واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سکانس برگزيده «کلام پادشاه» نطق سرنوشت ساز... نويسنده: اميررضا تجويدي داخلي/ خارجي- مونتاژي از لوکيشن هاي مختلف نمايندگان حاضر در کاخ باکينگهام، ميرتل و دو پسرش، مردمي که در خانه راديو گوش مي دهند. بارها و قهوه خانه ها، کارخانه ها، چند سرباز مثل آنتوني لوگ. ملکه مري که در آپارتمانش نشسته، ديويد و واليس که مغمومانه در ويلاي جنوب فرانسه شان دارند به راديو گوش مي دهند و مردمي که بيرون کاخ باکنيگهام جمع شده اند. بازگشت به برتي که اعتماد به نفسش را به دست آورده. برتي (صداي زمينه از راديو) براي دومين بار در زندگي اغلب ما، بار ديگر وارد جنگ شده ايم. ما بارها و بارها تلاش کرده ايم که راهي صلح آميز را براي حل اختلافاتمان با آنهايي که هم اکنون دشمنمان هستند پيدا کنيم، اما همه آنها بي فايده بوده است و ما مجبور به مقابله شده ايم. ما به همراه متحدينمان براي به چالش کشيدن مرامي مبارزه مي کنيم که اگر برتري يابد، هر نظر و تمدني را در دنيا نابود مي کند. چنين مرامي به هر شکلي که باشد، تنها به اصل بدوي «حق با زورمند» است، اعتقاد دارد به خاطر آنها که خاطرشان را عزيز مي داريم و به خاطر نظم و صلح جهاني، عدم رودرويي با اين چالش بزرگ غيرقابل تصور به نظر مي رسد. به خاطر اين هدف بزرگ است که من با شما مردم ميهنم و همه مردم اين امپراتوري سخن مي گويم و مي خواهم که اين آرمان را از خود بدانند. من از آنها مي خواهم که در اين زمان سرنوشت ساز آرام و محکم باشند. وظايف سختي پيش رو داريم. شايد روزهاي سياهي پيش رو باشد و جنگ ديگر در جبهه ها رقم نمي خورد. اما ما تنها کار درست را انجام خواهيم داد و خاضعانه خود را به خدا خواهيم سپرد. کلام پادشاه: کلام پادشاه فيلمي است سرشار از دقت و جزئيات ريز داستاني در تک تک لحظات. بن مايه اصلي فيلم بر مبناي يک مشکل فردي بسيار پيش پا افتاده است؛ لکنت زبان شاهزاده انگلستان و تلاش او براي رفع اين ايراد. بي شک در نگاه اول چنين ايده اي گزينه اي مناسب براي بسط به شکل يک اثر سينمايي نيست. نکته مهم اما اين است که در روند فيلم، عدم اعتماد به نفس شخصيت محوري و در نهايت رفع مشکل او با سرنوشت يک ملت پيوند مي خورد. از همين رو مناسب ترين سکانس براي اين بخش و البته تعيين کننده ترين سکانس فيلم - که تا حدي موتيف و موتور محرکه اثر به سوي مقصود پاياني نيز محسوب مي شود - سکانس پاياني است. جورج ششم يا همان برتي در نهايت و پس از گذراندن دوره هاي فراوان آموزش تکلم صحيح نزد لايونل، اکنون و با استعفاي برادر هوسرانش مجدداً بر رأس حکومت تکيه زده. حال اما در انتهاي فيلم، تلاش هاي متمادي برتي به ثمر خواهد نشست. پادشاه انگلستان بايد براي عموم، درگيري انگلستان با آلمان را در آستانه جنگ دوم جهاني اعلام کند. سکانس نهايي را از دو بعد مي توان بررسي کرد. بعد اول بخش مربوط به شخص شاه جديد است. شخصيت محوري فيلمنامه اکنون خود را در همان جايگاه موعود مي بيند؛ اکنون زمان آزمون اصلي فرا رسيده است. برتي بايد تمام آموخته هاي خود را در عصاره اي چند صفحه اي براي يک ملت بازگو کند تا شايد بتواند التيامي باشد بر ترس دهان باز کرده آنها. فيلمنامه نويس با ظرافت تمام، جزئيات را تداعي مي کند. برتي با قدرت تمام و براي فتح آينده لب به سخن مي گشايد. در حقيقت، براي شخصيت اصلي موقعيت مخلوق همان فرصت خودنمايي اصلي است. بخشي که تمام بنيان هاي درام اثر بر مبناي آن بنا شده و اکنون اين بنا شکل کاملي به خود مي گيرد. در اين