واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ي ديني کودکان(1) نويسنده: ناصر باهنر* چکيده امروزه، کودکان ما در سپهر بي کران اطلاعات و ارتباطات، و در معرض پيام هاي بي شمار ديني قرار دارند که اين مسئله، هشياري درباره ي اين مخاطبان کم سن و سال را وظيفه اي انکارناپذير مي سازد. يکي از مباحثي که دست اندرکاران حوزه ي تعليم و تربيت ديني بايد به طور گسترده با آن آشنايي پيدا کنند، نحوه ي استنباط کودکان در سنين مختلف، از موضوعات و مفاهيم ديني است. به يقين، شالوده ي تفکر ديني آنان را مي توان در همين مفاهيم و برداشت هاي گوناگون جست و جو کرد. اگر درصدد هستيم تا پيام رساني مذهبي، متناسب با ويژگي هاي دانش آموز را برنامه ريزي کنيم، ناچاريم در دنياي کودکانه ي آنان گام نهاده، از ديد آن ها به معارف ديني بنگريم. مراحل رشد و تکامل درک ديني کودکان و نوجوانان، به دوره هاي سه گانه ي تفکر مذهبي شهودي، مذهبي عيني و مذهبي انتزاعي تقسيم مي شود. بر اين اساس، مي توان تعليم و تربيت ديني کودکان را در دو دوره ي کلي خردسالان 5 تا 9 سال و کودکان 9 تا 13 سال برنامه ريزي کرد. تعليم و تربيت ديني خردسالان بايد توأم با بازي، شوخي، سرگرمي و داستان گويي باشد تا ارتباط مربي و متربي از جاذبه و تأثير لازم برخوردار شود؛ در دوره ي دوم نيز استفاده از داستان، شعر، سرود، نمايشنامه و فعاليت هاي عملي و هنري مختلف و سرگرمي هاي گوناگون، يکي از ضرورت هاي تعليم و تربيت به شمار مي آيد. کليد واژه ها: تعليم و تربيت، دين، روان شناسي، کودک. مقدمه دليل عمده ي عدم موفقيت درباره ي تربيت ديني کودکان، نقص در برنامه هاست نه در کودکان. عدم آگاهي از برداشت هاي کودکانه، تعليم و تربيت ما را دچار نواقص و کمبودهاي گوناگوني خواهد کرد؛ از جمله اينکه سبب خواهد شد معارف ديني در سطوحي ارائه شود که با فهم کودکان متناسب نباشد و گاه اين مايه ي خستگي و دل زدگي آنان از معارف ديني و حتي اصل اسلام مي شود. افزون بر اينکه تفکر خام و محدود، آنان را نه تنها از تصورات و برداشت هاي غيرواقعي نجات نمي بخشد، بلکه اين تصورات دور از واقعيت را تقويت خواهد کرد؛ زيرا کودک ناچار است براي درک مفاهيمي فراتر از استعداد خويش، به همان تفکرات کودکانه و خام روي آورده، از اين طريق خود را قانع سازد. از اين روي، ضروري است دست اندرکاران تعليم و تربيت ديني با پژوهش هاي انجام شده درباره ي برداشت کودکان و نوجوانان از مفاهيم ديني آشنايي پيدا کنند و يافته هاي آن ها را مدنظر داشته باشند. در اين مقاله، بر اساس تحقيقات ميداني و نظري صورت گرفته، به مراحل رشد و تکامل درک ديني کودکان و نوجوانان مي پردازيم و به برخي از برداشت هاي کودکان از مفاهيم ديني اشاره مي کنيم. در پايان، وظايف اساسي در تعليم و تربيت ديني اين مخاطبان کم سن و سال را مرور خواهيم کرد. روان شناسي ديني مخاطبان سنت مطالعات فرهنگي، در مرز ميان علوم اجتماعي و علوم انساني قرار دارد. در حوزه ي روان شناسي، مکاتب مختلفي براي مطالعه و بررسي وجود دارد که از جمله ي آن ها مي توان به دو مکتب رفتارگرا و شناخت گرا اشاره کرد. رفتارگرايي بر تغييرات قابل مشاهده در رفتار تأکيد داشته، و يادگيري را در يک فرايند ارتباطي بين محرک و پاسخ تحليل مي کند؛ حال آنکه شناخت گرايي، بر مطالعه ي فرايندهاي دروني انسان و درک و تفکر او متمرکز است و تفسيرگر برداشت ها و دريافت هاي دروني او مي باشد. مکتب شناخت گرا در روان شناسي، با سنت مطالعات فرهنگي و در نتيجه نظريه ي دريافت، (1) پيوندهاي مفهومي و روش شناختي عميقي دارد. (2) در اين ديدگاه، اين پيش فرض وجود دارد که پيام هاي رسانه اي داراي معاني ثابت يا ذاتي نيستند، بلکه به هنگام دريافت محتوا از سوي مخاطب است که آن ها معنا پيدا مي کنند. به اين ترتيب، مخاطب مولد معناست و آن ها را بر پايه ي مختصات ذهني و شرايط فرهنگي خود دريافت و تفسير مي کند. (3) از