهر تأييد مي زند. هر چند که پايان باز فيلمنامه (همانند ما به ازاهاي ادبي اش در دنياي ادبيات مدرن)، همانند ديگر بخش هاي داستان، تکليف تماشاگر را با جهاني که در برابر ديدگانش ترسيم شده، روشن نمي کند. و از همه مهم تر اين که کاراکترهاي اصلي در کنار يکديگر کامل کننده هم نيستند و يا در تضادي آشکار و قابل بررسي نسبت به هم قرار ندارند که از دلش مفهومي انساني بيرون بيايد. آنها هر يک دنيايي دارند که به ديگري مربوط نمي شود. ديالوگ ها ديالوگ هاي شکلات داغ جدا از اين که واقع گرايانه نوشته شده اند، در خدمت درونيات شخصيت ها هستند و شايد يکي از بزرگ ترين تکيه گاه هاي فيلمنامه همين جنس ديالوگ نويسي اش باشد که بار بي کنش بودن شخصيت ها را تا اندازه اي بر دوش مي کشند. صحنه خوب فيلمنامه يکي از صحنه هاي خوب فيلمنامه جايي است که پسر داخل محضر خانه مي پذيرد که براي آوردن شناسنامه زن مرموز به کنار اتومبيل او برود و به همين دليل نيز تصادف مي کند. اهميت اين صحنه در فيلمنامه از جهت بار اکشن آن نيست؛ بلکه براي نخستين بار است که راه را براي تفسير مخاطب درباره شخصيت زن مرموز باز مي کند. از ديگر صحنه هاي خوب فيلمنامه ورود کيوان به کافه امير و دستپاچگي امير و سکوت کيوان است که تنش و تعليق خوبي با خود به همراه دارد. تنها حيف که در پايان سکانس رويارويي کيوان و امير، ديالوگ خنثي و بيهوده کيوان در ماشين خطاب به نامزدش (ببخشيد دير کردم عزيزم)، اين سکوت معرکه او را که با خود قدرتي ويژه دارد، از بين برده است. صحنه ضعيف فيلمنامه صحنه هايي در فيلمنامه شکلات داغ هستند که اگر نگوييم بي کارکرد هستند (چون در جهان مدرن فيلم منطق تمامي اين صحنه هاي کشدار را مي توان توجيه کرد)، اما بايد گفت که مي توانستند با حس و حال بيشتري نوشته شوند؛ از جمله صحنه اي که در آسايشگاه سالمندان و ميان جناب سرهنگ و هم سن و سال هايش مي گذرد و نيز صحنه خلوت شبانه امير و مسعود که جان مي داد براي نشان دادن تصويري از رفاقت هاي مردانه امروزي. صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه همان صحنه ورود کيوان به کافه امير که به لطف سکوت و نگاه هاي بي نظير حميد فرخ نژاد و بازي قابل قبول حامد کميلي خيلي خوب از کار در آمده است. نقش فيلمنامه در فروش فيلم اشتياق دسته اي از مخاطبان سينما رو براي ديدن شکلات داغ بيشتر به دليل حضور گروهي از ستارگان و چهره هاي سرشناس بازيگري است تا چيز ديگر. البته برخي هم که پيگير مناسبات سينماي کشورمان هستند، بدشان نمي آيد که ببينند يک فيلم ساز تازه کار که پيشتر و در کودکي و نوجواني بازي مي کرده، با اين همه ستاره چه فيلمي را جمع و جور کرده است. ديدگاه برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه شاهين شجري کهن: ...دو ايراد اساسي فيلمنامه اين است که اولاً توازن ميان روايت داستان ها وجود ندارد و ثانياً نقطه اتصالي که برآيند يا نقطه تقاطع زندگي اين چند شخصيت باشد در نظر گرفته نشده است. اين شخصيت ها نه مکمل و نه نافي يکديگرند؛ فقط در کنار هم چيده شده اند تا مجموعه اي نمادين از جامعه را تشکيل دهند... منوچهر اکبرلو: ...داستان به طور مستقل، قابليت يک داستان مدرن را دارد با آدم هايي که مي آيند و مي روند و هيچ اتفاق مهمي (آن گونه که تماشاگر سينما انتظار دارد) نمي افتد و در جايي هم عنوان بندي پاياني را مي بينيم و خلاص !... فيلمنامه نويسان: حامد کلاهداري و مهدي محمد نژاديان، کارگردان: حامد کلاهداري، مدير فيلم برداري: محمود کلاري، تدوين: مصطفي خرقه پوش، صدابردار: حسن زاهدي، طراح صحنه و لباس: محسن شاه ابراهيمي، طراح چهره پردازي: مهين نويدي، بازيگران: فريبرز عرب نيا، نيکي کريمي، حامد کميلي، داريوش ارجمند، عليرضا خمسه، افسانه چهره آزاد، وحيد اسماعيلي، فرزين محدث، نگين فرهمند، اردشير کاظمي، تهيه کننده: سيد عليرضا سجادپور، جانشين تهيه کننده: حامد کلاهداري منبع: فيلم نگار 97
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]