سکانس، تمام رازهاي ناکامي شخصيت برتي که در طول فيلم به اشکال متفاوتي کدگذاري شده اند، با اقدامي کليدي نکته گشايي مي شوند و او را به وهله جديدي از زندگي پر پيچ و تابش وارد مي کنند. بعد ديگر اما مربوط به تعيين سرنوشت مردم بريتانياست. برتي در اين سخنراني پاياني، نه مثل پدر تازه گذشته اش سرشار از خونسردي سخن مي گويد و نه همانند برادر هوس بازش ناشيانه عمل مي کند. موقعيتي عجيب شکل مي گيرد. شخصيت محوري داستان که تا ديروز نوميدترين فرد دربار انگلستان به حساب مي آمد، امروز حتي براي لحظه اي و هرچند واهي براي مردمانش سخن مي گويند. آنها را به وحدت فرا مي خواند. ديگر خبري از لکنت لعنتي زبان نيز نيست. برتي به تعريف نويني از معناي براي مردم بودن رسيده. خود را باور کرده و اکنون خود را در قامت يک حامي، موظف به آگاه سازي مي داند. يکي از مهم ترين ويژگي هاي فيلمنامه کلام پادشاه تغيير جايگاه شخصيت ها براي پيشبرد داستان است. در سکانس ماقبل انتهايي، لايونل شاه انگلستان را پس از طي مراحل خودباوري، براي اين سخنراني حياتي مهيا مي سازد؛ در واقع لايونل نقش محوري خود را اکنون به شاه جديد انگلستان واگذار مي کند. اين تغيير تماتيک و هوشمندانه، مخاطب را براي درک جايگاه جديد برتي - يا اکنون جورج ششم - بيشتر آماده مي کند و اين در ميان آثار سال اخير سينماي جهان کم نظير است. نکته مهم ديگر اما در مورد ترسي است که به پيروزي منجر مي شود. سکانس پاياني علاوه بر اهميت بسيار در گره گشايي وجه تسميه فيلم، دفتر اشتباهات و ترس هاي مرگبار شاه جديد بريتانيا را نيز مي بندد. جورج ششم اکنون و با ياري برادرانه آموزگار خلاقش بر مهم ترين ترس زندگي اش غلبه کرده و حال قصد دارد. اين موفقيت را با مردمانش قسمت کند. از همين روست که لايونل ديگر جايي براي خود در دربار نمي شناسد و تصميم بر ترک دربار دارد. برتي اما با جهان بيني جديد خويش و درست برخلاف بخش هاي آغازين فيلم درمي يابد که گاه شاه بودن دليلي است براي سخاوتمند بودن و همين راز است که دوستي پادشاه و معلم سابقش را استمرار مي بخشد. در واقع در خلال داستان سير تطور دروني اش با دو قطبي شدن فرايند خودپسندي او، وجه جديدي به خود مي گيرد و از همان روست که موفقيت پاياني او، مخاطب را سر ذوق مي آورد و اين علاوه بر دلپذير بودن، در سينماي امروز که سير تحول داستاني اکثر فيلم ها حتي در ايجاد نقاط عطف بسيار ساده عاطفي عاجزند، دستاورد بزرگي محسوب مي شود. تبريک هاي متمادي خادمان دربار، مؤيد روزگار جديدي براي شاهزاده برتي است؛ روزگاري که در آن شخص اول کشور بايد به کساني جز خودش بينديشد؛ مردماني که به چيزي بيشتر از يک سخنراني کم ايراد براي اميدبخشي مقطعي نياز دارند. حال نوبت برتي است تا با نگاهي اميدوارنه آينده اي دوست داشتني - و نه لزوماً کامل- را براي بريتانياي کبير رقم بزند و اين بهترين پايان براي آن چيزي است که در فيلم قصد بيانش بوده. کلام پادشاه فيلمي است که در باب تأثير اميد و ايمان در رسيدن به پيروزي. فيلمي که ايده اي ساده را به بهترين شکل ممکن بسط مي دهد و به پايان مي رساند. البته مي توان اجراي درخشان و بدون سکته تام هوپر از فيلمنامه را از ياد برد. فيلمي که بار ديگر ثابت مي کند هنوز مي توان از به ظاهر پيش پا افتاده ترين مسائل زندگي بشر، سوژه و چالشي پرکشش بيرون کشيد و آن را سهل و ممتنع و البته بي نقص و کامل به اجرا در آورد و اين در سکانس انتهايي به بهترين شکل نمود مي يابد. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]