نظر نگارنده، ديدگاه شناخت گرا زمينه اي را فراهم مي آورد که پيام آفرينان با نحوه ي استنباط کودکان و نوجوانان در سنين مختلف از موضوعات و مفاهيم ديني آشنايي پيدا کنند و با پذيرش نوعي مخاطب محوري در ارتباطات، به راه حل هاي نوين و بسيار مؤثري در ارتباطات ديني دست يابند. خوشبختانه در سال هاي اخير، موفقيت هاي قابل توجهي بر اثر اين توجهات به دست آمده، که مجموعه کتاب هاي درسي هديه هاي آسمان در دوره ي ابتدايي که به تازگي چاپ شده است، گواه اين معناست. اما متأسفانه موارد متعددي نيز پيش مي آيد که وظايف اساسي در برنامه هاي ديني کودکان حکايت از واگرايي ميان رسانه هاي سنتي، مکتوب و الکترونيک در حوزه ي ارتباطات ديني دارد. (4) مراحل رشد تفکر ديني در کودکان و نوجوانان يکي از مباحثي که براي شناخت عميق مخاطبان تعليم و تربيت ديني و دوري از تعامل ناآگاهانه با آنان به ويژه در سنين پايين تر ضرورت دارد، رشد تفکر ديني است. در اين زمينه، کارهاي متعددي صورت پذيرفته است که از جمله ي آثار کلاسيک مي توان به تحقيق سال 1929 م ژان پياژه با عنوان «چگونگي تفکر کودکان درباره ي طبيعت» و تحقيق سال 1930 م در مسئله ي «جاندار پنداري» و نظريه ي هارمز (5) اشاره داشت. يکي ديگر از کساني که به موضوع رشد و تکامل تفکر ديني توجه کرد، رونالد گلدمن بود که بر اساس تحقيقات وسيع ميداني خود، دو کتاب در اين زمينه تأليف کرد. (6) در اينجا به بيان مراحل رشد درک ديني بر پايه ي نظريه ي گلدمن - که تحقيقات او در روان شناسي ديني تأثيرات مهي را در عالم تعليم و تربيت بر جاي نهاده است - مي پردازيم. شايان ذکر است که بر اساس شيوه هاي تحقيقي او، پژوهشي گسترده در ايران صورت پذيرفت و نتايج مشابهي به دست آمد (7) که ما را در توجه بيشتر به نظريه ي او علاقه مند ساخته است. به طور کلي، در نظريه ي گلدمن، وجود سه مرحله ي تفکر شهودي، عمليات عيني و عمليات صوري نظريه ي پياژه در درک مفاهيم ديني نيز تأييد شد؛ اما با اين تفاوت که مرحله ي عمليات عيني در زمينه هاي مذهبي، مدت زمان بيشتري به طول مي انجامد و تا حدود سن عقل (سيزده يا چهارده سالگي) ادامه مي يابد. اين مهم نشان مي دهد که نبايد مباحث و تعاليم ديني را با ساير مباحث علمي مقايسه کرد. اما چنانچه تجربه هاي مذهبي کودکان در خانه، مدرسه و محيط هاي مذهبي افزون شوند و شيوه هاي تعليم و تربيتي مناسبي به کار رود، مي توان از اين تأخير کاست؛ وگرنه با بزرگ سالي مواجه مي شويم که هنوز در تفکر ديني خود درگير محدوديت هاي کودکي خود است و درک ناقصي از مفاهيم ديني دارد. (8) براي آشنايي اجمالي با اين مراحل، به اختصار به هر يک اشاره مي شود: (9) 1. دوره ي تفکر پيش مذهبي: (10) هفت تا هشت سالگي در اين دوره، دو ويژگي عمده ي خودمحور بودن و تک کانوني نبودن در تفکر خردسالان مشاهده مي شود. اين دو ويژگي که پيش از اين توضيح داده شد، در فهم داستان ها و معارف ديني نيز تسري مي يابد و درک آن ها را با نواقص و محدوديت هاي فراواني مواجه مي کند. براي مثال، وقتي داستان برانگيخته شدن حضرت موسي (ع) در آن ايستاد مقدس بود، او پاسخ داد: زيرا روي زمين، علف سبز شده بود. اين نمونه که مبتني بر ويژگي تک کانوني بودن درک مذهبي خردسالان است، نشان مي دهد آنچه ممکن است در يک رويداد براي بزرگسالان محور اصلي باشد - مانند مقدس بودن آن سرزمين به سبب سابقه ي پرشکوه آن - در نظر او جزئي مبهم و غيرمهم به شمار مي آيد و جزء ديگري - مانند سرسبز بودن زمين هايش - که براي بزرگ سالان بي اهميت است، نزد کودک بااهميت ترين جزء تلقي مي شود. بنابراين مربي کودک بايد مراقب اين بدفهمي ها باشد و بداند که برداشت کودک از داستان هايي که مي شنود، چگونه است. کودکان در اين سنين، بسياري از واژه هاي مذهبي را به کار مي برند، اما معاني آن ها را نمي يابند. کسي که بر اين نکته واقف نباشد، به سبب سهولت به کارگيري زبان مذهبي توسط آنان، به خطا تصور مي کند که کودکان از قدرت فهم مذهبي بالايي برخوردارند. تفکر مذهبي در اين مرحله، ماهيتي سحري و افسانه اي دارد. از اين روي، برخورد کودک با داستان ها و معارف ديني، همگون با تصوري است که از افسانه ها و داستان هاي خيالي دارد. نمونه ي زير که حاصل گفت و گوي يک پژوهشگر با يک کودک پنج ساله درباره ي مفهوم خداست، مي تواند اين ويژگي را به خوبي روشن کند؛ کودک مي پندارد خدا در هواست و از آنجا در بعضي وقت ها با دست هايش باران و آب را به زمين مي ريزد. خداوند با نورش که مانند خورشيد است، ما را مي بيند و در شب ها با نور شبي ما را مي نگرد. 2. دوره ي تفکر مذهبي ناقص اول: (11) هفت تا نه سالگي پيش از اينکه کودکان از محدوديت هاي تفکر شهودي رهايي يابند، يک دوره ي واسطه پديدار مي شود. در اين دوره، کودکان تلاش مي کنند از محدوديت هاي تفکر شهودي خارج شوند و به مراتبي از تفکر عملياتي عيني برسند؛ اما هنوز ناموفق اند و دچار اشتباه هايي آشکار مي شوند. آنان بهتر مي توانند با پيوند واقعيت ها به يکديگر، تجربياتشان را دسته بندي کنند و تعميم دهند که به مراتب کمتر تک کانوني است. در اين دوره، خودمحوري کودک بسيار کاهش مي يابد. همچنين، تفکر عيني کودک اين مزيت را دارد که درکش از مفاهيم مذهبي، کمتر رنگ خيال دارد. نشانه ي ديگر اين تفکر آن است که مفاهيم مذهبي را که غالباً انتزاعي و کنايي هستند، به همان معناي تحت اللفظي و تجسم يافته معنا مي کند. براي مثال، اگر ترجمه ي عبارت «يدالله فوق ايديهم» يا «اهدنا الصراط المستقيم» براي او بيان شود، تصورش از دست خدا و نيز راه مستقيم، همان معناي تحت اللفظي و عيني است. وقتي از کودک درباره ي چگونگي شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع) و عبور بني اسرائيل از آن سؤال شد، او پاسخ داد: خدا اين کار را انجام داد. او در وسط آب بود و به وسيله ي بازوها و پاهاي خود، آب ها را فشار داد و آن ها را از هم باز کرد. پرسيده شد: آيا بني اسرائيل موقع عبور کردن از آب ها خدا را ديدند؟ او پاسخ داد: نه، خدا زير آب ها و سنگ ها بود. اما آن گاه که پرسيده شد: اگر او زير آب ها بود پس چگونه آب را شکافته نگاه داشت؟ وي گفت: نمي دانم. اين نمونه نشان مي دهد که کودک در تفکر ديني خود، محدود به تفکر عيني است. به ناچار، بايد براي توجيه شکافته شدن آب، دست و پايي را تصور کند که به وسيله ي آن ها، آب ها کنار روند و عبور از ميان آن ها ميسر شود. اين مسئله، در نتيجه ي درگيري و محدوديت او با ملموسات و عينياتي است که همه روزه با آن ها سروکار دارد. همچنين، اين نمونه نمايانگر آن است که او در پي يک تفکر نظام دار و منطقي ـ هر چند به صورت محدود ـ تلاش مي کند. در حالي که در دوره ي گذشته، هيچ نوع ارتباط منطقي ميان حوادث وجود نداشت و کودک به صورتي تمسخرآميز و جادويي آن ها را با يکديگر ارتباط مي داد. با اين حال، اين تفکر خام و پر از اشتباه است و کودک قضاوت هايي نامطمئن دارد که با يک اشکال ساده ي پرسشگر در هم مي شکند و نمي تواند راه چاره را بيابد. پينوشتها: *استاد دانشگاه امام صادق(ع 1. Reception Theory. 2. Stewart Hall, 1980. 3. دنيس مك كوايل، مخاطب شناسي، ترجمه ي مهدي منتظرقائم، ص 150. 4. ناصر باهنر، رسانه ها و دين: از رسانه هاي سنتي اسلامي تا تلويزيون، ص 228-234. 5. Harms, 1944. 6. oldman, 1964-1965. 7. ر.ك: عزت خادمي، «درك كودكان دبستاني از مفاهيم ديني»، تعليم و تربيت، ش 27 و 28. 8. C.f. Goldman, Ronald, Rediness for religion, Rutledge & Regan Poul. 9. Goldman, Ronald, Religious Thinking from Childhood too Adolescence, Rutledge & Regan Poul. 10. Pre-Religious Thogut Stage. 11. Sub-Religious Thogut Stage I. منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2 ادامه دارد... /ج
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 619]